در روایت از شهید خراسانی مطرح شد:
دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۳۷
نوید شاهد - شهید«جعفر خراسانی گرده کوهی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. از او روایت شده که قول داده بود اسلحه برادر شهیدش را بردارد و تا روز پیروزی بر نگردد؛... ولی برگشت؛ از سرزمین سومار و از عملیات مسلم بن عقیل؛ آن‌گونه که خودش می‌خواست و آنطور که خودش نوشت؛ به مانایی و جاودانگی.»

جعفر خراسانی

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهیدجعفر خراسانی گرده کوهی، دوم فروردين 1330، در روستاي گرده كوه از توابع شهرستان مهريز به دنيا آمد. پدرش معصومعلي، خواربارفروش بود و مادرش زهرا نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. كشاورز و بنا بود. سال 1353 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و يك دختر شد. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. یازدهم آبان 1361، با سمت تيربارچي در موسيان توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت گلوله به سينه به شهادت رسيد. پيكر وي را در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند. برادرش «تاج محمد» نيز شهيد شده است.

آنچه در ادامه می خوانید روایتی از این شهید برگرفت از کتاب «ستارگان راه» اثر «محمدحسن مقیسه» است.

یک روستا زاده‌ای بود، بدون هیچ ننگ و عاری، درد کشیده و با رنج برآمده؛ و البته کاری و پرتلاش.

 از همان روزهایی که پی برد به راز قدرتی که خدا در دست و پاهایش گذاشته، کمک کار خانواده‌اش بود؛ از دامداری و کشاورزی گرفته تا کار در کارخانه جهان چیت کرج، که این یک رویه کارش بود و رویه دیگرش، چشمه جوشان اعتقاد، که از قلبش فوران می‌کرد و درعمل جلوه گر می شد.

 

جعفر خراسانی؛ مردی با همه نشانه‌های مردانگی و تمام عیار که وقتی پا به جبهه‌های دفاع از انقلاب گذاشت، دو فرزندش و آن کودکی که در راه بود و هرگز او را ندید، خار پا و خوار نیتش نشدند، بلکه عزمش را استوار کرد و در همان روزها به برادران و خواهرانش و به همه ملت ایران نوشت:

 

ای برادران عزیزم!

 آرزو دارم که شما هم مثل خودم در راه اسلام و قرآن و ملت عاشقانه به سوی جبهه ها بشتابید و سلاح خون آلود (من) را بردارید تا کفر جهانی را سرنگون سازید.

 

 ای خواهران عزیزم!

 آرزو دارم که شما نقش مهم خود را در انقلاب اسلامی انجام دهید که یکی از آن حفظ حجاب است و دیگری تربیت کردن فرزندان حزب اللهی.

 

هم‌وطنان و هم‌شهریانم!

 آرزو دارم که هیچ لحظه حساس نشده، بلکه هر لحظه مستحکم تر از قبل در راه جمهوری اسلامی و پیرو خط امام باشید و با نثار جان و مال خود، دین خود را به انقلاب اسلامی انجام دهید.

 

هنگامی که جویبار های کوچک حضور مردم در خیابان‌ها به رودهای پرخروش تبدیل شد، او هم حرکت کرد و تقریباً در همه راهپیمایی‌ها علیه رژیم ستم‌شاهی نه تنها حاضر بود، بلکه دیگران را هم دعوت می‌کرد تا به مردم بپیوندند.

 پس از پیروزی نهضت، باز هم از آن ننشست. حالا ارابه جنگ را دشمنان راه انداخته بودند و می‌خواستند ساقه انقلاب را، زیر چرخ های ماشین جنگی‌شان له کنند، اما او... نگذاشت، یاران همراهش نیز هم. با چه؟ با پایداریشان. نمونه‌اش خود جعفر است که با آن که در اولین حضورش در جبهه زخمی شد باز برگشت به جبهه؛ چون قول داده بود که اسلحه برادر شهیدش را بردارد و تا روز پیروزی بر نگردد؛... ولی برگشت؛ از سرزمین سومار و از عملیات مسلم بن عقیل؛ آن‌گونه که خودش می‌خواست و آنطور که خودش نوشت؛ به مانایی و جاودانگی:

من به آن راهی که حسین قدم گذاشت، قدم گذاشتم؛ به راهی قدم گزاردم که خون‌های پاک در راه آن ریخته شده و همچنانکه آنها به سعادت ابدی رسیدند، بنده هم خواهم رسید؛ زیرا این راه منتهی به خدا می شود، منتهی به لقاءالله می‌شود. بنابراین، بسیار خوشحالم که چنین توفیقی پیدا نمودم.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده