شهیدی که موذن بود / مهمان ابدی
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «سعیدا... عابدینی» در زمستان 1341 در یکی از روستاهای محروم آذربایجان شرقی و در یک خانواده مومن به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در همان محل زادگاهش گذرانید تا اینکه اواخر دوران ابتدایی مصادف با ورود حضرت امام خمینی (ره) به میهن اسلامی شد که برای سلامتی و شکرانه بزرگترین حادثه تاریخ سه روز، روزه نذری گرفتند و قربانی کردند و با قلب پاک خود برای پیروزی انقلاب اسلامی دعا میکردند. چون شور انقلاب در اعماق وجود مردم شهیدپرور روز به روز شدت مییافت این بود که جهت شرکت در راهپیمائیهای بینظیر شهرستانها و همچنین وجود مشاغل گوناگون برای انجام و امرار معاش خانوادهاش تصمیم به مهاجرت به یکی از روستاهای ساوجبلاغ به نام احمدآباد کاشانی گرفت.
«تحصیل در حوزه علمیه »
او تحصیلاتش را ادامه میداد بعد از پایان دوره راهنمایی با راهنمایی دبیران خود و تشویق خانوادهاش وارد حوزه در علمیه امام صادق (ع) هشتگرد شد تا از این طریق خدای خود را بهتر بشناسد. او از استعداد هنری بهرهمند بود و با هنر خطاطی و خوشنویسی که داشت در مسابقات علمی و فرهنگی و هنری مرتب شرکت میکرد.
او کاملا" وجه مذهبی و روحانی داشت. مرتب نماز شب برگزار میکرد و هیچ وقت این امر مهم از وی فوت نمیشد. قرآن را بسیار تلاوت میکرد. از مستضعفان و محرومان دفاع میکرد و همیشه حمایت خود را از آنها اعلام میکرد.
«زندگی جاودانه»
او در راهپیمائیها شرکت میکرد. عضو فعال بسیج بود. از برگزارکنندگان دعاهای کمیل و توسل بود. در نیمههای شب با خدای خودش خلوت میکرد. مرتب به مزار شهدای محل میرفت و با خاموشان آن دیار گفتوگو میکرد. موذن مسجد روستا بود و همنشین محرومان و دوستدار انقلاب بود. وقتی که خواستند عازم جبهه شوند اعضای خانواده هر یک به طریقی میخواستند او را از تصمیم خود منصرف نمایند ولی او تصمیم خود را گرفته و به مادر بزرگش گفت: شما که 60 سال داری، اگر 60 سال دیگرهم خداوند به شما عمر عنایت نمایند، بالاخره باید از این دنیا بروی ولی اگر شهادت نصیب من شود تا ابد مهمان او خواهم بود و زندگی جاودانه خواهم یافت تا اینکه با خلوص نیت به پیشگاه مهربانترین مهربان رفت و در عملیات کربلای 5 توفیق شهادت یافت و مصداق آیه شریفه «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله امواتا بل احیاء» شد.
خانواده شهید «سعیداله عابدینی» از فرزندشان چنین روایت میکنند:
«نوای اذان روزهای برفی»
شهید موذن روستا بود. در
شبهایی که برف میبارید با زحمت به بالای پشت بام میرفت و اذان میگفت. از شدت سرما شروع به گریه می کردند. مادر به او میگفت: مجبور نیستی در
چنین شرایط سختی به بالای پشتبام بروی. شهید میگفت: دست خودم نیست.
سرانجام او در اول بهمن ماه 1365 بعد از رشادتهای فراوان در منطقه عملیاتی شلمچه با اصابت ترکش به کمر و کتف به شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای روستای«احمدآباد» نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری