شهیدی که دل به دنیا نباخت
نویدشاهد البرز:
شهيد «محمود دانش كهن» يكي از هزاران رزمجوي سپاه اسلام بود كه در تاريخ هشتم تیر ماه 1346 ، در يكي از محله هاي جنوبي تهران ديده به جهان گشود. والدينش افرادي پايبند به مذهب بوده و در مراسم عزاداري امام حسين (ع) جهت يادآوري و تجليل از حماسة عاشورا و قيام امام حسين (ع) شركت كرده و به نماز جماعت اهميت خاصي مي دادند. محمود نيز از بدو كودكي به همراه پدرش در عزاداري ها شرذكت مي كرد، لذا از همان ابتداي زندگي روح ظلم ستيزي و شهادت طلبي در وجودش جاي گرفته و از همان خردسالي همراه با پدرش در نماز جماعت شركت مي نمود. هنگامي كه در سال 1352 پاي به دبستان نهاد، نحوه تحصيلش طوري بود كه نمرات خوبي مي گرفت.
محمود از اوان كودكي بسيار آرام بود، آري مانند دريا ظاهري آرام ولي باطني پر غوغا داشت. وي پس از اتمام دوره ابتدائي مرحله دوم تحصيل خود را در تهران آغاز نمود. كلاس دوم راهنمائي را مي گذراند كه اولين جرقه اميد محرومان و مستضعفان گيتي اين شهر خون و قيام آغاز شد و در پي آن ساير شهرها و نقاط را دربر گرفت و كوس مرگ طاغوتيان و ستم پيشگان را نواخت.
محمود
در آن موقع با سن كم خود به سهم خويش در راه پيروزي اين انقلاب به تلاش و كوشش
پرداخت تا اينكه انقلاب در بهمن خونين به پيروزي رسيد. بعد از مدتي همراه با
والدينش از تهران به كرج نقل مكان نمود و در مدرسة راهنمائي شهيد منتظري به تحصيل
و درس ادامه داد. از همان ابتدا فعاليت خود را در انجمن اسلامي مدرسه آغاز كرد.
شهيد
محمود دانش كهن در حين اينكه به تحصيل خود در مدرسة راهنمائي شهيد محمد منتاظري
ادامه مي داد، در واحد فرهنگي جهاد سازندگي نيز به طور افتخاري فعاليت مي نمود و
آن هنگام كه طريق الي الله راهيان خود را مي طلبيد او هم مانند ديگر لبيك گويان
نداي امام خويش را لبيك گفت و كوله بار درد و عشق خود را به دوش گرفته و راهي جبهه
هاي نبرد شد و براي بار اول پس از طي كردن دورة آموزش در ماه مبارك رمضان در
پادگان «شهيد باهنر» به كردستان مظلوم اين خطه محروم و زجر كشيده كشورمان اعزام شد و
پيام رسان خون شهداء براي مردم آن مرز و بوم گشت.
پس از بازگشت از كردستان مدتي را در كنار خانواده خويش گذراند، اما ندائي كه از درون و آتشي كه همواره درون او را مي سوزاند وي را بر آن داشت تا خانه و كاشانه خود را ترك گفته و بار ديگر با همرزمان خود به سوي نبرد با استكبار بشتابد. و اين بار به استان سيستان و بلوچستان اعزام شد و مردم آن سامان را دريافت. پس از سه ماه و نيم دوباره به كرج بازگشت و در پي تحصيل علم برآمد. بسيار آرزو داشت كه در حوزة علميه به فراگيري علوم اسلامي بپردازد. اما با مشورت تني چند از دوستان بر آن شد تا پس از پايان تحصيلات متوسطه به حوزه برود.
او اكنون دريافته بود كه لازمه تداوم و انقلاب اسلامي وجود نيروهاي متخصص و مكتبي است، براي همين با جديت و تلاش شبانه روزي به تحصيل خود ادامه داد، ولي از فعاليت و تلاش در راه انقلاب بازنماند و جهت رساندن پيام خون شهداء در واحد فرهنگي بنياد شهيد انقلاب اسلامي كرج به عنوان مسؤل واحد هنري به طور افتخاري فعاليت خود را آغاز نموده و در اين هنگام سال دوم علوم تجربي را مي گذراند.
او
از تبار زجر كشيده ها و زجر ديده هايي بود كه اسلام را با ذره ذرة وجود خويش عجين
نموده اند، او در جبهه رزمنده بود ، در مدرسه محصل و در خانه ياور و غمخوار مادر.
با مصرف زياد كاملاٌ مخالف بود مخصوصاٌ مصرف محصولاتي كه از خارج وارد مي شود، به
طوري كه يك روز در جبهه يكي از همرزمانش از وي تقاضا كرده بود كه با هم عكس بگيرند
و محمود در جوابش گفته بود خيلي به تو علاقه دارم و دوست دارم عكس يادگاري هم
داشته باشيم، اما از آنجا كه ا در محاصرة اقتصادي استكبار جهاني و اياديش هستيم و
از سوي ديگر درگير جنگي ناخواسته و با توجه به اينكه لوازم آن از خارج وارد مي شود
اگر مبادرت به گرفتن عكس ننمايم بهتر است.
شهيد دانش كهن به هنگام آغاز عمليات والفجر سه و اعلام نياز سپاه به نيرو و بار ديگر جهت لبيك گفتن به نداي حسين زمان در تاريخ دهم مردادماه 1362، عازم جبهه مي گردد. در جبهه به همراه دوست شهيدش «حسين يعقوبي» در يك چادر به سر مي بردند و هميشه عاشق خدمت بود. محمود بهترين زمان و مكان را براي خودسازي جبهه يافته بود و در تمام كلاس هاي عقيدتي و نظامي شركت مي كرد. وي علاقة زيادي به عمليات نظامي داشت .
شهید «محمود دانش کهن» هرگز دلباخته دنیا نبود و براستی که از دنیا دل بریده بود و به دور از هر گونه تمايلات مادي و دنيوي ، عاشق لقاي حق گشته و هيچ چيز جز رضاي حق برايش اهميت نداشت. او عاشق و شيفتة عمليات و جانبازي در راه حق بوئد تا اينكه سرانجام مناجات هاي شبانة او در دل شب هاي تاريك به خصوص در جبهه پنجوين به اجابت مي رسد و در تاریخ پانزدهم آبان ماه در عمليات پيروزمندانه والفجر 4 شهد گواراي شهادت را مي نوشد.پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای چهارصد دستگاه به خاک سپرده شد.
نقل قول از خانواده شهید:
يك روز
هنگامي كه گردان آنان را براي عمليات مرحلة دو والفجر سه به مناطق مهران برده
بودند در صبح عمليات يكي از دوستانش را ناراحت مي بيند، محمود مي گويد : برادر چرا
ناراحتي و او مي گويد شب خواب خانواده ام را ديده ام ، محمود دستي به پشت دوستش مي
زند و مي گويد برادرم هنگامي كه پاي در جهاد گذاردي بايد از دنيا ببري، خانه و
زندگي را فراموش كني و فقط به رضايت خدا بنگري.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری