دلنوشته و خاطره به یادگار مانده شهید «محمدرضا آهنگ» + آلبومی از دستخط
نویدشاهد البرز:
شهيد «محمدرضا آهنگ » در سال 1337 ، در تهران در يك خانواده مؤمن و انقلابي ديده به اين دنياي فاني گشود. وي دوران كودكي خويش را در آغوش گرم و پر مهر ومحبت خانواده سپري نمود و براي به دست آوردن دانش وارد مکتب علم آموزی شد و تحصيلات خود را تا ديپلم ادامه داد و موفق به گرفتن اخذ مدرك ديپلم تجربي گرديد و چون علاقه زيادي به تحصيل داشت سريع در كنكور شركت كرد و با موفقيت كامل وارد دانشگاه شد.
ايشان در دوران تحصيل كفالت مادر و برادر و خواهران خود را به گردن گرفته بود ايشان در زمان اوج گيري انقلاب شركت فعالي در اكثر راهپمايي ها و تظاهرات ها داشتند و بر عليه رژيم منحوس پهلوي فعاليت مي كردند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي و با تشكيل جهاد به عضويت رسمي اين نهاد در آمدند و به عنوان مسئول كميته درمان جهاد در تهران كرج ورامين و زاهدان نيز مشغول به كار شدند و با شروع جنگ تحميلي نيز ايشان از طريق جهاد به منطقه جنگي اعزام گرديد و ايشان در عمليات پيروزمندانه كربلا پنج شركت داشت كه در تاريخ دوم بهمن ماه 1365، در منطقه شلمچه به درجه رفيع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در بهشت زهرا تهران میعادگاه عارفان و عاشقان دلسوخته می باشد.
دلنوشته و خاطره نگاری به یادگار مانده شهید « محمدرضا آهنگ»به همراه آلبومی از دستخط شهید را در ادامه ملاحظه می کنید:
وقتي كه سفير گلوله و تركش مماس با سر و بدن مي گذرد و غريو توپها و تانكها و خمپاره ها و مسلسلهاي سنگين دشمن فضاي جبهه را مي لرزانند و ميگها و ميراژهاي دشمن يكي پس از ديگري به بمباران مشغولند و ديوار صوتي را هر لحظه مي شكنند، پيش رويت جز دود ، خاك ،جسد و خون و آتش به امان دشمن چيزي ديده نمي شود .
درآن
هنگام كه خود و دوستانم بر پشت يك خاكريز مقدم شاهد اين حوادث هولناكم ،در آن زمان
كه بوي خاك و خون و باروت در هم آميخته و چيز ديگري به مشام نمي رسد ،تمام يگانها چشم
بر پرچم الله اكبر و منتظر حمله به يك باره(بسم الله القاسم الجبارين) با تني ضعيف
و قلبي پرطپش و اندامي لرزان ازجا بلند مي شويم تا حكم خدا را انجام دهيم. گويا قدرت
ديگري به ما داده شده، قدرتي مافوق اينكه لحظه اي به ترس فكر كنيم يا لحظه اي مرگ
دردناك ما را از هر گونه تحركي باز دارد.
گوئي تمام قدرتها در اندام و بازوانمان جمع شده و در همان حال كه آتش دشمن مماس با بدن مي گذرد. اسلحه را در دست مي فشارم و خود و دوستانم دردل سپاه يورش مي بريم و چنان ماشه را ازپس ماشه و خشاب را از پس خشاب و نارنجكهاي دستي را از پس يكديگر بر روي دشمن مي اندازيم و جهنمي بالاتر از جهنمي كه بايد بروند برايشان مي سازيم و چنان سپاه دشمن را با آن سلاحهاي مخوفش وادار به قلع و قمع و تسليم شدن مي كنيم و بعد از چندين ساعت متوالي وقتي به خود مي آئيم كه بيابان ازجسد مزدوران پرشده، گوئي آيه اصحاب فيل نازل شده و پشت خط را از اسراء وجلوي روي خود را كربلا مي يابيم و بعداز لحظاتي چند دوباره با شيپور جمع به پشت خاكريزها مي روند و منتظر صحنه حمله دشمن مي شوند.
درهمان حال كه نيروهاي ما مشغول تقويت و سكوت و خوشحالي هستند لحظه اي به فكر فرو مي رويم و به خود مي آيم كه خدايا چگونه توانستم ؟! مني كه دل كشتن مگس موذي را نداشتم، مني كه طاقت كشتن مورچه اي را نداشتم، آخر پس چگونه توانستم در چندين ساعــت اين همه پياده روي در بيابان خشك كه پر از تله هاي انفجاري و سربازان وكماندوهاي دشمن بود، كنم اين در قدرت جسم و روح وفكرم نمي گنجد. مگر مي شود هيچ وقت جسارت چنين فكر را به خود نمي دادم.
