نگاهی به زندگی شهیدی از تبار نصر3
نوید شاهد البرز؛ شهيد ابراهيم نظرزاده در سال 1344، در يكي از محلات جنوب تهران در خانوادهاي مذهبي بهدنيا آْمد. از كودكي بسيار فعال و پرتلاش بود و نماز را از همان سنين پايين يعني 4 سالگي فرا گرفته بود و ديگران را شگفتزده مي کرد و هميشه با خانوادهاش در مجالس عزاداري ائمه اطهار شركت ميکرد.
دوران ابتدايي را در تهران گذراند و در سال 57، همراه با خانوادهاش به تظاهرات و راهپيمايي ميرفت و شبها بعد از اعلام حكومت نظامي نيز با همه اهل خانواده به خيابان رفته و عليه حكومت جور و ستم پهلوي تظاهرات ميكرد و بهقدري در فعاليتهاي خياباني شركت ميكرد كه ديگر حتي به درسهايش نميرسيد و اين موجب نگراني والدينش شده بود ولي دست از انقلاب نميكشيد.
در سن چهارده سالگي بدون اطلاع پدر و مادر عضو بسيج شده و به وسيلة يكي از معلمان به مادرش اطلاع داده شد كه ميخواهد به جبهه اعزام شود و بايد پدر و مادر رضايت كتبي بدهند. ولي پدرش گفت كه بايد اول به درسش رسيدگي كند و به موقع به مردم خدمت كرده و دستور امام را اجرا كند.
اخلاق
نيك، مهرباني با تكتك دوستان و فاميل، دستگيري از مستمندان خوشرويي و با ادبي او زبانزد
خاص و عام بود و هميشه بهخاطر رفتن به جبهه و اداي دين به مملكت و جمهوري اسلامي
و امام خميني(ره) عجله داشت گل سرسبد خانواده و عزيز تمام اقوام و آشنايان بود، کسی نبود که كوچكترين رفتار بدی از او ديده شده باشد يا كسي را رنجانده باشد و بالاخره در
سال 1365، در نهايت بيتابي به خدمت مقدس سربازي درآمد.
او خيلي كم به مرخصي میآمد و
هميشه از اينكه خانواده نگران او بودند ناراحت بود و خود داوطلبانه به
خط مقدم جبهه رفته بود و ميگفت: وظيفه تمام مردم ايران دفاع از جمهوري اسلامي و
مملكتان و حمايت از مرجع عاليقدر امام خميني(ره) است.
وی در سختترين شرايط جنگ و گرمترين منطقه جنگي و در خطوط مقدم جبهه انديمشك_ زبيدات براي دفاع از اسلام مردم مظلوم ايران و براي رسيدن به پيروزي حق بر باطل در نهايت مظلوميت و شجاعت در عمليات نصر3 در بیست و هشتم خرداد ماه سال 1366، به معبود خود پيوست و پيكر پاكش بعد از گذشت شش سال 1372، معصومانه و سربلندي به آغوش خانواده اش برگشت.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری