روایتی پدرانه از نحوه اعزام شهید
نوید شاهد البرز:
شهید«حسنعلی محجوبی» فرزند غلامحسین در پنجم شهریور ماه 1366، در کرج چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع سیکل ادامه داد و به شغل کابینت سازی روی آورد و به عنوان رزمنده به «زبیدات اعزام شد و بعد از جانفشانیهای فراوان در تاریخ بیست و نهم آذر ماه 1366، به درجه رفیع شهادت نایل آمد و در جوار« امامزاده محمد» به خاک سپرده شد.
روایتی از نحوه اعزام شهید :
بنده «غلامحسين محجوبي» پدر شهيد «حسنعلي محجوبي» هستم. ايشان روزي كه مي خواست به خدمت سربازي رفت. دوستي داشت به نام «حجت گلكار» که داشت به سربازی برود. حسنعلی هم عزمش را جمع کرده بود که با دوستش به سربازی برود. اما سه ماه مانده بود كه به سربازي برود و دفترچه بگيرد ولي دوستش رفته بود دفترچه گرفته بود برود براي خدمت و بنده شخصاْ مخالفت كردم. به ايشان گفتم: پدر جان! شما هنوز سه ماه ديگر وقت داري بگذار سه ماه تمام شود. بعد برو خدمت ايشان گفت: نه چون حجت دارد مي رود. دفترچه گرفته من هم مي خواهم با ايشان بروم.
خلاصه يك روز حجت آمد در خانه ما ساكشان را بستند و حركت كردند من تادم دروازه هم با آنها رفتم به او گفتم: بابا تو سه ماه وقت داري نرو... گفت: نه ديگر هرچه زودتر بروم بهتر است.
اوايل جنگ هم بود تازه انقلاب به پیروزی رسیده بود . با من خداحافظي كرد و رفت دو سه بارآمد مرخصي آخرين باري كه آمد مرخصي شش روزه آمده بود، گفت: من ميروم دوباره باز هم مرخصي مي گيرم و مي آيم كه رفت و نيامد و تا حالا هم نيامده حتی ذره ای از پیکرش را هم برای ما نیاوردند.
من مادر شهيد هستم يك روز آمد مرخصي با دوستش «سعيد مهرولي» هم آمده بود.دوستش دو روز پیش ما ماند و رفت. پسر من گفت: مامان من تشويقي آمده ام الان هم دارم مي روم ولي بازهم مي آيم اگر تا يازده روز ديگر آمدم كه هيچي ولي اگر نيامدم كه بدان كه شهيد شده ام من تا يازده روز شمردم و منتظر بودم. ديدم يك نامه آمد به دخترم گفتم: فاطمه برو ببين نامه داداش آمده نامه را خوانديم ديديم نوشته «حسنعلي محبوبي» شهيد شده كه بعد از ان نامه «مهر ولي» آمد كه نوشته بود من شهادت «حسن علي» را ديدم. قسمت اين بود كه آن شهيد شود من اسير شوم.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری