سفارش مسئول انتظامات قرارگاه نصر به خواهر و برادر کوچکش/ نامه های شهید آقابزرگ آقاجان نژاد

نوید شاهد البرز:

شهيد "آقابزرگ آقاجان‌نژاد" در اولین روز مردادماه سال 1342 در شهرستان نوشهر در خانواده‌اي مسلمان و مذهبي ديده به جهان گشود. پدرش فردي زحمتكش و كارگر و مادرش زني مهربان و خانه‌دار بود.

پس از گذراندن دوران كودكي وارد مدرسه‌اي در نوشهر گرديد و تحصيلات ابتدايي خويش به پايان رسانيد و با موفقيت و زحمات فراوان به دليل بدي وضع اقتصادي وارد مقاطع تحصيلات متوسطه شد و توانست تا دوره سوم راهنمايي ادامه تحصيل نمايد. پس از ترك تحصيل در سالهاي 57 و 58 پس از اينكه همراه خانواده از نوشهر به تهران نقل مكان كردند و در مغازه‌اي در تهران مشغول كار شد و به تعميرات وسايل برقي بويژه كولر پرداخت. پس از سالها زحمات بي‌دريغ سرانجام در سال 1360 جهت ثبت‌نام و رفتن به جبهه سپاه پاسداران رفته و پس از گذراندن دوره‌هاي آموزشي نظامي در سال 61 به جبهه اعزام گرديد و آخرين اعزام ايشان در دوازدهم اردیبهشت سال 61 بود كه پس از اينكه يكبار اعزام گرديد در منطقه خرمشهر (آزادسازي خرمشهر) بر اثر اصابت تركش به فيض شهادت نائل آمد.

فعاليتهاي مهم عبادي و معنوي:

شهيد آقاجان‌نژاد فردي مذهبي و متدين اسلامي بود كه هيچ گاه نماز روزه و زكات دادن به مستمندان را ترك نكرد و نسبت به محرومين جامعه حس انسان دوستي و مسؤوليت پذيري داشت.

فعاليتهاي مهم سياسي و اجتماعي:

از فعاليتهاي سياسي شهيد بزرگوار مي‌توان از فعاليت ايشان چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب از حضورشان در اغلب راهپيمايي‌ها و فعاليتهاي انقلابي در مدرسه نام برد.

ويژگي‌هاي بارز اخلاقي شهید:

فردي ساكت و آرام و مظلوم بود كه هميشه از حق خودش در برابر ديگران مي‌گذشت. فردي فداكار و با ايثار و مهربان بودند.

سه نامه از شهیدی از خرمشهر

بسم الله الرحمن الرحیم

عزیزانم سلام

به هیچ وجه نگران من نباشید، زیرا تصمیم سربازان اسلام بر این است که تا نابودی لشگر کفر و استکبار جهانی و پیروزی مستضعفین عالم از پای ننشینید. من نیز مصمم هستم همچون سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع ) و فرزند عزیزش خمینی کبیر تسلیم ستمگران نشوم.

شما نیک می دانید که حق همیشه پیروز است و ما چه بکشیم و چه کشته شویم، پیروزیم.

نامه ای دیگر:

سلامی مجدد برای سومین بار زیرا این سومین نامه ای است که من از مدت رفتنم، برایتان می فرستم و شما جوابی برایم نفرستاده اید، شاید جواب را برایم نوشته اید و جواب به دست من نرسیده است .

وباز هم در این نامه که از راه دور برایتان می نویسم خدمت یکایک شما سلام می رسانم و از راه دور دست همه شمارا می بوسم. از قول من به عموها و بچه هایشان به سهراب و بچه هایشان و به پسردائی ارجمندم سلام برسانید .

برادرم رضا سلام برسانید و به او بگویید که درسش را نه برای خودش بلکه در راه اهداف انقلاب اسلامی ادامه دهد زیرا او و بقیه دانش آموزان امید و آینده این انقلاب هستند به خواهرم رقیه بگویید که او نیز درسش را به نحو احسن ادامه دهد و همواره در راه حفظ حجابش کوشا باشد زیرا سیاهی چادرش کوبنده تر از سرخی خون من است و همانطور که من با اهدای جانم و خونم در راه مبارزه با کفر ادامه می دهم او نیز با سیاهی چادرش مشت کوبنده ای بر دهان منافقان و ایادی شرق و غربش در داخل کشور باشد. سلام من را به برادر و خواهر کوچکم مهدی و ربابه برسانید و از قول من آنها را ببوسید.

امروز درست مساوی است با اولین ماه اقامتم به جبهه، جبهه ای که اگر ایمانمان قوی باشد، میتوانیم امام زمان خود را ببینیم و دیگر اینکه امیدوارم که ادامه دهنده و پوینده راه حسین (ع ) باشیم.

و او تو ای مادرم خواهش دارم که هرگز برای من گریه نکنید زیرا که اگر سعادت شهادت نصیب من گردد باعث افتخار شما می گردد.

نامه ای دیگر:

خدمت پدرومادر عزيزم سلام عرض مي كنم .

باري اگر جوياي احوالات اينجانب فرزند كوچك خود آقابزرگ را خواسته باشيد، ملالي نيست جز دوري شما.

باري ماهم اكنون در قسمتي از جبهه خونين شهر مستقر هستيم ومسئول انتظامات قرارگاه نصر هستم و هم اكنون كه اين نامه را مي نويسم دو تن از برادران اعزام تهران هستند و نامه تو دست اين برادران بدست شما مي رسد ما شايد تا20الي30روز ديگر براي مرخضي به تهران بازگرديم ديگر عرضي ندارم جز سلامتي شما فرزند كوچكتان آقابزرگ .

منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري