مىخواهم در پس گرفتن وجبى از خاك كشته شوم
چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۰۶
مىخواهم در پس گرفتن وجبى از خاك كشته شوم تا به همه شهيدان برحق تاريخ بگويم؛ حال كه نمىتوانم راه مقدس شما را بپيمايم و ادامه دهم، حداقل زير بار ننگ آوارگى نمىروم.
نوید شاهد البرز؛ شهيد ارتشی علی مهردادساران به سال 1342، در روستاي «ساران» از توابع شهرستان تبريز از خانوادهاي مذهبي و مؤمن و متعهد پا به عرصه وجود نهاد. بهدلیل علاقه شديدي كه والدينش به اهل بيت عصمت و طهارت بهخصوص مولاي متقيان حضرت علي(ع) داشت، نامش را علي گذاردند.
وي سومين فرزند خانواده بود و براي رسيدن به قلهاي كه جز مخلصان به خود نديده بودند بايد كوره راههايي را طي ميكرد و در همان كودكي بر اثر حادثهاي عظيم مادرش را از دست داد.
او در همان كودكي با عزمي جرم و ارادهاي قوي از كنار اين مصيبت بزرگ صبورانه گذشت و بههميندلیل پدربزرگش وي را به اسم صابر (صبركننده) صدا ميزد و از دوران طفوليت آشكار بود كه شخصيت ديگري به جز همسن و سالان خود دارد. او تحصيلات خود را در همان زادگاهش (ساران) آغاز کرد ولي هنوز كلاس چهارم بود كه آزمايش ديگري براي او پيش آمد.آري، اين بار بر اثر حادثهاي جانگداز 2 تن از عموهایش را به اتفاق خانوادهاش از دست داد به همراه خانواده راهي تهران شد و در اين شهر بنا بهدرك وظيفه و براي كمك به معيشت خانواده به حرفه صافكاري روي آورد و در همان سال در امتحان نهايي شركت كرد و توانست دوره ابتدايي را به پايان برساند و به علت زياد بودن مخارج و مشكلات زندگي نتوانست به درس خود ادامه دهد.
هنگامي كه در تلويزيون اعلام شد متولدين سال 42، بايد خود را جهت سربازي معرفي نمايند، فرداي آن روز با ناباوري مشاهده كرديم كه دفترچه آماده به خدمت را در دست دارد و آماده رفتن به جبهه شد.
تا اينكه سرانجام در شب موعود شب وصال معشوق فرا رسيد و او نيز مانند مولايش علي(ع) در شب بیست و یکم ماه رمضان هنگام تحويل پست ديدهباني بهوسيله اصابت تركش خمپاره كفار بعثي به ناحيه سر در منطقه عملیاتی میمک در بیست و هشتم خرداد ماه 1363،به فيض شهادت رسيد. تربت پاکش در بهشت زهرا تهران میعادگاه عاشقان و عارفان پاکباخته است.
متن کامل وصیت نامه شهید «علی مهردادساران» را در ادامه می خوانید:
حداقل تنها قدمى كه مى توانم بردارم اين است كه با تمام هم و غم خود بر عليه نيروهاى متجاوز آلت دست صدام بجنگم. ازاينرو، به خدمت مقدس سربازى رفتم، مىخواهم در پس گرفتن وجبى از خاك كشته شوم تا به همه شهيدان برحق تاريخ بگويم؛ حال كه نمىتوانم راه مقدس شما را بپيمايم و ادامه دهم، حداقل زير بار ننگ آوارگى نمىروم. به خانوادهام بگوييد كه من از طرف خداوند نزد شما امانتى بودم و دوباره پس گرفته شدم. ازاينرو، ناراحت نباشيد چون من با ميل خودم مرگ را انتخاب كردم تا اينكه ملتم را، خانواده ام را و همه كسانى كه از زندگى و سرنوشت سياهى كه دچار آنها شده است برهانم.
من افتخار مىكنم كه در راه وطن و دين قرآن خودم كشته شدم چون هر كس كه در اين مملكت زندگى مى كند و مىخواهد آزاد باشد بايد از مملكت خودش دفاع كند. من از طرف خانواده ام مأمور شدم تا وظيفهاى كه بر دوش ما بود آن را برداشته باشم. من نتوانستم زحمتهايى كه خانوادهام برايم كشيده بودند، جبران كنم و آن سخنانى را كه به من مى گفتند بدان توجه داشته باشم و در جامعه اسلام و انسان خود را ساخته باشم متعهد باشم و استوار قدم بردارم و براى اسلام نتوانستم كارى بكنم لذا از خداوند متعال مىخواهم قلم عفو بر گناهانم بكشد.
من از تمام اهل خانه مخصوصا داداشى و گوهر كه زحمتهاى بسيار زيادى برايم كشيدند، پوزش و معذرت مىخواهم كه ناراحتشان كردم و همچنين از خواهر گراميم واقعا معذرت مىخواهم كه ناراحتت كردم اگر بخواهم اسم يكبهيك شما را ببرم كه كاغذ جا ندارد پس بهتر است يكجا از همه شما عزيزان معذرت بخواهم اميدوارم كه مرا حلال كنيد. انشاءالله از شما خواهش مىكنم كه براى من گريه نكنيد چون انسان يك روز مىميرد چه بهتر كه اين مردن در راه خدا باشد.
داداش جان، مقدارى پول در بانك دارم چون بابا بزرگم خيلى زحمتها و مهربانيهاى بسيار فراوانى برايم كرده بود ولى من در عوض هيچكارى براى آن بزرگوار انجام ندادم از شما مى خواهم كه آن پول را در سالگرد آن بزرگوار گراميم خرج كنيد. والسلام على عباد الله الصالحين ديگر سر مبارك شما را درد نمى آورم.
بیست و هفتم اردیبهشت 1363 منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری
نظر شما