«آخرین فشنگ»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ سال 1344 در یکی از روستاهای سرسبز استان گیلان فرزندی به پدر و مادری ارزانی شد که او را «قاسم» نامیدند. قاسم تا 3 سال از عمر خود را در روستا گذراند و سرانجام همراه خانواده خود به تهران عزیمت کرد. او در سالهای کودکی او که خانوادهاش مستاجر بودند قاسم نذر کردهبود که اگر زمین کوچکی خریداری نمایند هر سال نذر خود را ادا نماید.
وی تحصیلاتش را تا سال اول راهنمایی ادامه داد و به سر کار رفته تا بتواند اندک از مشکلات خانواده را بکاهد و همچنین سعی میکرد کمکهای مخفیانه به فقرا و بیسرپرستها برساند و در امور مساجد و نگهبانیهای شبانه شرکت داشت و وی مدتی را مشغول به کار شد. وی که بسیجی بود، هنگامی که جنگ فرا رسید، عازم جبههها شد.
«مجروحیت در جبهه»
وی به مدت یازده ماه در جبهه حضور داشت و یک بار که مجروح شده بود و نمیتوانست بهطور کامل زانوی خود را جمع نمایداما آنچنان تواضع و فروتن بود که گویی هیچ مشکلی پیش نیامده است و برای اینکه مادرش متوجه ناراحتی او نشود در جای خلوت نماز میخواند.
«جاویدالاثری در پنجوین»
سرانجام در سال 1362 در عملیات «والفجر چهار» در پنجوین عراق جاویدالاثر شده و بعد از 10 سال انتظار به آغوش خانواده و وطن خود باز میشود و در کنار دیگر همرزمان خود در بهشت زهرا آرمیدهاست.
همرزم شهید میگوید: آخرین
لحظات عملیات بود و همه افراد شهید شده بودند. منطقه توسط عراقیها محاصره شده
بود. قاسم میگفت: من به این راحتی
میدان را ترک نمیکنم تا اخرین فشنگ، تا
اخرین لحظه، در مقابل عراقیها میایستم.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری