به صحنه کربلا بیاندیشید...
نوید شاهد
البرز؛ شهید «اسماعیل آزاد زعیم» که نام پدرش «عبدالله» در محله حسین اباد کرج در
روز نهم خرداد ماه سال 1342، متولد شد. دوران پر نشاط کودکی را در آغوش گرم خانواده
سپری کرد و به دبستان رفت و دوره ابتدایی را تا پایه پنجم دبستان با موفقیت گذراند.
تربیت و پرورش اخلاق و پایه ریزی شخصیتش در دامان پرمهر خانوادۀ مذهبی و مومن و
متعهدش به خوبی صورت پذیرفت؛ آنچنان که مظاهر ایمان و تقوا در اخلاق و
رفتارش از همان دوران کودکی و نوجوانی مشهود بود.
او تحصیلات مدرسه ای را تا پایان
سال اول راهنمایی ادامه داد و به دنبال کار و تلاش در جهت پیشبرد زندگی خانواده اش به
تکاپو افتاد و با احساس مسئولیتی که
نسبت به خانواده داشت در حد امکان تلاش می کرد تا باری از دوش والدین در اداره
امور زندگی بردارد بنابراین به کارگری مشغول شد و مزد کارش را صرف تامین نیازهای خانواده
می کرد و خانوادهاش به داشتن چنین فرزندی افتخار می کرد و به او دل خوش می داشت.
او هر روز بزرگتر و تنومندتر می شد و پدر و مادر از بالیدن و بهثمر رسیدن وی لذت می بردند تا روزی که به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد تا دین خود را به وطن ادا کند و ان زمان میهن ما مورد تجاوز و دستاندازی بیگانگان قرارگرفته بود و کفتارهای وحشی از هرسو در تلاش برای براندازی نظام اسلام و سلطه برخاک پرگهر ایران بودند و در ان روزگار درنگ جایز نبود و میباید که غیورمردان وطن مردانه بشتایند و با خروش خود لرزه به جان اهریمن اندازند. اسماعیل نیز به ندای «هل من ناصر ینصرنی» رهبر کبیر انقلاب لبیک گفته و در مرزهای عزیز وطن به نبرد با دشمن رفت و چنان دلیرانه جنگید و استوار ایستاد تا دشمن ناکام، دست طمع از سرزمینی که چنین مردان سلحشوری دارد و به انان مباهات می کند؛ بریده و خیال خام در سر نپرورد و سرانجام وی بعد از رشادتهای فراوان در این راه مقدس در تاریخ هیجدهم اردیبهشت 1363، در منطقه مریوان جان به جانان تقدیم و اسباب فخر وطن را فراهم ساخت. تربت پاکش در نظرآباد گلزار بهشت زهرا نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
وصیتنامه شهید «اسماعیل آزادزعیم» را در ادامه می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود و سلام بر امام امت و شهدای انقلاب اسلامی و راه حق و حقیقت و سلام به مادر عزیز و برادران و خواهران و دوستان و بستگان و آشنایان هر مسلمانی وظیفه دارد قبل از اینکه از این دنیا هجرت کنند به سوی ابدیت، سخنان لحظات اخر را که همان وصیت می باشد به خانواده اش برساند و من هم بنا به وظیفه شرعی خود خواستم چندکلمه که درسینه ام نهفته است، برروی کاغذ اورم. البته بنده چیزی ندارم و فقط انچه که از خدا می خواهم پیروزی رزمندگان اسلام و سلامتی امام عزیز را خواهانم و مادر عزیز و برادر بزرگم اگر خداوند صلاح دانست که شهادت نصیبم شود، چه بهتر و هیچ وقت بهخاطر من ناراحت نباشید زیرا ناراحتی شما دشمنان اسلام و مسلمین را شاد خواهد کرد. بنابراین از شما خواهش می کنم برای من گریه نکنید و ناراحت نشوید. هروقت بهیادم افتادید؛ فکر خودتان را بهسوی کربلای حسینی بیندازید و بیندیشید که چطور علی اکبر امام حسین (ع) شهید شد، در حالی کسی نبود انها را تشییع جنازه نماید ولی ما حداقل توسط دوستان، اقوام، خویشان تشییع خواهیم شد. البته اگر جنازه ام بهدست شما برسد، اگر نرسید؛ باز هم افسرده نشوید زیرا شهدا زنده هستند و نابود نخواهند شد و پیش خدا روزی می خورند و سفارش من به شما اینکه از بچه ها حفاظت کنید چون پدر ندارند و نیاز به محبت هر چه بیشتر شما دادند و در اخر از شما می خواهم که دعای همیشگی خودتان این باشد که خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
به امید پیروزی رزمندگان حق علیه باطل
فرزند
کوچک شما اسماعیل ازاد زعیم
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری