زندگی نامه شهید« عیسی پاشازانوسی» به قلم خود؛ آزادی چگونه به دست آمده ای؟
نوید شاهد البرز:
شهید« عیسی پاشازانوسی» فرزند« حسنعلی» و « سکینه» در سیزدهم مهر ماه 1330، در نوشهر چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی ادامه داد و در شرکت « لندیرو» مشغول به کار شد. در دوران جنگ تحمیلی به عنوان آر پی چی زن به جبهه اغزام شد و بعد از رشادت ها و دلاوریهای فراوان در هشتم اسفند ماه 1362، به درجه والای شهادت نایل آمد و به لقا الله پیوست. آرامگاه این شهید گرانقدر در گلزار شهدای گچسر در « چالوس» نمادی از ایثار و شهامت می باشد.
از شهید گرانقدر «عیسی پاشازانوسی» زندگی نامه و وصیت نامه
ای با قلم و نگارش خود که در روزهای نزدیک به تاریخ شهادت نگاشته است، در دست می
باشد. شهید در این نگاشته ابتدا مقدمه ای با عنوان « آزادی چگونه به دست آمده ای؟»
را می آورد و بعد زندگی خود را شرح می دهد و بعد از آن وصیت نامه خود را بیان می نمایند:
«آزادی چگونه به دست آمده ای ؟»
با نثار خون جوانان رشید ایران به دست آمده ای پس سلام بر تو ای آزادی. دیدی که چگونه غول برفی استعمار در هرم گدازنده خشم ملتی آب شده است تا دیروز کسانی بودند که انقلاب اسلامی ایران را باور نداشتند بودند و هستند کسانی که سکه ستایش به نام ضحاک زمان میزدند و میزنند و ستیز با ملت شهید پرور ایران تن به زنجیر عدل پر فریب بیگانگان میسایند. شما برادران و خواهران شهید پرور دیدید که چگونه اینها چون موشهای کور خو گرفته و به ظلمت یک ظلم آباد از وحشت روشنی جمهوری اسلامی از مملکت گریختند و شما ای همسران شهیدان به یاد آرید که در کلام توفنده گلوله ها سر همسران به خون خفته خود را به دامن میگیرد و میگوید: بنازم به قد رعنای شما رشیدان اسلام اکنون بهار آزادی تا لاله شهیدان سیراب میشود مبارک باد بر ملتی که سزاوار تو است. این آزادی در اثر مجاهدت فرزندانی مانند عیسی پاشا که خود چنین می نویسد:
به نام الله پاسدار خون شهیدان، از شهدای صدر اسلام تا شهدای کربلا و تا شهدای کربلای ایران و به نام ابراهیم زمان خمینی بت شکن بنده عیسی پاشا فرزند حسنعلی شماره شناسنامه 333 تولد 1330، محل تولد «زانوس کجور» از توابع نوشهر حدود یک ساله بودم که پدر خود را از دست داده ام. سر پرستی مرا برادر و مادرم قبل از اینکه به سن قانونی جهت تحصیل برسم به عهده گرفتند.
چون علاقه زیادی به درس دینی داشتم به مکتب خانه رفته و قرآن خواندن را فرا گرفتم. از سن هفت سالگی وارد دبستان شدم که فاصله دبستان تا محل سکونت حدود سه کیلومتر بوده است تا کلاس دوم ابتدائی را در آنجا گذراندم سپس به قريه «موسی آباد» نوشهر در منزل یکی از بستگانم مشغول درس خواندن در دبستان خسروی نوشهر شدم تا توانستم گواهینامه ششم ابتدائی را اخذ نمایم. از آنجایی که در فقر مالی به سر می بردم نتوانستم ادامه تحصیل بدهم به کشاورزی روی آوردم تا اینکه به سن قانونی نظام وظیفه رسیدم و به خدمت سربازی اعزام شدم و در همین اثناء مادر خویش را از دست دادم و پس از اتمام دوره سربازی با اجازه برادرم وارد کارخانه «لندیرو»شدم و به عنوان کارگر مشغول کار گشتم و بعد از شش ماه با دختر دائی خود در تابستان ازدواج کردم و تا این تاریخ حدوداً به مدت ده سال در تهران مستأجر دیگران بودم و بعد از پیروزی انقلاب کبیر اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به عضویت انجمن اسلامی و پس از آن به عضویت بسیج کارخانه در آمدم و در سال 1361، جهت اعزام به جبهه های نور علیه ظلمت وارد پادگان شهید باهنر کرج برای کسب فنون نظامی شدم و پس از اتمام دوره آموزش راهی جبهه در «بوکان» شدم و پس از سپری شدن دوره مأموریت سه ماهه مجددأ در کارخانه مشغول انجام وظیفه گشته ام و برای اعزام مجدد علی رغم مخالفتهای شدید مسئولین کارخانه و تهدید کردن آنان جهت اخراج، ولی با عنایت خداوند و علاقه زیادی که به ولایت امر و فرمانده کل قوا داشتهام در بیست و دوم آبان به جبهه اعزام گردیده ام و پس از دو ماه به مرخصی ده روزه آمده ام و پس از توقف سه روزه در تهران جهت بازدید اقوام خویش به شمال رفته بودم و پس از دیدار و اتمام مرخصی به پادگان رفته و سه روز در پادگان بودم.
نا خودآگاه دو روز اجازه گرفتم به منزل آمدم دیدم خداوند فرزند سوّمی به من عطاء کرده است. فرزندم سه روزه بود که روانه ستیز با کافران صدامی گردیدم و تا بیست و دوم بهمن سه ماه مأموریتم تمام شده بود چون همزمان با آغاز عملیات «خیبر» بنا به ضرورت تشخیص داده ام که وجودم در جبهه مؤثرتر است.
از این رو ترک جبهه را لازم ندانسته ام و در جبهه ماندم و در پایان سفارشی چند برای تو ای همسرم اگر چنان چه خداوند متعال سعادت شهادت نصیبم گردانید. از جهت تربیت فرزندانم نهایت تلاش و کوشش را داشته باش که آنان در خط ولایت امر بوده و رهرو اسلام و شهداء گلگون کفن اسلام باشند.
شما ای همکاران و همسنگران جهت قطع وابستگی صنعتی و تأمین
در زمینه خود کفایی از هیچ کوششی دریغ نورزید و همواره با اتحاد و وحدت از هیچ
گونه تهدیدی جهت حراست از کیان اسلام نهراسید چون خداوند پشتیبان حق گویان است.
وصیت نامه شهید « عیسی پاشا زانوسی» با آیه چهارم از سوره مبارکه « صف» آغاز کرده است و سفارش به ادامه راه امام حسین(ع) و شهدای اسلام می نماید که متن کامل این وصیت نامه را در ادامه می خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره مبارکه الصف آیه ۴
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ
يُقاتِلونَ في سَبيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيانٌ مَرصوصٌ﴿۴﴾
خداوند کسانی را دوست میدارد که در راه او پیکار میکنند
گوئی بنایی آهنیناند!
درود به رهبر کبیر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی(ره) من این راه را آگاهانه انتخاب کرده ام و در این راه فقط هدفم پیشبرد اسلام و فرمان برداری از امر ولایت فقیه است و اگر در این راه کشته شویم یا بکشیم پیروزیم من بر خلاف بعضیها که پیروزی را فقط در شهادت می دانند ضمن اینکه شهادت را وسیلهای برای رسیدن به لقاء الله به حساب می آورم و هدفم همواره در طول زندگی این بوده است که راه خدا را ادامه دهم. اگر من شهید شدم ببخشید من لیاقت شهادت را ندارم اگر من مردم به راه شهیدان ادامه دهید و اگر موفق به زیارت کربلا شدید بدانید که در راه باز شدن کربلا ما زیاد شهید دادهایم و شهیدان ما را فراموش نکنید. در عراق قبر شش گوشه امام حسین (ع) که هم اکنون غریب و تنها است اگر موفق به زیارت آنها شدید به امام حسین (ع) سلام مرا برسانید و بگویید که ما نیز آرزوی زیارت ایشان را داشتیم و در این راه شربت شهادت نوشیدیم.
در مراسم ختم من
گریه نکنید برای حسین زمان شهید مظلوم بهشتی و هفتاد و دو تن از یارانش گریه کنید،
دوست ندارم که در مراسم کفن و دفن من کسانی که حتی یک ذره بر خلاف خط امام گام
برمیدارند شرکت کنند و خودشان را به من نزدیک بدانند و اگر دوستان ناآگاه من نیز
شرکت کنند بر آنها است که دیگر از خواب غفلت بیدار شوند و با تمام وجود کارهای
فرهنگی و تبلیغاتی را دنبال کنند. شما را به خداوند بزرگ میسپارم.