"رستگاری در والفجر هشت"
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید علیاصغر بذرپاش در سال ۱۳۴۵ در روستای شیخ حسن و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. پدر گرامیاش کشاورزی سختکوش و درعینحال موذن راسخ قدم روستا بود. به طوری که سرمای شدید زمستان و گرمای سوزان تابستان این پیرمرد سالخورده بزرگوار را از نواختن بانک دلنشین الله اکبر باز نمی داشت. زندگی جماعت روستایی از ابتدای کودکی تا نهایت از پا افتادگی آمیخته با تلاش و رنج و زحمت است لذا تفریح کودک روستایی هم کار و کمک به بزرگتر است و تربیت عجین با فعالیت و تلاش وی است.
در هفت سالگی شروع به آموختن الفبای شیرین فارسی کرد تا جوهرش با ادب متعالی آن سرشته شود. دوران ابتدایی را در دبستان روستا به پایان برد و همچنین بقیه دوستانش برای ادامه تحصیل در مدرسه روزانه راهنمایی نظراباد ثبتنام کرد.
در این هنگام انقلاب اسلامی در ایران سرعت گرفته بود. او در اولین تظاهرات دانش آموزی در نظراباد همراه صدها دانشآموز دیگر شرکت کرد. گرچه سال تحصیلی با ناآرامی و تعطیلی و آشوب فراوان همراه بود اما او کارنامهای موفق در تحصیل خود ارائه کرد.
میدانیم که دوران نوجوانی هنگام شکلگیری شخصیت و افکار انسان است و معلمان نقش بسزایی در این مرحله دارند. در آن برهه زمانی معلم آگاه به مسائل سیاسی کم بود و در مقابل برخی معلم های گروهکی با هیاهوی تبلیغاتی سعی داشتند تا با جذب نوجوانان و جوانان به سوی افکار خود شخصیت و افکار آنان را آنگونه که خود میخواهند شکل دهند.
بیسیمچی والفجر 4
اما شهید بزرگوار سرافراز و پیروز از این تلاطم افکار گوناگون بیرون آمد. پس از آن سال به برکت انقلاب اسلامی مدرسه راهنمایی در روستای شیخحسن تاسیس گردید و او پس از یک سال ترک تحصیل به دلیل برخی مشکلات و ایاب و ذهاب دوباره به پیشنهاد خانواده مشغول تحصیل شد و در این سال نیز آغاز تحصیل مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود.
وی با شرکت در جمع آوری کمک های مردمی برای رزمندگان با دیگر دوستان به ادای تکلیف پرداخت و پس از پایان دوره راهنمایی در هنرستان نساجی فخر ایران ثبت نام کرد و همزمان به طور رسمی فعالیت های خود را در پایگاه بسیج روستا آغاز نمود. آموزش فنون نظامی را در یکی از پادگانهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپری کرد و در اولین فرصت به فعالیت به جبهه های جنگ اعزام شد که مصادف با عملیات والفجر ۴ بود و شهید در آن عملیات عنوان بیسیم چی را داشت.
شرکت در عملیات خیبر
در عملیات والفجر یک یکی از دوستان صمیمیاش مفقودالاثر گردیده بود. همان که یار گرمابه و گلستان او در مدرسه و بسیج بود و با شروع اعزام نیرو در هنگام عملیات خیبر به جبهه های نبرد شتافت و در آن عملیات پیروزمندانه نیز به عنوان بیسیم چی مشغول جهاد بود. در این عملیات نیز یکی دیگر از دوستان عزیزش را مفقودالاثر یافت. دوستی که همرزم و هم شاگردی اش بود. با مفقود شدن این یاران دیرین عشق به شهادت و وصال معشوق در دل او بیش از پیش شعله ور شد و زندگی در دنیا برایش چون قفسی تنگ و تاریک برای پرنده های بلند پرواز شد پس از پایان عملیات خیبر به سنگر تأثیر و کار بازگشت و مرغ دلش گوش به نوای رهبرش داشت تا به یک اشاره او با سر بدود و چنین شد که در عملیات بعدی عملیات بدر در تدارکات لشکر به عنوان قایقران به او انجام تکلیف پرداخت با این امید که شهد گوارای شهادت بر کام او نیز گوارا بیفتد اما چنین نشد و پس از پایان عملیات با رضایت و تسلیم به قضای الهی رهسپار زادگاه و آغوش خانواده گردید.
شهادت در والفجرهشت
در این دوران هم یکی از فعالان و اعضای شورای پایگاه بسیج روستا بود. با سپری شدن بخشی از امکانات سال سوم هنرستان بانگ رحیل نوای وصال دوست را در گوشش نواخت که دیگر درنگ شایسته نیست.
در عملیات والفجر ۸ در گردان حضرت علی اصغر به عنوان آرپیچی زن مشغول نبرد شد و به آرزوی دیرینه رسید و لقای معشوق شتافت و به خیلی نظاره گر آن وجه الله پیوست. زمان دقیق شهادتش معلوم نیست و فقط در عملیات والفجر ۸ بود و در برگه گواهی سپاه تاریخ اول اسفند ۱۳۶۴ ذکر شده است بنیاد شهید هم محل شهادت وی را جزیره ام الرصاص ذکر نموده است. پیکر مطهر این شهید رستگار پس از ۱۰ سال توسط گروه تفحص شناسایی شد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره فرهنگی و تبلیغات