خداوند با رزمندگان است
بهگزارش نوید شاهد البرز؛ «شهید علیاصغر كماليدهقان»، یکم فروردین 1346 در شهرستان كرج ديده به جهان گشود. پدرش شعبان و مادرش معصومه نام داشت. تا اول راهنمايي درس خواند. او نانوا بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و دوم مهر 1365 با سمت تيربارچي در قلاويزان توسط نيروهاي عراقي با اصابت گلوله به شهادت رسيد. مزار وي در امامزاده محمد زادگاهش واقع است.
نامه به یادگار مانده از شهید «علیاصغر کمالیدهقان» را در ادامه مطلب میخوانیم:
سلام به پدر و مادر و برادران عزیزم، پس از عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند ایزدمنان خواهان و خواستارم. پدر جان و مادر جان و برادران عزیزم، باری دیگر از احوالات اینجانب، علیاصغر کمالیدهقانی خواسته باشید؛ بحمدالله و به خوبی و خوشی شما من خوب و سلامت هستم. پدر جان و مادرجان و برادران عزیزم سلامی را که روانه شما میکنم از قلب کوچک کوچک مرد روانه شما میکنم و از زبان کوچک که اسم پر محبت شما در میآید. امیدوارم در گوشه قلب جای دادی پدر جان، ای طلائی رنگ، ای چشمان منِ خسته و دلتنگ زندگی را با ...های رنگین نگاهت باز میکنم. با آن آرامش گران سینهات، نغمهای پروانک، درختی دور و تنها افتادهام، ای باغ گلها، پدر جان و مادر جان و برادران عزیزم من که حالم خیلیخیلی خوب است و هیچ گونه ناراحتی و نگرانی در خودم راه نمیدهم و امیدوارم که شما هم به فکر من نباشید و ناراحتی و نگرانی در خودتان راه ندهید.
پدر جان، پولی را که برایم فرستادید در روز شانزدهم مهر ماه 1365 گرفتم و نزدیک بود این پول برگشت بخورد و نزدیک بود بیپول بمانم. پدر جان، به غیر از این تقاضای پول کردهبودم که گفتم: شاید پول قبلی را برداشته باشند و تقاضای پول کردم و پول دیگر لازم ندارم برایم پول نفرستید. پدر جان، گفته بودید که نامه گلیخانم اینا و دائی با این نامه فرستاده بودید ولی نامه آنها به دستم نرسیدهاست، فقط نامه شما به دستم رسیدهاست. پدر جان، عملیات ما سه روز عقب افتاده و عملیات قرار است که هیجدهم مهر ماه 1365 عملیات بشود.
پدرجان، ناراحت نشوید خداوند با رزمندگان است و تا خدا را دارم، هیچ ناراحتی و نگرانی ندارم. پدر جان و مادرجان و برادران عزیزم حال فامیلها چطور است. حال عمو و زن عمو رضا ... و معصومه و نجمه و کبری و مرتضی و مجتبی حال دائی عمران و دائی علی و بچه هایشان حال زن ائی و حال ننه خورشید و ننه شکوفه حال خاله هایم زهرا و بمانی خاله حال پسرانشان سعید و لمیر و فاطمه و حال فرزندان بمانی خاله نادر و ناصر و فرح و فاطمه و منصور و مظاهر و لیلا و به منصور بگو اصغر گفت: چرا نامه نمیدهی تا الان چهار تا نامه به منصور دادهام و به منصور بگو اصغر گفت: خیلیخیلی مرد هستی، پدر جان، حال جعفر عمو و فخری خاله و ستم خاله چطور است. حال سلطان و گلیخانم و برای گلیخانم و سلطانخاله الان یک نامه دیگر نوشتهام.
پدرجان، حال هفت ساموراییها چطور است؟ حال استاد حمزه و رضا یگانی راستی به پطان استاد حمزه علی بهرام و بهمن و علی سلام برسان. پدر جان، از آن روزی که رفتهام به منطقه نماز را ترک نکردهام و هر روز به مسجد گروهان میرویم و شبهای سهشنبه دعای توسل و شبهای پنجشنبه دعای کمیل میخوانیم.
سلام مادرم حالت چطور است؟
چطور است حال و احوالت چطور است
حال من خوب است سلامت میرسونم
حال بابا حال قاسم حال اکبر حال فاضل جان چطور است
مادر جان این را نوشتهام شاد باشی.
ناراحت نباشی و من هم شاد و سربلند هستم.
خط خود را به تو دادم که مرا یاد کنی
خط بیجان
مرا در نظرت شاد کنی
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری