نوید شاهد - شهید «حسین فرخنده تبارصبح» از شهدای جنگ تحمیلی است. در نامه‌ای که برای همسرش نوشته‌است، آمده: «از قول من رویا را زیادزیاد ببوس و به او بگو پدرت رفته برای دفاع از آب و خاک میهن شماها.»
نامه شهید


به گزارش نوید شاهد البرز؛  شهید «حسین فرخنده تبارصبح» که نام پدرش ماشاء‌اله است دوم بهمن ماه 1330 در تاکستان قزوین دیده به جهان گشود. در دوران دفاع مقدس به عنوان رزمنده بسیجی در جبهه حق علیه باطل به پیکار پرداخت و سرانجام در سوم بهمن ماه 1364 به شهادت رسید. تربت پاکش در بهشت‌زهرا تهران میعادگاه عاشقان و عارفان دلسوخته است.

متن نامه به یادگار مانده شهید«حسین فرخنده تبارصبح» را بخوانید. 

بسم الله الرحمن الرحیم

پیروزی اتفاقی نبود

پس از عرض سلام امیدوارم که حالت خوب بوده باشد و در سایه خدای مهربان بتوانی برای جامعه فرزندان خوب و موثری ببار بیاوری و من هم در اینجا برای شما آرزوی موفقیت و عافیت می‌کنم. باری همسر عزیزم، من این چهارمین نامه است که برایت می‌نویسم و یکی از آنها جوابش نیامده نکند مرا یادتان رفته من هم در اینجا چشم به راه یک نامه هستم که بدانم آنجا چه می‌گذرد یا این که بچه ها حالشان چطور است؟ من که هر چقدر سعی کردم که تلفن بزنم هیچ‌کس جواب نداد من دیگر نمی‌دانم چه کنم، هر روز عصر دلم می‌گیرد. در ماشین می‌نشینم و سر می‌گذارم بیابان تا ساعت 10 شب وقتی برمی‌گردم می‌بینم شام تمام شده است. باز من به عشق شما با شکم خالی می‌خوابم. کبری‌جان، این را بگویم: من را از اهواز به پشت خط فرستادند؛ یک ماشین به من دادند، نو است و تنها شانسی که آوردم این است که رادیو دارد؛ می‌شود از دنیا باخبر شد و حال که این نامه را می‌نویسم رادیو را روشن کردم و در زیر نور چراغ نوشتم.

باری کبری‌جان، اگر تو وقت کردی، جواب این نامه را برای من بنویس چون من هیچ خبر ندارم خیلی دلم شور می‌زند خواهش می‌کنم مرا از نگرانی در بیاور مرا از حال کودکانم باخبر کن. برایم بنویس که رویا جان رویای شیرین‌تر از جانم، رویا دل بندم چکار می‌کند برایم بنویس محمد ؟ چکار می‌کند آیا هنوز آن شور و حال آن وقت را دارد یا مثل یک گل پژمرده شده‌اند برای من بنویس حال خودت را من دارم دیوانه می‎شوم. دارم روزشماری می‌کنم هر چه زودتر جواب این نامه را برای من بفرست تا من از نگرانی دربیایم.

باری، همسر عزیزم، عزیز بهتر از جانم من شب‌ها تا سحر خوابم نمی‌برد هی فکر می‌کنم نکند مرا فراموش کردید من چند بار خانه خانم جودی زنگ زدم و هیچ‌کس گوشی را برنداشت مگر نه آنها پشت اگر خانه هستند مرا از نگرانی در بیاورید کبری‌جان، از قول من رویا را زیادزیاد ببوس و به او بگو پدرت رفته برای دفاع از آب و خاک میهن شماها

کبری جان، اینجا هر صدایی فراوان است صدای توپ ضدهوایی تانک و هواپیما است همین امروز ظهر که ما رسیدیم. اینجا ساعت 1 بود که یک هواپیما خیلی پایین آمده بود در آن وقت من در توالت بودم هواپیما آمد 500 متری توالت دو عدد راکت انداخت من هم از ترس شلوار را کشیدم آمدم بیایم یرون دیدم همه دمر خوابیدن زمین من دوباره رفتم توی توالت بعد از یک ربع از ترس دیدم یکی از رانندگان آمد گفت برادر بیا بیرون هواپیما رفته باری کبری جان اینجا داریم با جانمان بازی می کنیم.کبری جان دیگر عرضی ندارم به همه سلام برسان و از قول من به مادرت و مادرم سلام برسان. والسلام


انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده