عکسنوشت شهید سیزده ساله کرجی
بار خدايا از كارهائي كه كردهام به تو پناه ميبرم از جمله:
1ـ از اينكه حسد كردم.
2ـ از اينكه تظاهر بهمطلبي كردم كه اصلاً نميدانستم.
3ـ از اينكه در غذا خوردن بهياد فقيران نبودم.
4ـ از اينكه زيبائي قلمم را بهرخ كسي كشيدم.
5ـ از اينكه مرگ را فراموش كردم.
6ـ از اينكه در راهت سستي و تنبلي كردم.
7ـ از اينكه عفت زبانم را بهلغات بيهوده آلودم.
8ـ از اينكه براي دوستم آرزوي كفر كردم كه ايمانم نمايانتر شود.
9ـ از اينكه به كسي دروغ گفتم كه آنجا حق اين بوده است كه راست بگويم.
10ـ از اينكه درسطح پائينترين افراد جامعه زندگي نكردم.
11ـ از اينكه منتظر بودم تا ديگران به من سلام كنند.
12ـ از اينكه امامم را نشناختم و محبت او را در دل نداشتم و به گفتة پيغمبر (ص) هركسي بميرد و امام خويش را نشناسد مانند كسي است كه در جاهليت مرده است.
13ـ از اينكه ديگري را وادار كردم كه به بزرگي من اعتراف كند و از بزرگي تو بازماند.
14ـ از اينكه شب به هر نماز شب بيدار نشدم.15- از اينكه ديگران را به كسي خنداندم غافل از آنكه خود خندهدارتر از همه هستم.
16ـ از اينكه لحظهاي به ابدي بودن دنيا و تجملاتش فكر كردم.
17ـ از اينكه حق والدينم را ادا نكردم.
18ـ از اينكه در مقابل متكبرها، متكبرترين و در مقابل اشخاص متواضع، متواضعتر نبودم.
19ـ از اينكه همواره خشم بر عقلم ( فرو بردن خشم) غلبه داشت.
20ـ از اينكه چشمم گاه به ناپاكي آلوده شد.
21ـ از اينكه شكمم سير بود و ياد گرسنگان نبودم.
22ـ از اينكه زبانم گفت: بفرمائيد ولي دلم نگفت: بفرمائيد.
23ـ از اينكه حرف حق، شنيدنش برايم مشكل بود و منطقي نبودم.
24ـ از اينكه نشان دادم كارهاي هستم خدا كند كه پُست و مقام پَستمان نكند.
25ـ از اينكه ايمانم به بندهات بيشتر از ايمانم به تو بود.
26ـ از اينكه بر خود چيزي را پسنديدم و بر بنده ات نپسنديدم.
27- از اينكه منتظر تعريف و تمجيد ديگران بودم غافل از اينكه تو بهتر از ديگران مينويسي و با حافظهتري.
28ـ از اينكه سعي داشتم كار بدم را در حضور جمعي توجيه كنم با آنكه ميدانستم غلط است.
29ـ از اينكه در سخن گفتم و راه رفتن اداي ديگران را در آوردم.
30ـ از اينكه رسوا شدن در دنيا برايم دشوارتر از رسوائيهاي آخرت بود.
31ـ از اينكه حق محبت ديگران را ادا نكردم.
32ـ از اينكه غيبت دوستم را كردند و من از ته قلب خوشحال شدم.
33ـ از اينكه در نظريهام شك نكردم، تعمق نكردم و فكر كردم هر چه ميگويم صحيح است.
34ـ از اينكه پولي بخشيدم و دلم خواست از من تشكر كنند.
35ـ از اينكه هر قراري بايد ميرفتم دير رفتم يا اصلاً نرفتم.
36ـ از اينكه خلاف وعدهاي كه داده بودم عمل كردم يا زير قولم زدم.
37ـ از اينكه مبالغه در حرف زدن كردم و چيزي را بزرگتر از آنچه بود، نشان دادم.
38ـ از اينكه از گفتن مطالب غير لازم خودداري نكردم و پرحرفي كردم.
39ـ از اينكه شكر نعمت را بهجا نياوردم و دلم ميخواست كاش زيباتر و غنيتر بودم.
40ـ از اينكه رعايت بهداشت جمعي را نكردم ( حمام ، مسواك، ناخن، غذا و.....).
41ـ از اينكه جائي كه بايد امر به معروف و نهياز منكر كنم، نكردم.
42ـ از اينكه كاري كه بايد في سبيل الله ميكردم نفع شخصي مصلحت يا رضايت ديگران را نيز در نظر داشتم.
43ـ از اينكه شب با ياد تو بخواب بروم، بلكه به فكر اين بودم كه فردا چه كنم. ( في سبيل الله)
44ـ از اينكه نماز را بيمعني خواندم و حواسم جاي ديگر بود در نتيجه دچار شك در نماز شدم.