معلمی که داوطلب رفتن روی مین شد
يکشنبه, ۰۲ تير ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۳۶
من داوطلبانه آماده رفتن به روی مینهای دشمن شدم و اگر احیاناً احتیاج به اینکار شد نه تنها من بلکه سایر برادران نیز آمادگی خود را اعلان نمودهاند.
نوید شاهد البرز؛ شهيد «حميدرضا اوجاني» درسال 1335، درخانوادهاي مومن و مذهبي درشهرستان كرج ديده به جهان گشود. دوران طفوليت را دردامن مادري پاك، ساده و عفيف و پدري زحمتكش سپري نمود. بعد از مدتي ازداشتن پدر محروم شد. وی تحصيلات خود را تا ديپلم ادامه داد و موفق به اخذ ديپلم در رشته طبيعي شد و بعد از مدتي ازدواج کرد كه ثمره اين ازدواج بافضيلت دختری بهنام زهره است قبل از انقلاب درپي حركتهاي عظيم مردمي برعليه رژيم منحوس پهلوي بسيار ايفاي نقش ميكرد و به مقابله با رژيم شاهنشاهي ميپرداخت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي شهيد عزيز وارد آموزش و پرورش شد و به شغل مقدس معلمي پرداخت و در بسيج برادران شهيد پناهي فعاليت ميكرد.
در پي شروع جنگ تحميلي او نيز درمدرسه كار انبيا را ادامه ميداد و كودكان اين مرز و بوم را اسلامي تربيت ميکرد تا اينكه دلش طاقت نياورد و از طريق بسيج عازم جبهههاي نبرد شد و با صدام و صداميان مقابله کرد. تا اينكه سرانجام در اول تیرماه 1365، درمنطقه عملياتي فكه پس ازمدتها ايثار و شهامت با اصابت تركش به درجه رفيع شهادت رسید و پيكر مطهرش درامامزاده محمد كرج به خاك سپرده شد.
متن وصیتنامه شهید «حمیدرضا اوجانی» را در ادامه مطلب میخوانیم:
«بسم رب شهدا و الصدیقین»
بهنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و یاری کننده مستضعفان و در هم کوبنده ستمگران و بهنام او که به من جان داد و این توفیق را به من عنایت فرمود تا بتوانم در جبهه نبرد حق علیه باطل حضور یابم تا این امانت را در راه خودش که همان راه حق است، به او بازگردانم و حمد و سپاس او را که شوق شهادت را درمن بهوجود آورد و با این عشق و با این امید تا به اینجا راهنمایی و شوق داد.
سپاس خدای را که این توفیق را به من داد تا از این دنیا و وابستگی هایش دل کنده و به سوی دیار عاشقان عزیمت نمایم و با سلام به آقا امام زمان منجی عالم بشریت و نائب بر حقش امام خمینی کبیر و با سلام به شهدا و خانواده گرامیشان و در آخر سلام به تمامی اعضاء خانواده ام.
عزیزانم این مسئله را برای شما بازگو میکنم که من از میان زندگی دائمی را اختیار نمودهام و از بین مرگ و شهادت،شهادت را پذیرفتهام چرا که انسان این موجود ضعیف با اینکه اشرف مخلوقات است پس از مدتی بسیار کوتاه که آن هم بهخاطر آزمایش است باید این جهان فانی را وداع گوید و به آخرت بپیوندد و چه زیباست که انسان با پای خود بهسوی دیار ابدی با انتخابی زیبا کوچ نماید و من هم به شکر خدا انتخاب خود را بر این مبنا قرار دادم و با پای خود و با اختیار کامل درابتدا، بهمنظور، یاری اسلام و دفاع ازدین و آئین مقدس رسول اکرم و اولیای او که همان اسلام است و درثانی بهمنظور، پیروزی برنفس درونی که به گفته امام و رهبرعزیزمان جهاداکبر است و درانتها باعشق به شهادت در رسیدن به لقاءالله به این امربسیار مهم دست زدم و از دیارخود هجرت نمودم.
همسرعزیزم، از تو تشکرمی کنم با وجود این که گرفتاریهای زیادی درخانواده ما موجود بود و نیاز مبرمی بهوجود من درخانه احساس می شد ولی بااین وجود، تو کوچکترین اعتراضی به من ننمودی و هیج مانعی ازاین بابت برای من فراهم نساختی. امیدوارم که بتوانم درجهان آخرت جبران این همتهای تو را بنمایم. هرچند که تو اینقدرخوب و مهربان بودی و هستی که نیازی به یاری دیگران نداری.
همسرم فرزندم یعنی زهره عزیز را در ابتدا به خالق یکتا و بعد به تو که مادری بسیارمهربان هستی میسپارم و تو را بعد از شهادتم قیم او می گمارم و امیدوارم آنگونه که خودت میخواهی و آنطوری که آرزوداشتم او را در راه اسلام و در جهت اسلام تربیت نمایی و بعد از شهادت من به او بگو که پدرت داوطلبانه به این مسیرگام نهاده و دراینجا این مطلب را هم بگویم که من داوطلبانه آماده رفتن به روی مینهای دشمن شدم و اگر احیاناً احتیاج به اینکار شد نه تنها من بلکه سایر برادران نیزآمادگی خود را اعلان نمودهاند.
فقط آرزو دارم که حداقل جنازه من بهدست شما برسد تابتوانی هر وقت که خواستی خودت و زهره دخترم درکنار مزار من بنشینی و عقدههای دل را خالی نمایید و با من درد و دل نمایید. به مادرم بگویید؛ ای مادر عزیز، ای غمخوار من، ای کسی که با خون دل خوردن من را تا بدین سن و سال رساندی. من میدانم که فقدانم خیلی برای تو دردناک و ناراحت کننده است ولی ای مادر میدانی حضرت زینب در صحرا کربلا چند نفر ازعزیزانش را از دست داد و ای مادر آیا میدانی مقام شهدا چه مقدار بلند است و آیا میدانی من با شهادتم درآخرت تو را در مقابل حضرت فاطمه سرافراز و سربلند می گردانم، امیدوارم که از این بابت ناراحتی و بی صبری از خود نشان ندهی و من را حلال کنی.
و اما برای برادران عزیزم بعد از شهادت من شمار بار مسئولیت بیشتری را تحمل می نماید چرا که شما دیگر برادر شهید هستید. مبادا !خلاف مسیر انقلاب و اسلام گام بردارید که این عمل ضربه به خون شهدا است که بهمنظور، دفاع از اسلام و پربارتر نمودن انقلاب اسلامی ریخته شده است.
و شما ای خواهران مهربانم یک خواهش از شما دارم و وصیت میکنم شما را به حفظ کامل حجاب اسلامی چرا که حجاب شما بهشت محکمی است بر دهان یاوهگویان و شما با حجاب خود مبلغی باشید برای اسلام و زینب وار در کنار حسینیان زمان عمل نمایند. در پایان ضمن ابلاغ اسلام از تمامی دوستان و آشنایان و بستگان حلالیت میطلبم و عاقبت به خیری برای همگی آنها را از درگاه باری تعالی آرزومندم.
در پایان از مسئولین محترم و خانواده عزیزم تقاضامندم جسد من را در ردیف شهید محسن و محمود اوجانی در امامزاده محمد دفن نمایید اگر چنانچه لازم به توضیح است که وصیت نامه قبلی من و همچنان به قوت خود باقی است و در بین کتابهای کتابخانه قرار دارد.
والسلام هیجدهم اسفند ماه 1361
متن وصیتنامه شهید «حمیدرضا اوجانی» را در ادامه مطلب میخوانیم:
«بسم رب شهدا و الصدیقین»
بهنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و یاری کننده مستضعفان و در هم کوبنده ستمگران و بهنام او که به من جان داد و این توفیق را به من عنایت فرمود تا بتوانم در جبهه نبرد حق علیه باطل حضور یابم تا این امانت را در راه خودش که همان راه حق است، به او بازگردانم و حمد و سپاس او را که شوق شهادت را درمن بهوجود آورد و با این عشق و با این امید تا به اینجا راهنمایی و شوق داد.
سپاس خدای را که این توفیق را به من داد تا از این دنیا و وابستگی هایش دل کنده و به سوی دیار عاشقان عزیمت نمایم و با سلام به آقا امام زمان منجی عالم بشریت و نائب بر حقش امام خمینی کبیر و با سلام به شهدا و خانواده گرامیشان و در آخر سلام به تمامی اعضاء خانواده ام.
عزیزانم این مسئله را برای شما بازگو میکنم که من از میان زندگی دائمی را اختیار نمودهام و از بین مرگ و شهادت،شهادت را پذیرفتهام چرا که انسان این موجود ضعیف با اینکه اشرف مخلوقات است پس از مدتی بسیار کوتاه که آن هم بهخاطر آزمایش است باید این جهان فانی را وداع گوید و به آخرت بپیوندد و چه زیباست که انسان با پای خود بهسوی دیار ابدی با انتخابی زیبا کوچ نماید و من هم به شکر خدا انتخاب خود را بر این مبنا قرار دادم و با پای خود و با اختیار کامل درابتدا، بهمنظور، یاری اسلام و دفاع ازدین و آئین مقدس رسول اکرم و اولیای او که همان اسلام است و درثانی بهمنظور، پیروزی برنفس درونی که به گفته امام و رهبرعزیزمان جهاداکبر است و درانتها باعشق به شهادت در رسیدن به لقاءالله به این امربسیار مهم دست زدم و از دیارخود هجرت نمودم.
همسرعزیزم، از تو تشکرمی کنم با وجود این که گرفتاریهای زیادی درخانواده ما موجود بود و نیاز مبرمی بهوجود من درخانه احساس می شد ولی بااین وجود، تو کوچکترین اعتراضی به من ننمودی و هیج مانعی ازاین بابت برای من فراهم نساختی. امیدوارم که بتوانم درجهان آخرت جبران این همتهای تو را بنمایم. هرچند که تو اینقدرخوب و مهربان بودی و هستی که نیازی به یاری دیگران نداری.
همسرم فرزندم یعنی زهره عزیز را در ابتدا به خالق یکتا و بعد به تو که مادری بسیارمهربان هستی میسپارم و تو را بعد از شهادتم قیم او می گمارم و امیدوارم آنگونه که خودت میخواهی و آنطوری که آرزوداشتم او را در راه اسلام و در جهت اسلام تربیت نمایی و بعد از شهادت من به او بگو که پدرت داوطلبانه به این مسیرگام نهاده و دراینجا این مطلب را هم بگویم که من داوطلبانه آماده رفتن به روی مینهای دشمن شدم و اگر احیاناً احتیاج به اینکار شد نه تنها من بلکه سایر برادران نیزآمادگی خود را اعلان نمودهاند.
فقط آرزو دارم که حداقل جنازه من بهدست شما برسد تابتوانی هر وقت که خواستی خودت و زهره دخترم درکنار مزار من بنشینی و عقدههای دل را خالی نمایید و با من درد و دل نمایید. به مادرم بگویید؛ ای مادر عزیز، ای غمخوار من، ای کسی که با خون دل خوردن من را تا بدین سن و سال رساندی. من میدانم که فقدانم خیلی برای تو دردناک و ناراحت کننده است ولی ای مادر میدانی حضرت زینب در صحرا کربلا چند نفر ازعزیزانش را از دست داد و ای مادر آیا میدانی مقام شهدا چه مقدار بلند است و آیا میدانی من با شهادتم درآخرت تو را در مقابل حضرت فاطمه سرافراز و سربلند می گردانم، امیدوارم که از این بابت ناراحتی و بی صبری از خود نشان ندهی و من را حلال کنی.
و اما برای برادران عزیزم بعد از شهادت من شمار بار مسئولیت بیشتری را تحمل می نماید چرا که شما دیگر برادر شهید هستید. مبادا !خلاف مسیر انقلاب و اسلام گام بردارید که این عمل ضربه به خون شهدا است که بهمنظور، دفاع از اسلام و پربارتر نمودن انقلاب اسلامی ریخته شده است.
و شما ای خواهران مهربانم یک خواهش از شما دارم و وصیت میکنم شما را به حفظ کامل حجاب اسلامی چرا که حجاب شما بهشت محکمی است بر دهان یاوهگویان و شما با حجاب خود مبلغی باشید برای اسلام و زینب وار در کنار حسینیان زمان عمل نمایند. در پایان ضمن ابلاغ اسلام از تمامی دوستان و آشنایان و بستگان حلالیت میطلبم و عاقبت به خیری برای همگی آنها را از درگاه باری تعالی آرزومندم.
در پایان از مسئولین محترم و خانواده عزیزم تقاضامندم جسد من را در ردیف شهید محسن و محمود اوجانی در امامزاده محمد دفن نمایید اگر چنانچه لازم به توضیح است که وصیت نامه قبلی من و همچنان به قوت خود باقی است و در بین کتابهای کتابخانه قرار دارد.
والسلام هیجدهم اسفند ماه 1361
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري
نظر شما