روز امتحان است...
نوید شاهد البرز؛ شهيد «فيروز مهدي زاده» در سال 1338، در شهرستان «ساوجبلاغ» ديده به جهان گشود. وی پس از پشت سر نهادن دوران طفوليت در سن هفت سالگي راهي مدرسه شد و دوره ابتدايي را در مدرسه بیست و دوم بهمن جديد آغاز كرد و تا كلاس پنجم درس خواند. او مشغول كار شده و به فعاليت در بخش كشاورزي روي آورد.
در زمان اوج گيري انقلاب در اكثر قيام هاي مردمي به سرنگوني رژيم فعاليت مي كرد و شديدا به مخالفت با شاه منفوري پرداخت. وی بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت سپاه اين نهاد فعال در آمد و به دفاع از کشورش پرداخت.
هنگامي
كه استكبار جهاني تاب و تحمل كشور اسلامي و مستقل را نداشت توسط صدام عفلقي جنگي را بر پا نمود، اما غيور
مردان سپاه توحيد كه شهيد عزيز هم از آنها بود با حضور خويش در سنگرهاي نبرد خواب
راحت را از صدام و صداميان گرفته و عرصه را بر مزدورانش تنگ كردند. تا اين كه
سرانجام در تاريخ شانزدهم آذر ماه 1365، پس از ماه ها نبرد با متجاوزين بعثي و كفار
از خدا بي خبر كومله ها و دمكرات ها در منطقه عملياتي «سردشت» با اصابت تير به شهادت
رسید و پيكر مطهرش در گلزار شهداي امام زاده محمد(ع) كرج به خاك سپرده شد.
متن کامل وصیت نامه شهید« فیروز مهدی زاده» را در ادامه می خوانید:
در هر چيز بجز راه تو ترديد كنم من ذرهام و طواف خورشيد كنم من آمدهام در باره عهد خود را با خون تو اى شهيد تجديد كنم.
بسمه تعالى
خداوندا! قسم به درياهاى پهناور، به دشتهاى وسيعت، به كوههاى سر به فلك كشيده ات. اگر صدها بار جانم را بگيرند باز از زيادت و عظمتت غافل نخواهم شد و در هر جا روم راه تو جويم در دلشبهاى تاريكت به پا خيزم به دشت و كوه گردم ياد تو گردم، ولى باز گويم خدايا! خداوندا! تنها تو را دارم و در درياى هولناك، ياد تو جويم، خدايا! خداوندا! تا مرا نيامرزيدى از دنيا مبر زيرا به عشق تو با عاشقان تو همراه شدم و اماما نداى تو را شنيدم و با ياران و همراهان خروشيدم و مى گويم؛ لبيك يا امام، تا «حسين بن على» بداند كه راهش هم اكنون ادامه دارد.
خدايا! خداوندا! به وحدانيتت قسم ياد مى كنم، تا خونم ريخته نشود از پا ننشينم تا بتوانم با نثار خون خود به دشمنان اسلام بفهمانم كه دين حق چگونه آبيارى مى شود.
با درود و سلام به منجى عالم بشريت حق امام زمان (عج) و با درود و سلام به رهبر كبير انقلاب، ياور مستضعفين، امام خمينى(ره) و با سلام به خانواده شهدا و اسراى دربند رژيم بعثى عراق و با سلام به خانواده شهدا و جانبازان چون وظيفه شرعى دانستم وصيتنامه اى بنويسم و براى آخرين بار با شما عزيزان سخنى بگويم.
پروردگارا ! تو
خودت شاهد باش كه من از مادر و برادران و همسر و فرزندانم سير نشده ام كه به جبهه
آمده ام، بلكه به رضاى تو و به خاطر تو اين راه را انتخاب كرده ام. پروردگارا! من
در اين دنيا چيزى ندارم كه در راه تو بدهم به جز جان ناقابل فداى تو مى كنم، تو
بخشنده و مهربانى، از گناهانم درگذر مرا جزء شهدا و بندگان شايسته ات قرار بده
اكنون كه موقع جنگ است همين طورى كه امام فرموده اند گوش به فرمان امام باشيم،
همين طورى كه قرآن مى فرمايد: « اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولى الامر منكم »
اطاعت كنيد فرمان خدا و رسول خدا را يا صاحبان امر كه الان صاحب امر ولايت فقيه مى
باشند.
روز امتحان است خداوند همه ما را مورد امتحان خودش قرار می دهد و ما بايد در اين موقع بتوانيم امتحان خودمان را پس بدهيم. ان شاءالله بعد از هزار و چهار صد سال به نداى امام حسين لبيك مى گوييم و گوش به فرمان فرزندش امام خمينى(ره) هستيم و تا آخرين قطره خون خود را فداى اسلام و قران خواهيم كرد. هر چند من لياقت شهادت را در وجود خودم نمى بينم اما اگر شهيد شدم عنايتى است كه پروردگار نصيبم كرده است.
پدر عزيزم سلام، اميدوارم كه صبر را پيشه كنيد و من در اين مدت به جز زحمت و رنج چيزى براى شما نبودم اميدوارم كه آن همه زحمتى كه براى من كشيدى ببخشيد و از من راضى باشى و از شما حلاليت مى طلبم.
مادر عزيزم ! از شما مى خواهم كه در شهادت فرزندت هيچ نگران نباشيد چون راهى كه من انتخاب كرده ام راه اسلام است و شما امام حسين(ع) را و حضرت زينب(س) را در نظر بگيريد كه چگونه فرزندان و خودشان را فداى قرآن و اسلام كردند و هر وقت خواستيد گريه كنيد، به ياد بچه هاى امام حسين(ع) و به ياد حضرت على اكبر گريه كنيد، گريه كردن براى شهيد هيچ عيب و باعث ضعف شما نيست، گريه براى شهيد ثواب هم دارد. شما بايد به خاطر خداوند صبر كنيد هر چند شهادت و از دست دادن فرزند مشكل است و اينجانب با آن همه زحمتى كه به شما داده ام و بعضى مواقع باعث ناراحتى شما شده ام، اميدوارم به بزرگيت مرا ببخشيد و حلالم كنيد و از كليه فامليها و آشنايان و دوستان بخصوص همسايگان مى خواهم كه هر گونه ناراحتى از اين حقير ديده اند ببخشيد و از همگى حلاليت مى طلبم و در رابطه با دفن بنده مرا در «امامزاده طاهر» دفن كنيد و روى قبر من فقط سنگ يك تخته بگذاريد و چيزى ديگر لازم نيست و شبهاى جمعه مرا فراموش نكنيد و پدر عزيزم بجاى من، زن و بچه هايم را نگهدارى كنيد.