نامه شهید برای خاطرجمعی خانواده
بهگزارش نوید شاهد البرز؛ شهیدسید محمد موسوی دوم آذر ۱۳۴۵ در شهرستان تبریز چشم به جهان گشود پدرش سید مسافر مادرش بتول نام داشت تا پایان دوره ابتدایی درس خواند به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت بیست و چهارم مهر ۱۳۶۰ و ۶ درب آن هنگام درگیری با گروههای ضد انقلاب بر اثر اصابت ترکش به سر و پهلو شهید شد پیکر وی را در گلزار شهدای شهرستان میانه به خاک سپردند.
در ادامه نامه به یادگار مانده شهید "سیدمحمد موسوی" را بخوانید.
با سلام خدمت پدر بزرگوارم
ضمن تقديم عرض سلام سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان وخواستارم.
اميدوارم كه هيچ ناراحتي نداشته باشيد. پدرجان، سلام مرا به اهل خانواده برسانيد. به برادرهايم و خواهرهايم با اهل خانواده سلام برسانيد. سلام به سعيده و احمد برسانيد. به عموهايم سلام برسانيد و به خواهرم طاهره از قول من سلام برسانيد و به او بگوييد كه من معلوم نيست كه به مرخصي بيايم منتظر من نباشد و پدر جان، من در اينجا خيلي راحت هستم و تقسيم شديم و دربهداري پادگان مشغول خدمت هستم و هيچ ناراحتي ندارم و همينطور هيچكاري انجام نميدهم فقط به اين خاطر نامه نوشتم كه نگران نباشيد و منتظر نباشيد كه به مرخصي بيايم چون فعلاْ كسي نيست كه به جايم بگذارم و به مرخصي بيايم واقعاْ پدر جان اينجا بخور و بخواب است. هيچكس با من كاري ندارد و صبح از ساعت 7:30 تا 1 مشغول كار در داروخانه هستم.
با كمال تشكر محمد موسوي. به پسر دايي جعفر سلام مرا برسانيد و آقا رستم با اهل خانواده سلام برسانيد. ليلا و حيدر را سلام برسانيد.
به سر سوداي دوست گر برود جان زدست
دست نـخواهم كشيد از سر سوداي دوست
گــر همه عالــم شوند دشمن جان و گلــش
دوســت رها مــيكند دست زدامان دوسـت
در زير سنگري كه 8 متر برق رويش است اين چكيده را مينويسم.
اين شعر را در منطقه كردستان خطسرخ در فصل زمستان كه آن شبي كه در زير برف مانده بوديم اين شعر را يكي از گروهبان دستهمان كه رفيق جون جوني هم كه بوديم بهنام احمد رمضاني اين را در دفتر من به عنوان يادگاري اين را نوشت و اين را من هم تا جايي كه مي توانم نگاه ميدارم.
محمد موسوي بیست و ششم اسفند ماه 1365
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره فرهنگی و تبلیغات