پهلوانان هرگز نمیمیرند
دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۰۶
برادر شهید قبادی در روایتهایش ازامربهمعروف و نهیازمنکر به سبک شهید میگوید: علیرضا در امربهمعروف و نهی از منکر پهلوان منشانه رفتار میکرد و برای همین نامش زنده مانده است.
پاسدارِ شهید علیرضا قبادی روحیه علمآموزی ستودنی داشت؛ او که دانشجوی مهندسی برق دانشگاه سما کرج بود به نظر می رسید پیش از هرچیز دانشآموخته مکتب امام علی (ع) و امام حسین (ع) باشد؛ جان و دانش خود را در راه دفاع از اسلام و حریم آل الله بهکار گرفت و سرانجام در این راه به شهادت رسید.
روزهای حیاتِ طیبه این شهید پر از حرفهای ناگفتهاست و از آنجا که رسالت نوید شاهد، ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است، بنا داریم این شهید جوان مدافع حرم را با روایت برادر بیشتر بشناسیم. شما را به این خواندن این گفتگوی جذاب دعوت می کنیم:
- نوید شاهد البرز: آقای قبادی ضمن معرفی خودتان از کودکی، نوجوانی و تحصیلات علیرضا برای ما بگویید.
برادر شهید: بنده حسین قبادی، برادر شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی» هستم. علیرضا دو سال از من کوچکتر بود. او متولد پنجم اردیبهشت ماه 1367، در تهران بود و آخرین فرزند خانواده و گل سرسبد خانواده بود. از همان کودکی به لحاظ قوای بدنی بسیار قوی بود و بهرههوشی بالایی داشت.
علی رضای عزیز دردانه خانواده بود. مادرم او را خیلی دوست داشت. پدرم هم در زمان حیاتش توجه خاصی به او داشت.
پدرم، کیومرث قبادی، افسر نیروی هوایی بود. او زمان جنگ از فرماندهان گردان چهارم شکاری دزفول بود. از سال 60 تا 67 مسئول حفظ و حراست از هواپیماهای جنگنده را برعهدهداشت.
وقتی انقلاب شد، ارتش و نیروی هوایی ما، نظم خود را از دست دادهبود و با شروع جنگ در مقابل عراق که خود را از قبل آماده کرده بود توان مقابله نداشت، به همین دلیل نیروهای بسیج و مردمی جبههها را پرکردند تا این کمبود جبران شود.
پدرم تخصصش فنی بود و با تیمسار ستاری و بابایی و شهید بابایی و اردستانی و شهید عباس درنا همرزم بود.
او بعضی اوقات از خاطرات جنگ برای ما تعریف می کرد و علیرضا به خاطرات او توجه خاصی داشت و آنها را یادداشت میکرد. وقتی پدر می پرسید: برای چی می نویسی؟! میگفت: اینها خاطراتی است که باید ثبت شود چون پر از تجربیات مفیدیست که باید بهکار برده شود.
- نوید شاهد البرز: دوران تحصیل علیرضا چگونه سپری شد؟
برادر شهید: او همه سالهای تحصیلش را با معدل عالی طی کرد. در دبیرستان رشته تجربی را انتخاب کرد و سال 1384 در دانشگاه علوم پزشکی زاهدان قبول شد اما به دلیل مخالفت خانواده منصرف شد.
سال بعد درآزمون دانشگاه افسری امام حسین(ع) شرکت کرد و پذیرفته شد. در دانشکده افسری امام حسین (ع) جزء دانشجویان برتربود و با ذکاوتی که داشت؛ همزمان در دانشگاه امام علی(ع) هم پذیرفته شد.
بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه امام حسین (ع) دو سال یعنی تا سال 88، مامور حفظ و حراست از حرم آقا امام رضا (ع) در مشهد مقدس بود و بعد از آن به تهران آمد و دوازده سال، حضور گسترده، موثر و مفید در سپاه پاسداران داشت.
-نوید شاهد البرز: از چه زمانی عضو سپاه قدس شد؟ و این عضویت چه تاثیری بر زندگی او گذاشت؟
برادر شهید: او از اواخر سال 91 وارد سپاه قدس شد و برای آموزش به لبنان و عراق می رفت. ورود به سپاه پاسداران باعث شد که ایمان و تقوا نسبت به خدا و اهل بیت، در وجودش چندین برابر شود.
ناگفته نماند که او قبل از اینکه وارد سپاه پاسداران شود، در بسیج مسجدِ امام حسین (ع) به مدت پنج سال، فعال بود.
-نوید شاهد البرز:از ویژگیهای شخصیتی علیرضا برایمان بگویید.
برادر شهید: او از همان دوران کودکی، فردی بسیار کمصحبت، مذهبی و باخدا بود که همیشه در انجام کارها رضایت خدا را در نظرداشت. علی رضا خیلی شجاع بود و کارهای خیلی سخت که شجاعت بالایی را می طلبید انجام می داد.مثلا همین مبارزه با «جبهه نصره» که یکی از مجهزترین گروههای تروریستی مورد حمایت اسراییل و آمریکا و ... است.
-نوید شاهد البرز: لطفا در مورد شخصیت دینی و مذهبی علی رضا بیشتر برایمان صحبت کنید.
برادر شهید: او بسیار فرد با اخلاص، مومن و مذهبی، بسیار مخلص و پرکار و کم صحبت بود ، مومن مذهبی و با خدا بود و در زندگی هدفش فقط رضای خدا بود. پسزمینه تلفن همراهش هم نوشته بود در زندگی فقط هدفت خدا باشد. میگفت: طوری زندگی کنید که رفتار شما بر دیگران تاثیر مثبت بگذارد.
-نوید شاهد البرز: تفریحات و علاقهمندیهای شهید قبادی چه بود؟
برادر شهید: اوقات فراغت را با تمرینات بدنسازی میگذراند؛ به فوتبال علاقهمند بود. به لحاظ قوای بدنی از آمادگی لازم برخوردار بود. به مدت دو سال محافظ رییس جمهوروقت بود. او در ورزش، درس و عبادت همهجا، حرف اول را میزد.
-نوید شاهد البرز: چه شد که به رشته مهندسی برق روی آورد؟
برادر شهید: او علاوه بر اینکه در سپاه پاسداران خدمت می کرد؛ در دانشگاه آزاد سما کرج هم در رشته مهندسی برق درس میخواند. می گفت: رشته تخریب نیاز به دانش و علم «برق» دارد. ما در همه تخریبها نیاز به اطلاعات برق و الکتروتکنیک داریم.
به همین دلیل در رشته تخریب، رتبه اول را کسب کرد و تمام مینهای ضد نفر، ضدتانک و تلههای انفجاری را میشناخت. مینی نبود که شهید کار با آن را بلد نباشد.
-نوید شاهد البرز: چطور شد که علیرضا به سوریه رفت؟
برادر شهید: علی رضا بلند قامت ،چهارشانه، زبر و زرنگ بو د و با قدرت بدنی بالایی که داشت برای رفتن به سوریه انتخاب شد.
ماموریتش به سوریه به این شکل بود که با آغاز بحران سوریه در سال 1391، علی رضا برای اولین بار وظیفه حفاظت از امنیت سفارت ایران در دمشق به مدت دو سال را برعهده گرفت . در واقع وظیفهاش حفظ و حراست از سفارت ایران در مقابل تلههای انفجاری بود.
دلیل اعزام او به سوریه این بود که در سال 91، انفجار مهیبی در کنار سفارت ایران در دمشق اتفاق افتاد. از ان تاریخ موارد امنیتی در اطراف سفارت خیلی بیشتر شد و ماشینهای اطراف سفارتخانه را بازرسی می کردند؛ این کار به شکل نامحسوس انجام میشد و شهید قبادی که حافظِ کلِ قران بود به زبان عربی هم تسلط کامل داشت؛ بهترین گزینه بود چون در سوریه برای ارتباط با مردم کمترین کار این است که زبان عربی را بلد باشیم.
- نوید شاهد البرز: خانواده به خصوص مادرچگونه در جریان تصمیم علی رضا برای جنگ با داعش قرار گرفتند و چه عکس العملی داشتند؟
برادر شهید: سال 91 که بحران سوریه شروع شد از مادر اجازه رفتن گرفت. مادر نگران بود که آنجا برای علی رضا خطرناک باشد اما علیرضا گفت: ما مسئول حراست از سفارت هستیم. هر بار که می رفت علاقه اش به سوریه و جبهه مقاومت بیشتر می شد و سالی نه ماه در سوریه بود. میگفت: آنجا به وجود من نیاز است.
- نوید شاهد البرز: از چه زمانی وارد جبهه مبارزه با داعش شد؟
برادر شهید: از اواخر سال 1393، او بنا به درخواست خود وارد نبرد با جبهههای تروریستی شد و در منطقه «حماه» که موقعیت استراتژیک خاصی داشت و نزدیکترین استان به گروههای تروریستی داعش بود، ساکن شد.
می دانیم که هدف اصلی گروههای تروریستی برهم زدن امنیت سوریه، ساقط کردن دولت بشاراسد و رویکار آوردن یک دولت تروریستی به نفع اسراییل بود، دولتی بدتر از دولت «صدام حسین» و البته هدف نهاییشان حمله به مرزهای ایران است. دراینباره، آنها بسیار سرمایهگذاری کرده و افراد متخصصی را به کار گرفتهاند.
برادرم میگفت: مینهایی که گروههای تروریستی در جادهها کار می گذارند کارافرادِ زبده و تعلیم دیده است که چندین سال روی تلههای انفجاری کار کرده اند.
تلههایی که کسانی مثل؛ سردار شهید همدانی و حاج مهدی نعمایی و... بهوسیله آنها به شهادت رسیدند و شهادت فرماندهان و بهترین نیروهای مدافع حرم با تلههای انفجاری، نیاز به نیروهای متخصص در امر تخریب در استان حماه را بسیار پررنگ می کرد .
علیرضا از همان ابتدا، با سِمت فرمانده تخریب، وارد این استان شد. از آنجایی که، علم تخریب، دانشیست که باید بهروزرسانی شود و او با مطالعاتی که داشت از توانایی بالایی بهرهمند بود لذا در جایگاه فرماندهی نقشِ موثری در جنگ با داعش داشت.
-نوید شاهد البرز: هدف علیرضا از مبارزه داوطلبانه با داعش چه بود ؟
برادر شهید: برای علیرضا خیلی مهم بود که جبهه مقاومت در مقابل داعشیها کمترین تلفات و خسارت را بدهد و بنا به گفته همرزمانش، جایی که احتمال خطر بیشتر بود؛ او تنها برای شناسایی میرفت. فیلمهایی در دست است که او در سلسله عملیات زیر 25% احتمال بازگشت، شرکت داشته است.
او بمبگذاریهای بسیاری که می توانست تلفات زیادی از جبهه مقاومت بگیرد را با دانشی که داشت، خنثی کرد.
- نوید شاهد البرز: پیش آمده بود که در حین خنثی کردن مجروح شود؟
برادر شهید: علیرضا مرخصی خیلی کم میامد. این اواخر که برای عید قصد مرخصی داشت داعشیها متوجه شدند، مدافعان حرم قصد تعطیلات را دارند؛ به همین دلیل از روز اول فروردین ماه 96، به استان حماه حمله کرده و مدافعان حرم را غافلگیر کردند.
اول فروردین نودو شش علیرضا مجروح هم شده بود. با وجودِ مجروحیت، همچنان در سوریه ماند تا مانع سقوط منطقه شود اما نهایتا این مبارزه منجر به شیمیایی شدن او و شهادت همرزمانش شد.
-گویا شهید از سردار سلیمانی هم لوح تقدیر دریافت کرده بود؟
برادر شهید:بله،برادرم مربی آموزش تخریب، تخریب مینهای ضد نفر و مینهای ضد تانک بود. کلاس آموزشی برای سربازان سوری می گذاشت و تکاور هم بود. جزء نیروهای زبده سپاه قدس بود. بیش از دو هزار و دویست مین در سوریه و حماه خنثی کرده و رتبه اول را در کشور سوریه به خود اختصاص داده بود ، حتی سردار سلیمانی هم به او لوح تقدیر داده بود.
-نوید شاهد البرز: امربه معروف و نهی ازمنکر به سبک شهیدقبادی چگونه است؟
برادر شهید: یک بار علیرضا به نانوایی رفته بود که می بیند؛ شاطر نانوایی با دوستش در حین شوخی حرفهای ناپسندی میزند. علیرضا به او نزدیک میشود، می گوید: اینجا زن و بچه مردم برای خرید نان میایند این رفتارِ شایستهای نیست.
امر به معروف علی رضا همیشه پنهانی بود و برای خودنمایی نبود. این جمله باعث شد که آن نانوا در رفتارش تجدید نظر کند. بعد از شهادت هم عکس شهید قبادی را در نانوایی اش نصب کرده است.
در واقع علی رضا هیچ وقت از قوای جسمانی که داشت برای به کرسی نشاندن حرفش، حتی راجع به دشمنانش استفاده نمی کرد.
-نوید شاهد البرز: رفتار علی رضا با اسرایی که از داعش میگرفتند، چگونه بود؟
برادر شهید: علیرضا حتی با اسراء، زمان بازجویی و گرفتن اطلاعات مهم، با نرمی رفتار میکرد. در یکی از بازجوییها به زبانِ عربی می گوید: اول به آنها آب بدهیم. یکی از همرزمان سوری می گوید: اینها قاتل هستند، سر بسیاری از همرزمان ما را بریده اند. می گوید: نه، ما باید در رابطه با اسراء راه و شیوه آقا امیرالمومنین علی (ع) را داشته باشیم.
همرزمهای علی رضا می گفتند که زمان عبور و مرور در سوریه اگر خانم بی حجابی عبور می کرد، علی رضا جلوی چشمش را می گرفت که او را نبیند. او مخلص و با تقوا بود.
باتوجه به این که، از چهرههای شاخص جبهه مقاومت بود و به آنها گفته بودند که در رفت و آمد به جاهای عمومی هم با خود سلاح ببرند. اما علی رضا می گفت که من توکلم به خدا و توسلم به اهل بیت است و دوست ندارم زمانی که در پناه خدا و حضرت زینب هستم، مسلح باشم.
-نوید شاهد البرز: به مرخصی هم می آمد؟
برادر شهید: مرخصیهای علیرضا پانزده بیست روزه بود که برمیگشت. فرمانده هم به او می گفت: بیشتر بمان و استراحت کن. می گفت: من به منطقه اشنا هستم و تا نیروی جدید بیاید و اشراف پیدا کند و منطقه را شناسایی کند، باعث افزایش آمار شهدا می شود. در همه سلسله عملیات مبارزه با داعش حضور داشت. او بیش از پنج سال در سوریه بود؛ از سال 91 تا 26 اردیبهشت 1396 که شهید می شود.
-نوید شاهد البرز: می خواهم بخش اول صحبتمان را با خاطره ای شنیدنی از شهید تمام کنیم،لطفا اگر موردی هست ذکر کنید.
-نوید شاهد البرز: امربه معروف و نهی ازمنکر به سبک شهیدقبادی چگونه است؟
برادر شهید: یک بار علیرضا به نانوایی رفته بود که می بیند؛ شاطر نانوایی با دوستش در حین شوخی حرفهای ناپسندی میزند. علیرضا به او نزدیک میشود، می گوید: اینجا زن و بچه مردم برای خرید نان میایند این رفتارِ شایستهای نیست.
امر به معروف علی رضا همیشه پنهانی بود و برای خودنمایی نبود. این جمله باعث شد که آن نانوا در رفتارش تجدید نظر کند. بعد از شهادت هم عکس شهید قبادی را در نانوایی اش نصب کرده است.
در واقع علی رضا هیچ وقت از قوای جسمانی که داشت برای به کرسی نشاندن حرفش، حتی راجع به دشمنانش استفاده نمی کرد.
-نوید شاهد البرز: رفتار علی رضا با اسرایی که از داعش میگرفتند، چگونه بود؟
برادر شهید: علیرضا حتی با اسراء، زمان بازجویی و گرفتن اطلاعات مهم، با نرمی رفتار میکرد. در یکی از بازجوییها به زبانِ عربی می گوید: اول به آنها آب بدهیم. یکی از همرزمان سوری می گوید: اینها قاتل هستند، سر بسیاری از همرزمان ما را بریده اند. می گوید: نه، ما باید در رابطه با اسراء راه و شیوه آقا امیرالمومنین علی (ع) را داشته باشیم.
همرزمهای علی رضا می گفتند که زمان عبور و مرور در سوریه اگر خانم بی حجابی عبور می کرد، علی رضا جلوی چشمش را می گرفت که او را نبیند. او مخلص و با تقوا بود.
باتوجه به این که، از چهرههای شاخص جبهه مقاومت بود و به آنها گفته بودند که در رفت و آمد به جاهای عمومی هم با خود سلاح ببرند. اما علی رضا می گفت که من توکلم به خدا و توسلم به اهل بیت است و دوست ندارم زمانی که در پناه خدا و حضرت زینب هستم، مسلح باشم.
-نوید شاهد البرز: به مرخصی هم می آمد؟
برادر شهید: مرخصیهای علیرضا پانزده بیست روزه بود که برمیگشت. فرمانده هم به او می گفت: بیشتر بمان و استراحت کن. می گفت: من به منطقه اشنا هستم و تا نیروی جدید بیاید و اشراف پیدا کند و منطقه را شناسایی کند، باعث افزایش آمار شهدا می شود. در همه سلسله عملیات مبارزه با داعش حضور داشت. او بیش از پنج سال در سوریه بود؛ از سال 91 تا 26 اردیبهشت 1396 که شهید می شود.
-نوید شاهد البرز: می خواهم بخش اول صحبتمان را با خاطره ای شنیدنی از شهید تمام کنیم،لطفا اگر موردی هست ذکر کنید.
برادر شهید: تقریبا اوایل سال 1396، دشمن به منطقه شیخ هلال که علیرضا فرمانده آنجا بود نفوذ میکند. همان سالی که قصد داشت به مرخصی بیاید و منصرف شد، نیروهای سوری به ایرانی ها بسیار وابسته اند اگر یک ایرانی با آنها جلو نمیرفت توان مبارزه نداشتند برای همین علیرضا عید 96 در سوریه ماند.
درهمان روزها یک کاروان تدارکاتی در حال عبور بوده که با برخورد با تله دشمن منفجر میشود و تعداد زیادی از برادران عزیزمان شهید می شوند.
علی رضا و دو نفر از همرزمانش، با وجود آنکه ممکن بود دشمن از پیکر شهدا برای تله استفاده کرده باشد، برای آوردن پیکر شهدا اقدام می کنند.
آنها وارد منطقه می شوند و پیکر مدافعان حرم را می بینند. علیرضا احساس خطر میکند و به بچه ها می گوید: شما عقب باشید، من جلو می روم و پیکر شهدا را می آورم.
درهمان روزها یک کاروان تدارکاتی در حال عبور بوده که با برخورد با تله دشمن منفجر میشود و تعداد زیادی از برادران عزیزمان شهید می شوند.
علی رضا و دو نفر از همرزمانش، با وجود آنکه ممکن بود دشمن از پیکر شهدا برای تله استفاده کرده باشد، برای آوردن پیکر شهدا اقدام می کنند.
آنها وارد منطقه می شوند و پیکر مدافعان حرم را می بینند. علیرضا احساس خطر میکند و به بچه ها می گوید: شما عقب باشید، من جلو می روم و پیکر شهدا را می آورم.
گفتوگو از نجمه اباذری
ادامه دارد...
نظر شما