اعزامی روز عاشورا
به گزارش نوید شاهد البرز،شهید حسین نیاسریازناوه بیست و پنجم اردیبهشت 1338، در تهران
چشم به جهان گشود. پدرش اسماعیل و مادرش توران نام داشت. وی تا اول راهنمایی درس
خواند و ششم شهریورماه 1361، در زادگاهش مورد سوقصد گروههای ضدانقلاب قرار گرفت.
مزارش در بهشت زهرا تهران میعادگاه عاشقان و عارفان پاکباخته است.
نامهای از شهید حسین نیاسری به یادگار مانده است که در ادامه مطلب میآوریم:
حضور محترم خانواده عزيز و محترم؛
پس از عرض سلام، سلامتي شما را از يزدان پاك خواهانم. باري، اگر جوياي حال اينجانب شده باشيد، ملالي نيست به جز دوري شما كه آن هم اميدوارم كه پس از نابودي دشمن به زودي زودي برطرف گردد و اگر از احوالات اينجانب بخواهيد كه پس از خروج من از خانه به تهران رفتم و چند روزي را در تهران با رفتن به خانههاي دايي عباس و خاله منصوره و خاله قدسي گذرانده و سپس شنبه صبح را از خانه خاله قدسي به اتفاق يكي از دوستان به طرف اهواز حركت كرديم و در روز يكشنبه به شهر اهواز رسیديم.
در شهر به سراغ سپاه رفتم و جوياي حسن شدم ولي در سپاه اهواز از حسن خبري نداشتند و گفتند كه پاسداران اعزامي از كرج به طرف آبادان ـ خرمشهر رفتند و ما بلافاصله به سمت ماهشهر حركت كرديم و در ماهشهر به علت بسته بودن راه ماهشهر آبادان كه در حال پاكسازي بود، مانديم تا بتوانيم برگه خروج از ماهشهر به آبادان را كه يا با هليكوپتر يا لنج باشد بگيريم و پس از چند ساعت توانستيم برگه راه آبي را گرفته و به سمت بندر امام خميني حركت كرديم و با لنج ازآنجا به طرف آبادان حركت كرديم.
«گزارشی از آبادان آن روزها»
در راه چون شب بود، چند دفعه راه را گم كرديم به طرف عراق رفتيم و خوشبختانه به گارد ساحلي ايران برخورد كرديم و آنها قايقران را راهنمايي كردند و ما پس از چند ساعت بالاخره به در ساعت 8 صبح روز دوشنبه به بندر آبادان رسيديم و از آنجا با ماشين به طرف شهر آبادان رفتيم و در شهر كه فقط پوشيده از دود و خالي از سكنه بود و نيروهاي مردمي بود كه در شهر به چشم ميخورد. خلاصه به علت نبودن وقت گفتارم را خلاصهتر ميكنم. من دوباره به سپاه آبادان رفتم تا اينكه سراغ حسن را بگيرم و آنها در آنجا به من گفتند كه آنها امكان دارد در مدرسه هفده شهريور باشند و به خاطر بلد نبودن شهر با مشكلاتي توانستيم مدرسه را پيدا كنيم.
«پیوستن به گردان فداییان اسلام»
در آنجا باز هم به ما گفتند كه آنها را در خرمشهر يا جزيره مينو ميتوانيد پيدا كنيد و ما به علت آگاهی از وضع جبهه به سمت دشمن رفتيم و يكزمان متوجه شديم كه در قلب دشمن قرار گرفتهايم و با تلاش زيادي توانستيم خودمان را نجات بدهيم و در سر راه كه برميگشتيم به هتل كاروانسرا در آبادان رفتيم كه محل استراحت فدائيان اسلام بود و ما در آنجا به اينها پيوستيم و بعد از سازماندهي گروهي كه يكي دو روز بيشتر طول نكشيد كه در روز عاشورا اعزام جبهه كردند كه با دشمنان اسلام و بعثيون عراق بجنگيم و در جبهه با مشكلات فراوان آنجا پنجه نرم ميكرديم كار ما شبيخون زدن به دشمن و مبارزه سخت با كافران بود توانستيم چند كاميون دشمن را نابود كرده و دشمن را با عمل خود بترسانيم. خلاصه وقت گرانبهاي شما را نميگيرم چون كه خودم وقت زيادي ندارم و بايد خود را آماده كنم تا دوباره به جبهه بروم.
خدمت تمام دوستان و فاميل سلام برسانيد و موفقيت تمامي شما را ازخداوند خواهانم. به اميد پيروزي حق بر باطل. راستي نامه را براي خاله منصوره و قدسي بخوانيد. خلاصه به منير وعلي آقا و ملود و تمام برادرها و بچهها خدانگهدارتان.
آدرس من در آبادان به شهر ميباشد. هتل كاروانسرا گردان يك گروهان دو حسين نياسري. فدائيان اسلام.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری