به صبر و استقامت سفارش می کنم
نوید شاهد البرز؛ «شهيد جلال احمدي» در سال 1333، در روستاي حسنآباد از توابع يزد چشم به جهان هستي گشود. پدرش كشاورز و كاسب بود و از اين راه امرارمعاش ميكرد. روزگار گذشت او به سن هفت سالگي رسيد و براي آموختن تحصيل پدرش او را به مدرسه فرستاد. وی دبستان را در ده حسينآباد که در حدود سه كيلومتر فاصله تا حسنآباد بود گذراند و زمانیکه از مدرسه برمیگشت به دامداري و كشاورزي همراه با پدر مشغول ميشد. باوجوداین هميشه هم رديف شاگردان ممتاز قرار داشت.
کمکم برای امرار معاش به کفشفروشی در نزد دایی
خود در شهر یزد رفت و کارکرد. او در سن هفده سالگی طبق سنت نبوی
ازدواج کرد و صاحب فرزند شد. وی بعد از
ازدواج به خدمت مقدس سربازي رفت و دو سال هم دور از خانواده به سربازي گذراند و پس
از سربازي دوباره به مرغداري برگشت و پس از شروع جنگ تحميلي او نيز همانند ديگر
جوانان غيور اين مرز و بوم لحظهاي آرام ننشست و به جبهههاي جنگ حق عليه باطل
شتافت و سرانجام در تاريخ هیجدهم اردیبهشت 1361، در منطقه جنگي خرمشهر با اصابت
تركش به سر و سينه به درجه رفيع شهادت رسید. تربت پاکش در جوار امامزاده محمد(ع) کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
فرازی از وصیت نامه شهید «جلال احمدی»:
به نام خداوند بخشنده مهربان
ساعت 8 صبح پنجشنبه 14 اسفند ماه 59
قسم به زمان که همانا انسان در زیانکاری است مگر آنانکه ایمان بهخداوند آوردهاند. درود بر هرسالک راه حق و حقیقت انسان پاک و متعالی که تمام عمرش رابرای الله کوشش نمود و همین عمل صالح را انجام داد و بهحق و صبر توصیه نمودند.
در پی تزکیه نقس برآمد تا آنکه رهبر امت اسلام باشد ما همه سربازتوییم خمینی* گوش بهفرمان توییم خمینی
چه خوب پیر روشن ضمیر گفت که برای جان دادن*در ره عشق تو اسیران بلائیم.
انسانها حکومت نکنید و برقلوب انسانها حاکم باشید. بارالها! امام امت را ازگزند بلیات محفوظ بدار.......
من قلم بهدست گرفتم تا وصیتنامه بنویسم ولی هرچه فکر میکنم وصیت چیست. به این میرسم که وصیت همان سفارش کردن کسی است که امکان آن میرود که دیگر برنگردد و بازماندگان دیگر او را نبینند ولی بههرحال، من از وصیت این را فهمیدم ولی این هم میدانم که اگر سفارش کسی که شاید دیگر او را نبیند، عمل نکنند، خلاصه وجدانشان ناراحت می کندشود و در تمام عمل بر می آیند و در این زمینه سفارش من این است که مستمری حقوق من را زن و فرزندانم بگیرند و مخارج زندگی رابگذرانند و در مورد بچه ها خیلی مواظبت کنید و آنها را به مدرسه و خلاصه درپی تحصیل علم و دانش وادار کنید که ان شالله خداوند همه اولاد آدم را از صالحان قراردهد.
من خودم این طوری میفهمم که شوهر خوبی برای زنم نبودم و همچنین پدر خوبی برای بچه هایم ولی به هر حال انسان درزندگی اشتباهاتی دارد که بوسیله امربه معروف و نهی از منکر به راه حق می آید امیدوارم که ایشان ازمن راضی باشند.
فرزند خوبی برای پدر و مادرم نبودم و ان شالله که مرا ببخشند. برادر خوبی برای برادرهایم و خواهرهایم نبودم که ان شاالله ایشان هم مرا ببخشند. و من حال که توفیق این رادارم که در جبهه از خانواده ام جدا شوم، مطمئنم که خداوند پشتیبان همه خواهد بود و مرا هم بهحال خودمان نمیگذارد و او پشتیبان همه خواهد بود و زن و فرزندانم بدست او میسپارم و هر مشکلی که در این راه برایم پیش آید و با دل و جان میپذیرم و صبر صابران است و همچنین بستگانم را هم به صبر واستقامت سفارش میکنم و باردیگر میگویم و این گفتن از اعماق فرمان میدهد که ماهمه سربازتوییم خمینی* گوش بهفرمان توییم خمینی والسلام علیکم ورحمة اله وبرکاته .
....هروقت که اوضاع و احوال ناراحتمان میکرد و غم مرگ عزیزی؛ مثنوی معنوی مولانا و حافظ را باهم میخواندیم و ایشان تفسیر میکردو این اشعارکه ایشان میخواند خیلی خوب میشدم و راستی چه به حق گفت مولانا که :
دی شیخ باچراغ همی گشت گردشهر
کز دیو و دد ملولم انسانم آرزوست
گفتند: یافت می نشود، جسته ایم ما
گفت: آن که یافت می نشود، آنم آرزوست
......در پایان از خداوند میخواهم که همه را به راه هدایت کند و امام ما را حفظ نماید تا بشریت مظلوم را از سرنوشت اولاد آدم بوده و هستند را نابود و بشریت رابه الیه راجعون بکشاند.
الله اکبر خمینی رهبر مرگ بر منافق
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری