چرا باید اینقدر افتراق باشد که راه را گم کنیم!
به گزارش نوید شاهد البرز: شهید همايون معدني، در یکم اسفند 1346، در شهرستان تهران بهدنیا آمد. پدرش زین العابدین، تراشکاري میکرد و مادرش شهربانو نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. روحاني بود. از سوي بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم مرداد1367، در کوشک با اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وي در بهشت زهراي زادگاهش نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
اینجانب، همايون (ابراهيم ) معدنى در كمال صحت و سلامت شهادت مىدهم به يگانگى خداوند تبارك و تعالى و شهات به خاتميت پيامبر اكرم محمد مصطفى (ص). اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله.
بسم الله الرحمن الرحيم با نام الله مىنويسم. نامى كه روان مرا آرامى بخشد. با يادش سكونى در دلم احساس مىكنم. دوست دارم او را.
خدايا، تو هم مرا دوست بدار. عاشقم عاشقترم كن. مولاى من، حب بهسوى خودت را در دلم ايجاد كن تا بتوانم بدون هيچ دغدغهاى و هيچگونه تمايل بهدنيا بهسويت بيايم. مولاى من لحظات آخر عمرم را شهادت راه خود قرار ده. دوست دارم مانند مولايم على (ع) كه اين شبها متعلق به مولايم است بهسويت بيايم. خدايا، مرا قبول كن. گناهانم را بريز تا سبك شوم و بتوانم به پرواز در قله عرفان در آيم.
خدايا، سيدى، مولايم، دوست من، حبيب من، مرا با لباسى كه خودت دوست دارى، بطلب. سيدى، اخرج حب الدنيا من قلبى. مولاى من، دوستان همه رفتند، همه را با لباس خوبى طلبيدى. من را هم همچون آنان بطلب. خواهش مىكنم؛ التماس مىكنم، زار مىزنم. اگر مرا آنطور كه طلبيدى نطلبى، چه كنم؟ به كجا پناه برم؟ اى مولايى كه پناه براى بىپناهانى. مولا قلبم را آماده براى امرى بزرگ قرار ده.
اى زندگى، اى دنيا، اى جهان فانى، با تو وداع مىگويم. من رفتم ديگران هم مىروند فقط با چند روزى تاخير و اختلاف در رفتن بايد آهنگ رفتن را نوازيد بايد گذشت بايد ا زاين وادى به پرواز درآمد. پس اى دوستان، اى رفقا، اى آشنايان، از فرصتها حداكثر استفاده را بنماييد. مگذاريد كه وقتتان بىخود و بىجهت تلف شود. قال رسول الله: الفرص تمر مر السحاب. (فرصتها مىگذرند مانند گذشتن ابرها).
بسم الله الرحمن الرحيم ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. گمان مبريد كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند، مردهاند بلكه زنده اند و نزد پروردگار خويش روزى دارند. با ياد مولايم با نام او و براى او مى نويسم. آنچه را كه از حقيقت جانم تراوش مىكند.
خدايا، تو شاهد باش كه بدون هيچ غرضى اين وصيتنامه را مينويسم، اميدوارم كه تو مرا مانند مولايم حسين (ع) به پيش خودت بطلبى و اميدوارم كه درخواستم را رد نكنى. خدايا، چه كنم كه در زندگى فردى گنهكار بودم، نتوانستم خودسازى را براى خودم پياده كنم. اميدوارم كسانيكه بعدا زمن اين مطلب را و اين متن را مطالعه مىفرمايند، به فكر خودسازى خويش باشند. اولين مرتبه براى خودسازى توبه است.
برادران و خواهران عزيزم يك قدرى به فكر فرو رويد؛ براى چه متولد شده ايم؟ براى چه زندگى مىكنيم؟ چرا بعضىها اينقدر در معنويات هستند؟ مگر آنها چه مىبينند؟ اصلا هدف از خلقت بشر چه بود؟ چرا بايد ازهدف خلقت بعضى از ماها فاصله بگيريم و اينقدر افتراق باشد تا راه را گم كنيم و به انحراف كشيده شويم و خط و خطبازى را در شهرها رواج دهيم مگر نمىدانيد كه حرف حق يك كلام مىباشد اگر دو تا شد؛ يكى باطل است پس اينهمه خطبازى چيست؟ مقدارى به فكر فرو رويد، من رفتم، ديگران هم رفتند، شماها هم روزى مانند ما بايد برويد. اين شترى است كه درخانه هر كس مىخوابد زود يا دير، بهرحال، بايد تارك باشيم دنيا را و برويم.
از آمدنمان و ماندنمان و رفتنمان چه نتيجهاى
گرفتيم. دنيا محل كار است محل عمل است. از پاداش و اجرت خبرى نيست. ببينيد براى
روز قيامت و رستاخيز چه چيزى را كاشتيم تا در انجا درو كنيم نه مرا داخل قبر شما
مىگذارند و نه شما را در قبر من. اين را بدانيد حساب هر كسى را نسبت به اعمالش مىسنجند
و كارى ندارند كه در اين جهان چه كاره بودهايد، با لقب و رسم و نام و نشان كارى
نيست، هر چه هست با اعمالى است كه با خود مىبريم. پولدارترين پولدارها و فقيرترين
فقيرها هر دو با سه تكه كفن الى پنج تكه داخل قبر گذاشته مى شوند. آيا جاى سوال در
اينجا نيست كه بپرسيم پس اينهمه زحمت كشيديم براى كه بود؟! براى چه بود؟! اين همه دروغ گفتيم تا كسب مال و تجارت بنماييم.
آيا نبايد ببريم اين مالى را كه شيره جانمان است. اگر نه پس چهكار بيهودهاى كه
براى مالى كه فانى است و براى چيزى كه از بين رفتنى است، سرمايه عمرمان را بروى او
بگذاريم. چرا در جهت معنى و معنويت پيشرفت نكنى و سرمايهمان را در انجا در گرو نگذاريم.
بايد تلاش كرد. بايد كوشيد. جهد را رواج داد. در اين زمينهها هم جهاد كنيم. جهادى
بس عظيم، جهادى كه از جهاد در ميدان عمل و ميدان جنگ بزرگتر، مهمتر و پر ثمرتر.
بله، جهاد اكبر را مىگويم. جهاد بانفس. مولا على (ع) مىفرمايند: جاهدوا هوايكم
كما تجاهدون اعدايكم . يعنى بجنگيد با هواهاى نفسانى همچنانكه مىجنگيد با
دشمنانتان. پس اى همرزمان، اى همسنگران، اى هموطنان، بياييد در جهت اصلاح خويش همت
را بلند بشماريم و با نيتى پاك و صدق گفتار و اراده اى آهنين با دشمنان درونى به
جنگ درآييم. اگر توانستيم بر نفسمان پيروز شويم و خودمان را بسازيم به يقين بدانيد
كه در جهاد با نيروهاى خصم دشمن نيز به طريق تقوى به پيروزى نايل خواهيد شد.
سخنى
دارم با طلاب عزيز با برادران همسنگرم با بزرگان در معنى، عزيزانم اين را بدانيد
كه همانقدر درس خواندن براى ما واجب شرعى است و اگر درس نخوانيم، شهريهاى كه
گرفته مىشود كلا بر ما حرام است. به همان مقدار هم رفتن به جبهه و مسئوليت
پذيرفتن براى ما تكليف است. اين بارى است كه بايد به مقصد برسد. شما هم در جهت
رسيدن اين بار مقدس كمك كنيد. از عملتان و ... در جهت رسيدن به مقصد استفاده
نماييد و اين را هم از تهدل مىگويم قبل از اينكه بتوانيم از طريق گفتار براى
نيرو الگو باشيم عملمان بيشتر الگو مىشود. سعى كنيم؛ اعمالمان را درست كنيم.
بياييد برادران ببنييد كه در انجا چه غوغايى است. چه محشرى است! واقعاَ اين بسيجيان
مخلص به خدا رسيدهاند. هر لحظه به فكر لقاء اويند. اگر من ممانعت درسى نداشتم
والله خود را در جبهه ها وقف مىنمودم. كسيكه با خدا صحبت كند صحبت با نامحرمان
را نپذيرد، كسيكه با معشوقش از شب تا صبح نجوا كند ديگر گوش خود را پى حرفهاى پوچ
حاضر نمىكند بياييد و ببينيد آنچه ناديدنى است را و بشنويد آنچه ناشنيدنى است.
ضرر كردند كسانيكه ماندند و نفع و سود بردند؛ كسانيكه با مولا معامله کردند.
بياييد و با مولا معامله كنيد. اين قدر معاملات دنيا را نپذيريد، بياييد حداقل هم
يكبار شده ببينيد كه چطور رزمندهاى در نيمه شب با صورتى خيس شده از اشك چشم و
موهايى خاكى كه نشان از غلط خورده مىباشد غلط براى چه؟ غلط نشان از ترس خداوند
دردل داشتن است. عظمت او را ديدن. جمال او را ديدن حرف او را شنيدن و در آخر سر هم
با او صحبت كردن. اينقدر در فكرماديات نباشيد و چه خوش آن لحظهاى كه مولا با بنده
بهطور ملايم صحبت كند، «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه
فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى». ببينيد در آخر جاده مولايم با جام ايستاده و اشاره
مى كند به ما مىگويد: بياييد تا از اين مى در جامتان بريزم تا جاودان بمانيد.
شربت شهادت را بنوشيد تا مخلد بمانيد. شربتى كه شيرينتر از آن در هيچ جا سراغ
ندارم و پيدا هم نمىشود.
شهيد قبل از شهادتش آهنگى بر گوشش مىرسد كه تمام دردها را فراموش میكند. شهيد وقتى كه اولين قطره خونش بهزمين مىريزد؛ تمام گناهانش پاك مىشود. پاك از اين دنيا و رخت مىبندد. به قدرى مولا شهيد را دوست دارد كه مىگويد: با همان لباسى كه به شهادت رسيديد پيش من آوريد. با همان لباس من خواستارش میباشم. شهيد وقتيكه به شهادت مىرسد، در هنگام افتادن بر زمين ملايكه زير بغل او را مىگيرند تا هيچ دردى را احساس نكند. خدايا، به ما توفيق جهاد و شهادت در راه خودت عطا بفرما. خدايا، رهبر كبير انقلاب را، قلب تپنده جهان اسلام را تا انقلاب حضرت صاحب الزمان (عج) محافظت بفرما.
پروردگارا، در فرج آقا امام زمان (عج) تعجيل بفرما. رزمندگان را به پيروزى برسان. به خانوادههاى شهدا، اسرا، مجروحين و معلولين صبر عنايت بفرما. اسراء را آزادشان بفرما.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته ششم تیر ماه 1367
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری