نامهای از رزمنده کربلای چهار؛ شاید خدا خواست شهید شدم
نوید شاهد البرز؛ شهید یوسف حبیبیمقدم در شهر تهران در تاریخ 1339، بهدنیا آمد. او تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و سپس به شغل جوشکاری مشغول شد. وی بنا به سنت نبوی ازدواج کرده و حاصل این ازدواج دو فرزند است.
در زمان جنگ تحمیلی به خدمت سربازی رفت و از انجا وارد سپاه شد و بهجبهه اعزام شد. در تاریخ سوم مرداد ماه 1366، در محل ماهوت در اثر سوختگی کامل به شهادت رسید. تربت پاکش در امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
در نامه شهید یوسف حبیبیمقدم چنین آمده است:
سلام عليكم؛
با سلام به امام امت و سلام و
درود بر ارواح پاك شهيدان و با درود و سلام بهرزمندگان كفر ستيز جبهههاي حق عليه
باطل و با سلام بر خانواده عزيز و گراميم خدمت همسر و فرزندانم سلام ميرسانم و
اميدوارم كه حالتان خوب بوده باشد. باري خدمت پدر بزرگوارم، سيدحسن و عمه مهربانم
و بچهها سلام ميرسانم و اميدوارم كه حال همگي خوب باشد و اگر از احوالات اين
بنده حقير خواسته باشيد؛ ملالي نيست جز دوري ديدار شما كه آنهم اميدوارم بهزودي تازه شود.
باري خدمت پدر و مادر عزيز و گرامي، سلام ميرسانم و اميدوارم كه حالشان خوب باشد. باري خدمت برادران و خواهرانم و آباجي سلام ميرسانم و اميدوارم كه خوب باشند. باري خدمت خاله خديجه و علي آقا و بچهها سلام ميرسانم باري خدمت آقا و ننه و دايي و زن دايي و بچهها سلام ميرسانم و اميدوارم كه حالشان خوب بوده باشد. باري خدمت آقا مراد و خانواده و حسين آقا سلام ميرسانم و اميدوارم كه حالشان خوب بوده باشد. باري خدمت آقا بهمن و اصغر آقا و اكبر اقا و آقا محمود و حاج خانم و خواهرانم فاطي خانم و معصومه خانم و زن داداش عزيزم فريده خانم سلام ميرسانم و اميدوارم كه حالشان خوب بوده باشد. باري خدمت آقا يوسف و فاطي خانم و بچهها و آقا جمشيد سلام ميرسانم و اميدوارم كه حالشان خوب بوده باشد. خلاصه خدمت تمامي فاميلها سلام ميرسانم و اميدوارم كه حال همگيشان خوب باشد.
باري همسر عزيزم از قول من فرزندانم را ببوس و برايم بنويس كه حال نسرينم چطور است؟ آيا بهتر شده يا نه. چون خيلي خيلي ناراحت فرزندم هستم. راستي! من به جنوب رفتهبودم و در عمليات كربلاي چهار شركت داشتم و باز هم ميروم و از تو همسر خوب و مهربانم ميخواهم كه حلالم كنی و همچنين به پدر و مادرت و پدر و مادر خودم بگو كه يوسف را حلال كنيد. شايد خدا خواست شهيد شدم. راستي! برو به فريده همسر اصغر بگو: آدرس پرويز را بدهد. تو هم برايم بنويس شايد رفتم پيش او و از آن برگهاي كه برايت فرستادم.
آيا بهدستت رسيد يا نه و حقوق دريافت كردي يا نه اميدوارم كه با اين برگه كارها درست شده باشد. ديگر عرضي ندارم خداحافظ شما قربان همگي شما يوسف
راستي از قول من حتما فرزندانم را ببوس چون خيلي دلم برايتان تنگ شده پانزدهم دیماه 1365
براي پيروزي رزمندگان اسلام دعا كنيد.
چند قطعه عكس را برايتان ميفرستم اگر زشت است ببخشيد.
امام را دعا كنيد. اين نامه را يكي از برادرهاي اين برادران كه اينجاست براي شماميآورد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری