جز خون ما چه داریم بهپای نهال انقلاب اسلامی بریزیم ...
نوید شاهد البرز؛ شهيد «عيسي رفيعي» که نام پدرش مرتضي است در اول آذر ماه 1336، در قم در خانوادهای مذهبي و با اعتقاد به دين اسلام ديده به دنياي فاني گشود. وي بعد از گذراندن دوران كودكي خويش در دامان پر مهر و محبت خانواده بعد از اينكه به سن7 سالگي رسيد، جهت كسب دانش و معرفت پا به مدرسه گذاشت و تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در همان محل سكونت خود سپري کرد و براي امرار معاش در كارخانه نخ استرچ در جایگاه كارگر مشغول بهكار شد. وی بنا به سنت نبوی ازدواج کرد كه ثمره این ازدواج يك دختر و دو پسر است.
با شروع جنگ او نيز از طريق بسيج كارخانه به جبهههاي جنگ شتافت تا اينكه در تاریخ هفتم تیر ماه 1366، در منطقه شلمچه با اصابت تركش به درجه رفيع شهادت رسید. تربت پاک شهید در گلزار شهدای قم نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
متن وصیت نامه شهید «عیسی رفیعی» را در ادامه مطلب میخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارًا (نوح:28)
بار الها، مرا و پدر و مادر من و هر که با ایمان به خانه (یا به کشتی) من داخل شود و همه مردان و زنان با ایمان عالم را ببخش و بیامرز و ستمکاران را جز بر هلاک و عذابشان میفزای.
(وصیت نامه بنده بیچاره خدا)
با سلام و صلوات بر محمد و آل او"ص" و در درود بیکران به ائمه معصومین و با درود به رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی که ما در این لجنزار قرن فساد و تباهی،صلاح و حیات بخشید.
اینجانب، عیسی رفیعی ضمن ابراز ایمان به وحدانیت خدای کریم و تمامی پیامبران فرستاده خدا و ایمان به ولایت مقتدایم علیابن ابیطالب "ع" و یازده فرزند پاک او خصوصاً آخرین آنان حضرت صاحب الزمان"عج" که در قید حیات بوده و زود باشد که انشاالله از غیبت بیرون آمده و دنیا را پر از عدل و داد نماید.
ضمن خوف از روز قیامت، برزخ و حساب و کتاب آن دنیا، اعلام میکنم از کلیه خطاها و لغزشهای گذشتهام پشیمان و شرمندهام. در درجه اول از خدای مهربان سپس از همه خویشان و بستگان عاجزانه طلب عفو و بخشش مینمایم، بهخصوص از پدر و مادر عزیزم که مرا پرورش دادند و همسر مهربانم که طی مدت زندگی مشترکمان تحمل بد اخلاقی مرا نمود و برادرانم که همگی را به تقوای الهی دعوت میکنم و همگی حلالم کنید.
اما بعد: بارها گفتهام و باز عرض میکنم، هیچ انگیزهای جز ایمان بهخدا و عشق بهمکتب حیاتبخش اسلام و انقلاب اسلامی ایران و رهبری بی چون قائد اعظم خمینی کبیر روحی له الفداء مرا به جبهه نکشاند و به دوستانم بارها میگفتم که جز خون ما چه داریم بهپای نهال انقلاب اسلامی بریزیم تا آبیاری شده و قوام یابد.
بهخدا راضی نیستم اگر کسی بگوید گرفتاریهای مادی و فکری و اختلافات خانوادگی او را بهجبهه کشاند. الحمدلله چه از نظر مادی و چه از نظر فکری خداوند مرا غنی ساخت و اما راجع به خانوادهام: خدایا، تو میدانی که چقدر از همسرم راضی هستم. ایشان علاوه بر وظیفه همسری دوست صمیمی من بوده. انشاالله او هم از من راضی باشد علت اینکه برای او همسر خوبی و برای فرزندانم پدری خوب نبودم. معلوم است به قول آن بزرگ اگر کسی بخواهد راه خدا را برود در درجه اول همسر و فرزندانش هستند که فدا میشوند و میدانم بهخاطر انتخاب این راه و تعهدی که در قبال جامعه و مکتبم داشتم، چقدر همسرم زجر کشید و دنیا و دوستان بهاو گفتهاند همسرت از فلان حزب چقدر حقوق میگیرد که این همه تعصب بهخرج میدهد، همسرم مسلماً اجرت با خداست، صبور باش و اما تو دخترم و روحم؛ زینب جان با برادرت محمد عزیز و اگر فرزند جدیدی بود که انشاالله نامش را اسلامی انتخاب میکند، همگی پیرو راه حسین آموزگار زندگی شرافتمندانه، راه شرافتمندانه و مرگ شرافتمندانه باشید، جامعه از شما خواستههایی دارد که برآورده سازید. ......
اگر نامهربان بودیم و رفتیم اگر بار گران بودیم و رفتیم
شما در خانمان خود بمانید که ما بیخانمان بودیم و رفتیم
..... والسلام علیکم و رحمه الله عیسی رفیعی دهم خرداد ماه 1366
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری