حکایت عاشقی از پای تخته سیاه تا خاکریزهای خیبر / نیامدهام که برگردم!
به گزارش نوید شاهد البرز؛ «شهید معلم محمود توسلی» که در سال ۱۳۹۷، به عنوان؛ «شهید شاخص سازمان بسیج فرهنگیان استان البرز» معرفی شد، با کارنامه ارزندهای از مسئولیتپذیری، سازندگی و خدمت صادقانه به مناطق محروم شناخته می شود، درکارنامه زریّن این شهید از ساختن راه و احداث مدرسه و مسجد و حمام گرفته تا ساختن و پرورش نسل بشر و برجا گذاشتن انسانیت دیده می شود. محمود توسلی؛ معلم، عضو شورای اسلامی روستا، رزمنده، فرمانده، آرپیجیزن خیبر در نهایت زیباترین تجلی ایثار، خدمت به مردم، انقلاب و رهبرش را به منصه ظهور می رساند و جان در راه خاک میهنش میدهد.
در
آستانه روز معلم، به دیدار خانواده شهید معلم «محمود توسلی» رفتهایم و پای سخنان
همسر و فرزندش نشسته تا از دریچه کلام آنها شهید را بهتر بشناسیم، آنچه در ادامه می آید؛
روایتیست خواندنی ماحصل این گفت و شنودها که تقدیم مخاطبین می شود.
نوید شاهد البرز؛ خانم جواهری ابتدا از پیشینه خانوادگی همسرتان برای ما صحبت کنید، ازدواج شما با شهید چگونه شکل گرفت:
همسر شهید؛ محمود که در شانزدهم دیماه سال ۱۳۳۲، در روستای «مرآباد» قزوین به دنیا آمده، دومین فرزند خانواده بود که در سن شش سالگی به همراه آنها به روستای مهدیآباد در شهرستان نظرآباد می رود و در هفت سالگی در دبستان ازبکی مشغول به تحصیل می شود. آنطور که می گویند: از همان دوره ابتدایی، علاقه بسیاری به فراگیری قرآن داشته است. دوره متوسطه و دبیرستان را در نظراباد به اتمام می رساند و در سال 1355، به خدمت سربازی اعزام و در تیپ هوابرد شیراز مشغول به خدمت میشود.
ما با هم نسبت فامیلی داشتیم و تا حدودی همدیگر را می شناختیم. سال 1357، بعد از پایان سربازی محمود، خانوادهاش با رسم و رسوم سنتی آن روزها به خواستگاری من آمدند. آن زمان ما در «اصیل آباد» نزدیکی جاده شهریار _ رباط کریم زندگی می کردیم. یک روز همه خانواده همسرم به منزل ما آمدند و من را به چشم خریدار دیدند و روز بعد عمهشان را فرستادند که از من خواستگاری کند.
بحبوحه انقلاب بود و فریاد «الله اکبر» مردم همهجا را پرکرده بود که ما نامزد شدیم. یادم می آید آن زمان نفت خیلیکم بود و مردم برای یک گالن آن در صفهای طولانی می ایستادند. روزیکه او برای ما یک بشکه نفت آورد، همسایهها خیلی تعجب کرده بودند.
مراسم عروسیمان هم در همان حال و هوای جریانات انقلاب برگزار شد. درحالیکه فروشگاهها تقریباً نیمه تعطیل و در مغازهها گرد و خاک خوابیده بود ما به خرید عروسی میرفتیم.
بیست روز مانده به عید ما عقد کردیم. ثمره این ازدواج دخترم «رقیه» است. او هم معلم است و ده، دوازده سال است که راه پدرش را می رود.
نوید شاهد البرز؛ همسر شما در مبارزات انقلابی هم شرکتی داشتند:
همسر شهید: محمود از دوران سربازی در مبارزات علیه رژیم ستمشاهی شرکت فعال داشت. روزهایی که طنین سرود «الله الله» از همه جا به گوش می رسید، مراسم عقد ما هم به پا بود که محمود یک پایش در تظاهرات و یک پایش منزل ما بود.
تعریف می کرد که برای دیدن پسر عمویش به آبادان رفته بوده که شاهد جنایت شاه در ماجرا آتشسوزی سینما رکس میشود. او می گفت: در حدود سیصد نفر در آن آتشسوزی کشته شدند و سینما تبدیل به کبابی شاه شده بود.
نوید شاهد البرز؛ چی شد که همسر شما جذب آموزش و پرورش شدند؟
همسر شهید: محمود به شغل معلمی علاقهمند بود، به همین دلیل جذب آموزش و پرورش شد و اولین روزهای آموزگاریاش را در روستایی در «حسین آباد خَرِه سَر» از توابع استان نظرآباد شروع کرد. محمود فقط معلم آن روستا دورافتاده و بیامکانات نبود بلکه به فکر جادهسازی، حمامسازی و دیگر امکانات برای مردم محروم آن روستا هم بود. سال 1358، بود که با پیگیریهای مستمر و دلسوزانه او و همکاری اهالی روستا مدرسه و حمام و جاده و مسجد را احداث کرد.
نوید شاهد البرز؛ به نظر شما شهید محمود توسلی چگونه معلمی بود؟
همسر شهید؛ او نه فقط معلمی دلسوز بلکه انسانی دلسوز و مهربانی بود. او به بچههایی که سن مدرسه رفتنشان گذشته بود، درس میداد که باسواد شوند. دانشآموزها خیلی او را دوست داشتند. یکی از شاگردانش با او در جبهه شهید میشود و در یک روز تشییع میشوند و مزارشان در کنار یکدیگر است.
محمود «دوست ارمنیای» داشت که کارش پرورش مرغ و طیور بود. خیلی با او مهربان بود. یکبار چند نفر قصد اذیت و آزار او را داشتند که به محمود اطلاع میدهد؛ «من را تهدید کردهاند و قصد دارند مرغداریام را بگیرند.» محمود هم به کمکش می رود و مزاحمان چون می بینند که ارمنی از جانب بچه انقلابیها حمایت می شود، رهایش می کنند.
او برای دانش آموزانی که قدرت یادگیری کمتری داشتند؛ بسیار وقت میگذاشت. آنها هم برای ما گاهی هدیههایی مثل نبات و ... می آوردند. وقتی ما به عنوان معلم به آن منطقه رفتیم مردم آنجا خیلی خوشحال شده بودند چون چند سالی بود که معلم نداشتند. آنجا روستایی محروم و بدون امکانات بود. اهالی خیلی آقا معلم را دوست داشتند. پسر کدخدای آنجا که نامش رحمت بود، خیلی محمود را دوست داشت و برای مشورت همیشه پیش محمود میآمد. با کمک رحمت جاده، حمام، مدرسه ... مسجد را پیگیری کردند و ساختند. او در حین حفاری زمین برای احداث مدرسه به شی عتیقه بر میخورد و آن را به میراث فرهنگی تحویل میدهد.
یک سال در احمدآباد معلم بود که در این یکسال مسجد، مدرسه، حمام، جاده درست کرد. بعد هم به محمد آباد آمد و آنجا مشغول کار شد. به نظر آباد هم که رفتیم، از انجا عازم جبهه شد.
نوید شاهد البرز؛ اولین اعزام همسرتان را به خاطر دارید:
همسر شهید؛ اولین اعزام او در خرداد ماه سال 61، بود که مجروح شده بود. وقتی که گفت: قصد اعزام به جبهه را دارد، من ابتدا مخالفت می کردم ولی بعد از چندبار که رفت و آمد، برایم عادی شد. در اولین اعزام بسیجی بود و به جبهه غرب رفت و در آنجا با دکتر چمران همرزم بود. یکبار دست راستش مجروح شد و تا مدتی می لرزید. آن موقع که از ناحیه بازو تیر خورده بود، من باردار بودم. خیلی روزهای سختی بود، چهار سال با هم زندگی کردیم اما همه مدت در دوری گذشت.
آخرین اعزامش در
سال 1362، همزمان با سری اول مانور «لبیک یا خمینی» بود. یک بار
که از جبهه سردشت و بانه برگشته بود، گفت که یکی از فرماندهها به پیشنهاد داده که
به آن منطقه بروم و آنجا زندگی کنم. من خیلی ناراحت شدم و نپذیرفتم. وقتی هم
که از جبهه می آمد در فکر آنجا بود و می گفت: اگر ببینی آنجا چه خبر است!
نوید شاهد البرز؛ از ویژگیهای معنوی همسرتان برای ما بفرمایید:
همسر شهید: او نمازها را اول وقت می خواند و خواندن نماز غفیله جمعه و نماز شب را به اطرافیان سفارش میکرد. علاقه زیادی به تلاوت قرآن و تدریس آن داشت. هرگاه مجلس دعا و ذکر اهل بیت برپا میشد؛ خصوصاً دعای توسل کمیل و ندبه دعا یا ذکر خیری و تشییع پیکر شهید یا تدفین، اولین نفر بود که در مجلس حاضر میشد.
نوید شاهد البرز؛ چگونه از شهادتش آگاه شدید؟
همسر
شهید: من منزل پدرم بودم که برادر همسرم آمد و گفت: محمود مجروح شده است. من قبل از آخرین اعزامش
خواب دیده بودم که «آقا سیدی» به خانه ما آمد و من را به بهشت زهرا برد و گفت: یکی
از این قبرها به شما تعلق دارد. هنوز مانور «لبیک یا خمینی» را هم نرفته بود که به
او گفتم: دیگه جبهه نرو. گفت: چطورمگه؟! گفتم: شهید میشوی. خوابم را برای او تعریف کردم.
نوید شاهد البرز؛ نحوه به شهادت رسیدن او را می دانید؟
همسر شهید: بله؛ در عملیات خیبر شهید شد. طبق برنامهریزی که کرده بودند باید تیپ محمد رسول الله حمله میکرده اما تیپ حمزه که محمود هم جزء آن بوده است، حمله می کند. در اثنای عملیات یکی از همرزمهایش می گوید: «محمود! قیچی شدیم! بیا برگردیم.» اما محمود که در این عملیات آرپیچی زن بوده می گوید: «من تا آخرین نفر می زنم. من نیامدم که برگردم.»
عراقیها تیپ را قیچی میکنند و تیپ از بین می رود. محمود هم با اصابت ترکش شهید میشود. رزمندههای ایرانی پیکرها رو جمع کرده و به عقب بر میگردند و آن منطقه به دست عراقیها میافتد.
بعد از ده روز که از شهادتش گذشته بود، پیکرش به نظر آباد رسید. یکی از شاگردانش هم با شهید شده بود؛ او چوپان بود و از سن مدرسه رفتنش گذشته بود؛ محمود به او درس میداد. تشییع هر دو پیکر در یک زمان بود. محمود شهید نامی بود برای تشییع پیکرش جمعیت زیادی آمده بود. پیکرش را در نظر آباد به خاک سپردند.
شهادت پایان راهی بود که محمود انتخاب کرده بود. او دشمن هم داشت؛ چند بار تعقیبش کرده بودند که به او آسیب بزنند. ضدانقلابها و سودجویان روی دیوار علیه او شعار مینوشتند. من فکر می کنم اگر محمود در جبهه شهید نمیشد؛ همینجا ترورش میکردند چون مخالف بعضی از کارهایشان بود؛ مثلا محمود روی فروش نفت نظارت می کرد و اجازه نمی داد؛ گران بفروشند و به کسی بیشتر و کمتر بدهند. برای دولت همهجوره کار می کرد؛ معلم بود، رییس شورا بود، رزمنده و فرمانده بود.
نوید شاهد البرز؛ روزهای بدون همسرتان چگونه گذشت؟
همسر شهید: ما هیچوقت بدون محمود نبودیم؛ او همیشه با ما بود و از ما مراقبت می کرد. یادم میآید یک روز توی کوچه وقتی رقیه (دخترم) با بچهها بازی می کرد، خاطرم نیست چه کار کرد که سر او داد زدم. شب شهید را در خواب دیدم، به من گفت: چرا رقیه را دعوا کردی؟! حضورش هنوز هم در زندگی ما احساس می شود.
سخن پایانی:
از شما
تشکر می کنم، کار شما کمتر از کار شهید نیست که رهرو آنها هستید و یاد و خاطره
شهدا را نگه می دارید.
نوید شاهد البرز: خانم توسلی خودتان را برای ما معرفی می کنید:
رقیه توسلی فرزند شهید محمود توسلی هستم. اول مهرماه 1361، در شهریار بهدنیا آمدم. در رشته حسابداری و آمار تحصیل کردهام و اکنون دبیر هنرستان پروین اعتصامی در شهر اندیشه هستم.
نوید شاهد البرز؛ با توجه به سن و سالتان و این که طبعاً شناخت شما از شهید توسلی شناختی با واسطه بوده است از چه منابعی او را بیشتر شناختید؟
فرزند شهید؛ من از کودکی در پی شناخت پدرم بودم و هر مطلبی که مربوط به او بود، برای من جذاب بود و توجه و دقت من را برمیانگیخت. بااینحال، هنوز هم نتوانستهام به خوبی پدرم را بشناسم. هنوز سوالهایی در ذهن دارم و منابع پاسخ به آنها که پدربزرگ و مادربزرگم هستند، از دنیا رفتهاند و همچنین به دلیل سکونت در شهریار از همرزمان و دوستان و همکاران و شاگردان پدرم دور بوده ام و این سوالات بیپاسخ ماندهاند.
با این وجود، هر آنچه که تاکنون از پدرم می دانم در ابتدا برگرفته از خاطرات و نقل قولهایی است که از طریق مادر و مادربزرگ و پدربزرگ و عمو وعمه و ... به طور کلی، خانوادهام و تعداد محدودی از همرزمان و همکاران او به دست آوردهام. همچنین از روی وصیتنامـه او و کتابهایی که مطالعه می کرده تا حدودی به عقاید و افکارش پی بردم.
نوید شاهد البرز؛ خانواده چه تصویری از شهید توسلی به شما داده است؟
فرزند شهید؛ خانواده از پدرم مردی؛ بسیار شجاع و دلیر، خانواده دوست و مهماننواز، با تدبیر و دلسوز محرومان و ظلم ستیز و عدالتخواه و البته خوش تیپ و خوش لباس یاد میکنند.
پدرم در خانوادهای به دنیا میآید که اهل کشاورزی و باغداری بودند و او هم به درختکاری علاقهمند بوده است و در جایی بهنام قلمستان درختهایی کاشته است که هنوز هم ثمره دارد.
نوید شاهد البرز؛ آیا اینکه شهید محمود توسلی معلم بوده است، می تواند انگیزه شما برای انتخاب این شغل باشد؟
فرزند شهید؛ من از نوجوانی تمایل به معلم شدن در کنار سایر مشاغل دیگر مثل مهندسی و... را داشتم ولی در مقطعی از زمان که برایم دو انتخاب وجود داشت؛ اول کار در بانک ملت و دیگری کار در آموزش و پرورش، معلمی را برگزیدم. از آنجا که همیشه توصیف مهربانی و عشق پدر به شغلش را شنیده بودم، دوست داشتم راهی را بروم که او رفته بود.
نوید شاهد البرز؛ تا به حال از پدرتان مطلبی و یا کتابی منتشر شده است:
خیر، هیچ کتابی از پدرم منتشر نشده است؛ من دوست دارم که زندگینامه پدرم به شکل کتاب نوشتهشود چون معتقدم هر جامعه نیاز به الگو دارد، در جامعهای که این همه قهرمان واقعی وجوددارد نباید قهرمانسازی کرد بلکه باید قهرمانهایی که بودند و هستند را به شکل درست معرفی کرد.
در رابطه با زندگی و سیره برخی شهدا خوب کار شده است. مثلا در مورد «معلم شهید ابراهیم هادی» کتاب خوب و جالبی نوشته شده است.
در مورد پدرم هم جای کار زیاد است چون به زندگی پدرم که نگاه کنید چه در عرصه اجتماعی و چه در عرصه معنوی، خیلی حرفها برای گفتن و درس گرفتن وجود دارد.
واقعیت امر این است که چون شهدا نزد همۀ ما از تقدس ویژهای برخوردارند، معمولا به زوایایی از زندگیشان پرداخته میشود که مطابق سلیقه و انتظار ما از شهداست درحالیکه شهدا همه انسانهایی از بطن جامعه بودهاند با تمام علایق، وابستگیها و دل مشغولیهایی که یک جوان در آن زمان می توانست داشته باشد.
آنها در برهه ای از زمان به شناختی دست یافتند و خیلیها تحولاتی در زندگی داشتند که مسیرشان به سمت جبهه و جنگ و جانبازی برای دین و وطن ادامه یافت. بازگو کردن آن بخش از زندگی شهید توسلی که شاید خیلیها نشنیدهاند، ممکن است برای نسل جوان و نوجوان جذاب و شنیدنی باشد، طوری که نقل شهدا از کلیشه خارج شود.
نوید شاهد البرز؛ از رسانهها و مسئولین در قبال شهدا چه انتظاری دارید ؟
فرزند شهید: بنده در جایگاه فرزند شهید، نگران این هستم که به دلیل غفلت ما تصویر دیگری از شهیدان شکل بگیرد و با گذشت ایام، کلیشهها و برخوردهای سطحی با شهدا و مفهوم ایثار و شهادت واقعیت را تقلیل دهد. چون ممکن است این استحالهها، شهدا و نقش آن را در جامعه کمرنگ کنند.
رسانهها و مسئولین امر و بهطورکلی جامعه جوری شهیدان و خانوادههایشان را به مردم معرفی کردهاند که گویی رنگ تکرار و کلیشه گرفته است؛ گویی همگی از ابتدا برای شهادت آفریده شده بودند و هیچ خطایی در زندگی از آنها سر نزده است. شهدا به نسلی که آنها را ندیدهاند، ماورائی، معصوم و عاری از هر اشتباهی معرفی شدهاند و در حالیکه آنها هم زندگی عادی و زمینی داشتهاند و نباید بعضی از زوایای زندگی آنها که قابل لمس است، حذف شود. نباید بگذاریم با سانسور کردن برخی زوایای زندگی شهدا و نبودن نوآوری و ذوق دستاندرکاران امر، شهدا و حرف و حدیثشان به به راهی دیگر ببرد. این دقیقاً نگرانی همۀ خانواده شهداست.
نوید شاهد البرز؛ پیام شهید توسلی به مردم و ملت ایران چه بوده است؟
فرزند شهید؛ پدرم در وصیتنامهاش خود را فدایی رهبر عزیزش _حضرت امام خمینی (ره)_ می داند، همچنین مثل بسیاری از شهدا وصیتش نیز «پشتیبانی از اسلام و ولایت فقیه و رهبر جامعه» است و من آرزو دارم؛ در این زمینه پیش پدرم روسفید باشم.
سعی کردم با رعایت تکالیف دینی و الهیام و احترام و تکریم مادرم تا جایی که میتوانم به دین و وظیفهای که در قبال پدرم دارم، عمل کنم.
نوید شاهد البرز؛ از نحوه به شهادت رسیدن او اطلاعی دارید؟
فرزند شهید: پدرم در عملیات خیبر، صبح روز یازدهم اسفند سال ۶۲، در محلی به نام جزیرۀ مجنون واقع در منطقـۀ طلائیه با اصابت تیر به سر و گردن به شهادت میرسد.
نوید شاهد البرز؛ همرزمان پدر روز شهادت خاطرهای برای شما تعریف کردهاند؟
فرزند شهید؛ بله، از همرزمش؛ آقای خدابنده شنیدهام که می گفت:«چند روز قبل از عملیات به همۀ ما ساک و لباس رزم داده بودند و همه بچهها لباسها را پوشیده بودند، جزء محمود. او تا صبح روز شهادت لباسها را نپوشید. قبل از روز عملیات به اهواز رفته بود و وصیتنامهها را تحویل داده بود و صبح عملیات دیدم که محاسن و موها را حنا گذاشته و لباس نو را تن کرده است. به او گفتم: محمود جان! نور بالا میزنی؟!! لبخند زد. آن روز محمود تا آخرین لحظه ایستاد و با آرپی چی هفت تانک دشمن را شکار کرد تا اینکه نزدیک اذان ظهر روز یازدهم اسفند سال 1362،
تیری به سرش اصابت کرد و افتاد و دیگر قادر به سخن گفتن نبود و در مسیری که با ماشین او را به سمت بیمارستان می بردیم، به شهادت رسید.
نوید شاهد البرز: عملیاتهایی که شهید توسلی در آنها شرکت داشتهاند، را می دانید:
فرزند شهید: بله، او یکبار از تاریخ چهاردهم تیر ماه ۱۳۶۰، تا اول شهریور ۱۳۶۰، در ستاد جنگهای نامنظم با شهید دکتر مصطفی چمران شرکت کرد؛ بار دوم، در عملیات رمضان سال ۱۳۶۱، شرکت کرد که از ناحیه دست زخمی شد؛ بار سوم، در تابستان سال ۱۳۶۲، به مدت چهار ماه به جبهه های غرب در سردشت کردستان «تپهکانیرش» باز سمت عضو اطلاعات و عملیات سپاه اعزام شد. هنوز خستگی جبهه های غرب از تنش بیرون نرفته بود که با اعلام طرح «لبیک یا خمینی» در تاریخ بیست و پنجم بهمن ماه ۱۳۶۲، همراه گردان «حبیب بن مظاهر» لشکر ۱۰ «سیدالشهدا کرج» به جبهه جنوب اعزام و بهدلیل، لیاقت و شایستگی به فرماندهی یکی از دستههای گروهان ششم منصوب شد.
نوید شاهد البرز؛ از سوابق کاری و فرهنگی شهید بیشتر بیان کنید؛
فرزند شهیید؛ او «چترباز تیپ هوابرد» شیراز بود و در زمینه فعالیتهای فرهنگی نیز آموزش قرآن و مسائل اعتقادی به مردم منطقه و دانشآموزان، عضویت در شورای اسلامی روستاهای محل خدمت، خدمت در آموزش و پرورش از سال ۱۳۵۸، تکمیل و راه اندازی ساختمان نیمه کاره آموزشگاه جدیدالتاسیس روستای محمد آباد نظرآباد که پس از شهادت به نام «مدرسه شهید محمود توسلی» دایر شده است. وی یکی از موسسین و ارکان اصلی راهاندازی پایگاه بسیج روستای محمدآباد محله رسالت که جزو اولین پایگاهها در آن زمان آغاز به فعالیت کرد و پس از شهادت شهید به نام «پایگاه بسیج شهید محمود توسلی» شناخته میشود.
همچنین در جبهه، فرمانده دسته گروهان ششم گردان حبیب بن مظاهر، لشگر
ده سیدالشهدا علیه السلام بود و در اوایل جنگ جذب نیروی جنگهای نامنظم شهید چمران در غرب شد و در عملیاتها همراه شهید چمران و برادر وی حضور داشت.
گفتوگو از نجمه اباذری