شهید «فریبز کیان»: ای جهانیان سلاح و مهمات در برابر قدرت ایمان هیچ است
نوید شاهد البرز؛ شهید«فریبرز کیان» که نام پدرش «غضنفر» است در سال 1344، در تهران چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و به عنوان رزمنده پا به عرصه دفاع مقدس نهاد و بعد از رشادت های فراوان در جبهه حق علیه باطل در عملیات کربلای شش، در دهم بهمن ماه 1365، به شهادت رسید و تربت پاکش در گلزار شهدای «آبیک» نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
فرازی از وصیت نامه شهید «فریبرز کیان» را در ادامه مطلب می خوانیم:
سخنی چند با عزیزان و دوستانم اینجا که کلک سخن میراند این برگ سفید را سیاه می کند سخن از رحل و رفتن است. خدایا! تو راشکر می کنم که مرا پذیرا شدی. پروردگارا ! دست توبه و ندامتم را خالی باز مگرداندی و استجابتم کردی که «ادعونی استجب لکم».
خدایا! قطره قطره خونم را برای باروری درخت اسلام قبول فرما، چرا که این درخت تنومند تنها خون بایدش نثار کرد تا رشد کند.خدایا! انسانی با کوله باری از گناه و با توشه ای که حاوی از هرگونه اطاعت توست بسویت آمده اما این حقیر مفلوک آستانت با امید به بخشایشت، خدمت رسیده و میداند که او را و همه گنهکاران توبه کار را خواهی بخشید.
الهی! من در کربلای اباعبدالله نبودم و بنا بر اقتضای خلقت در رکاب او لیاقت جهاد را نداشتم ولی خدایا در کربلای فرزند حسین در کربلای ایران شرف حضور پیدا کردم. پروردگارا! ترا بخون حسین ما را با او محشور گردان.
.....
ای مردم! ای ایثار گران! ای کسانی که به جهانیان ثابت کردید که سلاح و مهمات در برابر قدرت ایمان هیچ است. ای کسانی که فرزندانتان را نثار کرده اید. مبادا که دشمنان روزی فرصت یابند میانتان تفرقه بیاندازند. مبادا گروهی از شما را برعلیه گروه دیگری و فردی را علیه فردی دیگر فریب دهند. همه با هم معتصم بحبل الله و در زیر لوای الله به رهبریت حضرت امام «مدضله العالی» نائب بحق آقایمان ولی عصر به راه خود ادامه دهید که هیچ قدرتی در مقابل شما جرات قد علم کردن ندارد، بدانید و به هوش باشید که دشمن از حربه های گوناگون، تزویر، ریا، دروغ، خدعه و نیرنگ به علیه تان شک می کند، دست از وی برندارید،نماز جمعه ها،دعا های کمیل و توسل را حتما برگزار کنید که دشمن از اینها واهمه دارد. امام را در همه حال و در همه جا دعا کنید و سلامتی ایشان از خدا بخواهید. طول عمر ایشان را تا ظهور صاحب زمان حتی کنارشان از خدا مسئلت دارید، قدر این نعمت بزرگ الهی را که به ملت ایران ارزانی شده را بدانید.
امیدوارم که این فرزند کوچکت ببخشی، پدرم از زحماتی که برایم کشیده ای تشکر می کنم. پدرجان! روزهای سخت کار می کردی و من کاری جز خوردن و خوابیدن نداشتم و آنروز که نوبت فعالیت من بودم از کوشش سرباز میزدم. پدرجان! حلالم کن. مادرم بخدا سوگند که عزیزترین افراد درنزدم شما و پدرم بودید امیدوارم که شما نیز حلالم کنید. مادرجان! سوگند گرمی دستان مرا درموقع نوشتن این کاغذ حس می کنم و متاسفم از اینکه نتوانستم جبران آن همه محبت و زحمات شما را بکنم. راستی از شما می خواهم که این سخنان مرا به آنانکه قربانی دستاوردهای غرب شده اند و زندگی را در خوردن و خوابیدن و شهوت را نمیبینند، برسانید. آنان را به تقوی نصیحت می کنم ابتدا آنانی که خود را درمقنعه به قول خودشان مخنقه و لباس اسلامی زندانی می دانند کاری ندارم و خودشان هم می دانند روی سخنم با شماست که هنوز غیرت و عفت و شرفشان زنده است. می گویم که تقوی را، تقوی را، تقوی را پیشه کنید و شمایی که از دستاوردهای انقلاب بطور منافقانه استفاده می کنید به خود آید منافقان از کفار بدترند و مادرجان من را حلال کن.
برادران عزیزم فرامرز و فرهاد و محسن کوچولوی خوبم، برای شما هم برادر خوبی نبودم ولی دوستتان داشتم. برادرانم به تحصیل خود ادامه دهید و علم بیاموزید. پدر و مادرجان! را عزیز بدارید و مرا حلال کنید. فاطمه،خواهرم باتو سخنها بسیار داشتم اما دراینجا نمی توانم برایت بنویسم. فاطمه جان! برادری که بودم و حق برادری به جای نیاوردم، امیدوارم حلال کنی و ببخشی خواهرم فاطمه گونه زندگی کن مورد حجاب که صحبتی برایت ندارم چرا که خودت از من بهتر میدانی و عمل هم که می کنی تنها عرض می کنم مواظب باشی که خدای ناکرده مورد خشم و غضب خدا قرار میگیری.
برادران
عزیزم اصغر و حسین از آنجا که خداوند مشیت را برآن نهاده بود که کمتر در خدمت باشم
ولی از شما طلب حلالیت کرده و دعایتان را در جهت آمرزش گناهانم از خداوند خواستارم
خواهر دوستتان داشتم. راستی! از همسران برادران بزرگوارم طاهره خانم و منیژه خانم
حلالیت می طلبم. بیش از این سرتان را درد نمی آورم از آنجا که وقت کم است و برای
عملیات آماده می شویم بیشتر نمی توانم نویسم. دیدارمان روز قیامت. بیست و دوم
دیماه 1365،
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری