سیاهی چادر تو کوبندهتر از خون من است
نوید شاهد البرز؛ «شهيد آقابزرگ آقاجاننژاد» در سال 1342، در شهرستان نوشهر در خانوادهاي مسلمان و مذهبي ديده به جهان گشود. پدرش فردي زحمتكش و كارگر و مادرش زني مهربان و خانهدار بود.
او پس از گذراندن دوران كودكي وارد مدرسهاي در نوشهر شد و تحصيلات ابتدايي خويش به پايان رسانيد و با موفقيت و زحمات فراوان به دليل بدي وضع اقتصادي وارد مقاطع تحصيلات متوسطه شد و توانست تا دوره سوم راهنمايي ادامه تحصيل نمايد. پس از سالهاي 57 و 58 همراه خانواده از نوشهر به تهران نقل مكان كرد و در مغازهاي در تهران مشغول كار شد و به تعميرات وسايل برقي بهويژه كولر پرداخت. پس از سالها زحمات بيدريغ سرانجام در سال 1360 ، جهت ثبتنام و رفتن به جبهه سپاه پاسداران رفته و پس از گذراندن دورههاي آموزشي نظامي در سال 61، بهجبهه اعزام شد و آخرين اعزامش در 12 اردیبهشت 1361، بود كه پس از اين كه يكبار اعزام شد، در منطقه خرمشهر (آزادسازي خرمشهر) با اصابت تركش به فيض شهادت نائل آمد. تربت پاکش در بهشت زهرا تهران میعادگاه عاشقان و عارفان پاکباخته است.
متن
وصیت نامه شهید «آقابزرگ آقاجانزاده» را در ادامه میخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزانم سلام!
بههیچوجه نگران من نباشید، زیرا تصمیم سربازان اسلام بر این است که تا نابودی لشکر کفر و استکبار جهانی و پیروزی مستضعفین عالم از پای ننشینید. من نیز مصمم هستم همچون سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) و فرزند عزیزش خمینی کبیر تسلیم ستمگران نشوم.
شما نیک میدانید که حق همیشه پیروز است و ما چه بکشیم و چه کشته شویم، پیروزیم.
سلامی مجدد، برای سومینبار زیرا این سومین نامهای است که من از مدت رفتنم برایتان میفرستم و شما جوابی برایم نفرستاده اید شاید جواب را برایم نوشته اید و جواب به دست من نرسیده است.
و باز هم در این نامه که از راه دور برایتان مینویسم، خدمت یکایک شما سلام میرسانم و از راه دور دست همه شمارا میبوسم. از قول من به عموها و بچههایشان به سهراب و بچههایشان و به پسردائی ارجمندم سلام برسانید.
برادرم رضا، سلام برسانید و به او بگویید که درسش را نه برای خودش بلکه در راه اهداف انقلاب اسلامی ادامه دهد؛ زیرا او و بقیه دانش آموزان امید و آینده این انقلاب هستند. به خواهرم رقیه بگویید که او نیز درسش را بهنحواحسن ادامه دهد و همواره در راه حفظ حجابش کوشا باشد زیرا سیاهی چادرش کوبندهتر از سرخی خون من است و همانطور که من با اهدای جانم و خونم در راه مبارزه با کفر ادامه میدهم او نیز با سیاهی چادرش مشت کوبندهای بر دهان منافقان و ایادی شرق و غربش در داخل کشور باشد. سلام من را به برادر و خواهر کوچکم مهدی و ربابه برسانید و از قول من آنها را دو بوس کنید.
امروز درست مساوی است با اولین ماه اقامتم به جبهه، جبههای که اگر ایمانمان قوی باشد، میتوانیم امام زمان خود را ببینیم و دیگر اینکه امیدوارم که ادامه دهنده و پوینده راه حسین (ع ) باشیم.
و او تو ای مادرم،
خواهش دارم که هرگز برای من گریه نکنید زیرا که اگر سعادت شهادت نصیب من گردد باعث
افتخار شما میگردد.
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري