روایتی مادرانه از شهیدی جهادگر در «بستان»
نویدشاهدالبرز؛ شهید «مهدی سبزه پرور» که نام پدرش«
محمدعیسی» و مادرش«ربابه» در بیست و ششم فروردین ماه 1327، در شهر کرج چشم به جهان
گشود. وی تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد. او ازدواج کرده و صاحب دو
فرزند دختر است. وی کارمند بیمارستان «کمالی» بود که جامه رزم به تن پوشاند و در
خط مقدم جبهه حق علیه باطل قرار گرفت و جانانه در مقابل دشمن از میهن خود دفاع کرد
و سرانجام در منطقه بستان در نهم آبان ماه 1360، به شهادت رسید. تربت پاک شهید در «امامزاده
محمد کرج» نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
روایتی مادرانه از شهید«مهدی سبزه پرور » را در ادامه می خوانید:
شهيد «مهدي سبزه پرور» در سال 1327، درشهرستان «كرج» متولد گرديد و بعد ازطي مدت تحصيل به عنوان كارمند در بيمارستان «فياض بخش» مشغول به كار شد و در عضويت انجمن اسلامي اين مؤسسه در جهت تحقق بخشيدن به آرمانهاي انقلاب همراه با ساير اعضا فعاليت موثري داشت و از اوائل انقلاب تمام دستوراتي را كه از طرف امام صادر مي شد با جان و دل مي پذيرفت و حتي الامكان به آن جامه عمل مي پوشاند.
يكي از آن وظايف شركت در جهاد
سازندگي بود كه در ماه مبارك رمضان با زبان روزه و در گرماي تابستان مي ديديم كه
چگونه عاشقانه به برداشت محصول مشغول بود و با صورتي كه از نور خورشيد سوخته بود. او بهترين خوراك و بهترين پوشاك خود را به کارگران هديه مي كرد و
معتقد بود همان چيزي را كه براي خود مي پسندي براي ديگران هم بايد پسنديد.
او يكي ديگر از مسائلي را كه بسيار اهميت مي داد تربيت فرزند بود و همان طور كه درقسمتي از وصيت نامه اش آمده انتظار دارد كه فرزندانش با تربيت اسلامي پرورش يابند چون معتقد بود كه پايه ريزي و اساس يك كشور اسلامي با تربيت همين كودكان پي ريزي مي شود. يكي ديگر از خصوصيات ديگرش كه خيلي مهم نيز بود اين بود كه از ريا و تظاهر در كارها دوري مي جست و همين خصوصيات باعث شده بود كه انسان فروتن و متواضعي باشد و وقتي كه به جبهه رفته بود به قول يكي از همسنگرانش اين فروتني به حد اعلاي خود رسيده بود تا اينكه مورد لطف خداوند قرار گرفت و لازم است در اينجا يكي از نوشته هايش بعد از شهادتش در لباسش به دست آمده برايتان بنويسم كه حاكي ازدوربودن وي به مسائل مادي بود و همين مسئله باعث شد كه از اين دنيا رخت بربندد و به دنياي جاويد رهسپار گردد. مي گويد: انساني كه دل به مال دنيا دوخته و شب و روز در فكر مال اندوزي باشد همانند كرم ابريشم كه دور خود را احاطه مي كند و ازدنياي خارج بي خبر مي گردد. بله! مهدي در عمل ثابت كرد كه هيچ چيز نمي تواند او را احاطه كند به جز دوستي الله و بدين صورت وقتي وجود خود را در جبهه لازم ديد و با پيوستن به بسيج سپاه پاسداران به نداي امامش لبيك گفت و با اعزام به جبهه حق عليه باطل و به سوي قربانگاه عشق شتافت و به درياي بيكران شقايقهاي آتشين بستان پيوست و در صبح جمعه در تاريخ نهم آبان ماه 1360، در يكي از روزهاي بزرگ خدا بعد از چند روز بي آبي، آبي پيدا كرد و با آن وضو گرفت و نماز خود را به جاي آورد و بعد حمله آغاز شد و با رمز يا حسين طريق القدس را در پيش گرفت و به سوي قلب سپاه پاسداران بعثي شتافت و آنگاه لحظه موعود فرا رسيد و با تيري به قلبش آنچنان بي تابانه در خون خويش غلطيد و گويي عاشقي است دلخسته كه با معبودش ديدار مي كند از آن شهيد دو دختر بر جاي مانده سميرا و سمانه كه سمانه بعد از شهادتش متولد گرديده است كه اميد است كه فرزندانش نيز همچون خود او زينب گونه راه او را ادامه دهند و ما نيز همچون يك قطعه ادبي و عرفاني كه از ايشان به جاي مانده در اين جا مي آوريم تا شايد رهنمون براي ما باشد خواهرم من آنروز با تو همگام بودم و ديدم كه طفل شير خوار خويش را كه همچنان خورشيد بر چهره سرخش مي نواخت و تو با دهان تشنه و لبهاي خشك روي آسفالت داغ فرسنگها راه را سوي بهشت زهرا گام بر قلب دشمن نهادي راستي براي چه مي شتافتي و چه ميخواستي و من آنروز از تو درس اميد و آرزو آموختم.
در فتح شهر بستان جان داده سبزه پرور * در كربلاي ايران جان داده سبزه پرور
راوی : «ربابه گرجی ها»