شهید "علی آزادفلاح"؛ «شیر روز و عارف شب»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید علی آزادفلاح از جوانان پاک این مرز و بوم بود که زندگی در جوار حرم مطهر حضرت معصومه عنایت خاصی را از جانب پروردگار متعال نصیبش کرده بود. خانواده حاج علی اکبر آزادفلاح از بومی های روستای شیخ حسن هستند که بنا به شرایط زندگی رحل اقامت در شهر مذهبی و متدین قم افکندند.
شهید علی آزادفلاح سرشار از شوق و شادی و دلاوری همراه با قلبی پاک و ساده بود. پدر و مادر شهید علی آزادفلاح همیشه اظهار میدارند که از فرزندشان کاملاً راضی هستند و هنوز هم دعای خیر خود را پشت سر او میخوانند. شهید آزادفلاح تحصیلات خود را تا پایان مقطع متوسطه ادامه داد البته دورهای از تحصیل را نیز در جبهه گذراند.
آرزوی شهادت
پدر شهید کارمند بیمارستان بود و می گوید: گاهی اوقات که نیمه شب به منزل می آمد و یا قبل از طلوع آفتاب راهی محل کار میشد بارها دیدم که علی نماز شب میخواند و به درگاه الهی شیون و زاری می کند. شهادت بزرگترین آرزوی علی بوده و در نهایت جواب و پاداش این گریه های خالص و بی ریا رسیدن به آن آرزوی بزرگ بود.
پرهیز از غیبت
یکی از خصوصیات بارز اخلاقی که در وجود علی بود دوری از غیبت کردن و غیبت شنیدن بود و همیشه همگان را از این امر حرام که گناه کبیره است بر حذر می داشت. حتی گاهی پدر و مادر و بزرگترها را نیز به طور غیرمستقیم و در عین ادب و نزاکت از این کارمنع میکرد. اخلاق نیک و پسندیده او همیشه اطرافیان چه آشنا چه غریبه را شیفته خود می ساخت و در جبهه همه او را میشناختند.
همیشه سعی میکرد به دیگران تا جایی که می تواند کمک و یاری رساند. بنا به عادت جبهه هیچ وقت روی فرش نمی خوابید چون معتقد بود کسانی هستند که خواب راحت ندارند و نمیتواند خود را در این راحتی ببیند در حالیکه سختی دیگران هنوز به پایان نرسیده است.
طی دفعاتی که به جبهه اعزام شد یک بار به شدت از ناحیه دست مجروح شد تا حدی که مدت زیادی را در جهت بهبود در بیمارستان بستری بود ولی با این حال هنوز سلامتی کامل را به دست نیاورده بود که دوباره باره سفر به جبهه را بر دوش بست.
وی مسئولیتهای مختلفی در دوران خدمتش و دفاع از مملکت در جبهه داشت. مدتی در بخش مخابرات و انتقال و دریافت پیام بود و این کار را بسیار مشکل عنوان میکرد زیرا میگفت: باید خیلی دقیق باشند که هم پیام ها کامل و بدون نقص مخابره بشود و هم نهایت رازداری در این امر رعایت شود.
وی مدتی هم همراه یکی از دوستان دوران کودکی در بخش انتقال مجروحان انجام وظیفه می کرد و و رزمندگان مجروح در عملیات را جهت انتقال به بیمارستان مساعدت میکرد.
محمد آزادفلاح برادر کوچکتر شهید میگوید: او معتقد بود رفتن به جبهه و خدمت و دفاع از میهن وظیفه هر مکلف و مسلمانی است چنانکه روزی به او گفتم: برادر جان، بهتر از شما در کنار خانواده بمانی و آنها را تنها نگذارید من میروم و برای شما هم دعا میکنم شهید علی آزادفلاح از این حرف بسیار ناراحت شد و در جواب گفت: هرکس برای خود به جبهه میرود. اگر شما میروی برای خودت است و من نیز باید بروم و برای خودم این کار را انجام دهم و خانواده را به خدای متعال میسپاریم و من برای رضای خدای بزرگ و مبارزه علیه کفر جهانی به جبهه می روم.
شوق شهادت
بعد از عملیات کربلای ۵ ما به خرمشهر اعزام شدیم. منطقه آتش باران بود اعلام کردند گردان حضرت معصومه آمدهاند و میخواهند به خط بروند این آخرین باری بود که من علی آقا را دیدم علی آقا مرا صدا کردند و از بادگیر خود بسته خرمایی را به من دادند و گفتند بیایید این برای شما ما نمی خوریم. در آن دیدار او خیلی شاد و مسرور بود. با من خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و رفت. خوشحالی وافرش زیر آن آتش، بسیار دیدنی و قابل توجه بود. ما به مقر برگشتیم. پس از سه روز، حاج علی اسکندری گفت میخواهیم به گردان حضرت معصومه برویم. من گفتم من هم با شما میآیم تعدادی از بچه های گردان را دیدم. سراغ برادرم را گرفتم، گفتند: عده ای شهید شده اند؛ حاج اکبر کریمی و... شهید شدند؛ برادر شما هم شهید شد. ما برای تشییع جنازه بود که رسیدیم. توفیق شهادت سرانجام نصیب این بنده ها که حق تعالی باشد.
عباس یادگاری، همرزم شهید و داماد خانواده شهید میگوید: قبل از شروع عملیات در یک کانال بودیم. هوا ابری شد و باران سخت گرفت. خیلی جالب بود که وقتی باران می آمد چون منطقه عملیاتی ما در کوه بود. باران رد پای نیروهای ما را از بین برده بود و حالت معجزه آسای دیگر این بود که تکه ابری بالای سر ما را پوشانده بود که محیط را کاملاً تاریک کرده بود ولی محوطه نیروهای دشمن بسیار پرنور و شفاف بود و این صحنه هرگز از یادم نمی رود.
برگرفته از کتاب مردان آسمانی