«خرمشهر»
(تو دامادي عروست باد آزادي)
زمستان با همه سردي به پابوس تو ميآيد
ترا مي جويد و برخاك گرمت نقل مي ريزد
تو دامادي ، تو دامادي ، تو دامـــــــادي
تو دامــاد عزيز ملت مــحروم ايرانــــي
ترا باسرب داغي بر دل اين خاك افكندند
تو خاموشي ولي ازخون گرمت لاله مي رويد
تو زنجير اسيري را زپاي خلق وا كردي
تو جان در راه معشوق عزيز خود فــدا كرد
تو
دامادي، تو دامادي ، دل خــــــاكي
همان خاكي كه در راهش جوانها را فدا كردي
به جاي چند مشتي نقل
خود خروارها بر حجله ات ريزد غرور برف
تو دامادي، عروس توست آزادي
(روز سي و يك شهريور روز حمله متجاوزگرانه عراق بخاك جنوب وغرب ايران) و بعداز يك سال مقاومت و عقب نشيني تاكتيكي قسمت شرق خرمشهر و آبادان تا اهواز تا غرب كشور و بالاخره انتظار به پايان مي رسد وحملات و پيش به سوي نيروهاي عراق آغازمي شود .
پنجم مهرماه 1360؛ عمليات ثامن الائمه وشكستن محاصره آبادان .
هفتم مهرماه 1360؛ سانحه هوائي وشهادت سرلشگر فلاحي، سرتيپ نامجو، سرتيپ فكوري وكلاهدوز قائم مقام سپاه پاسدارن انقلاب اسلامي .
هشتم آذرماه 1360؛ عمليات طريق القدس با رمز (ياحسين فرماندهي) نتيجه آزادي بستان .
بیستم آذر ماه 1360؛ عمليات مطلــع الفجر با رمـز(يا مهدي ادركني الله اكبر) ارتفاعات چي ميان سياه كوه وچند نقطه بعد از 14 ماه آزاد شد .
دوازدهم دیماه1360 ؛ عمليات محمد رسول الله بارمز (لا الله الله الا الله)برهم زدن سازمان رزمي دشمن در منطقه طويله وپياده .
اول اسفند ماه 1360 ؛ عمليات مولاي متقيان با رمز(يا علي) جبهه چزابه و تپه هاي رملي .
بیست و ششم اسفندماه 1360 ؛ عمليات امل حنين يك با رمز (بنت رسول الله اشفعي) يعني شفاعت كن مرادرمنطقه حميديه جنوب كرخه نور .
بیست و هشتم اسفند ماه 1360 ؛ عملايت امل حنين دو پاسخ به پاتكهاي نيروهاي دشمن .
دوم فروردین 1361؛ فتح المبين مرحله يك عمليات با اين حملات اعلام وآزاد شد با رمز( بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله القاسم الجبارين. يازهرا)650 كيلومتر مربع در محورهاي عملياتي شوش ودزفول از لوث كفار بعثي آزاد گرديد.
چهارم فروردین 1361؛ مرحله دوم فتح المبين با رمز( يازهرا)به مواضع بعثي عراق دربخش شوش ودزفول .
هفتم فروردین 1361؛ مرحله سوم فتح المبين با رمز( يازهرا) مهمترين مواضع دشمن در غرب شوش ودزفول فتح شد .
هشتم فروردین 1361؛ مرحله چهارم فتح المبين مناطق سندا وچنانه پادگان و روستاهاي عين خوش، دشت عباس و امامزاده عباس و ارتفاعات مهم و استراتژيكي روسلك كه مركز فرماندهي و تداركاتي دشمن در منطقه رقابيه به تصرف در آمد.
دهم اردیبهشت 1361؛ عمليات بيت المقدس با نام (اليس الصبح بقريب) يعني آيا صبح نزديك نيست با هدف آزادسازي خرمشهر وپاكسازي ومابقي نقاط اشغالي خوزستان وبا رمز (يا علي ابن ابيطالب ع) .
نوزدهم اردیبهشت 1361؛ مرحله سوم عمليات سراسري با رمز (لا حول ولا قوت الله بالله) ( ياعلي ابن ابطالب ع) آغاز شد ودر 2/3/61 و 4/3/61 منطقه جفير بسمت شلمچه ادامه يافت وبه تصرف در آمد و3خرداد خرمشهر آزاد شد.
عمليات رهائي بخش رمضان بیست و دوم تیرماه 1361، با رمز( يا صاحب الزمان ادركني) آغاز شد ساعت 1:20دقيقه.
نهم فروردین ماه 1361، فرمان آماده باش عمومي از سوي قرارگاه كربلا با اهداف:
تكميل امر دفاع از انقلاب اسلامي
دفع تجاوز وتوطئه هاي امپرياليسم
دور كردن آتش دشمن از شهرهاي اسلامي
منبع:
پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
