عشقی دیگر ... تا جاویدالاثری
نویدشاهد البرز:
شهيد «مهرداد فياض بهروزی» در پانزدهم شهریورماه سال 1344،در شهرستان «دزفول» متولد شد و تا سه سالگي در خانههاي سازماني ارتش دزفول گذراند و بعد از آن به اهواز نقل مكان كردند. چون خانواده شهيد و پدرش شغل ارتشي داشته و به شهرهاي زيادي از ايران مهاجرت ميكردند و كلاس اول ابتدايي را در اهواز دبستان «شاهنده» گذراند تا اينكه در سال 52 ، به همراه خانواده به تهران عزيمت كرد.
شهيد ازهمان ابتدا نشان ميداد كه شخصي مسؤوليتپذير
و متعهدي ميباشد و شهيد دوران ابتدايي را در دبستان «شگانطلبي» و بعد دوران
راهنمايي را در مدرسه راهنمايي «محاميش» با استعدادي عالي و زبانزد مربيانش پشت سر
گذاشت.
وي در دوران انقلاب با اينكه سني از او نميگذشت در انقلاب شركتي فعالانه
داشت كه بارها شكاياتي از جانب مدرسه به خانواده شد كه به اصطلاح با افراد
اغتشاشگر همكاري دارد و بايد تمديد به اخراج از مدرسه شد. او نيز بعد از انقلاب به
فعاليتش ادامه داد و در سال 1359 ، به عضويت ستاد بسيج مسجد «زينبيه» واقع در
انتهاي «خ مالكاشتر (تهران) » درآمد. وي همواره مطيع امر رهبر بود و امام خميني
را الگوي خود قرار داده و اصولاً علاقهاي به خصوص به شخص رهبر داشت. وي در مبارزه
عليه ليبرالها و منافقين شركتي فعال داشت. شهيد فیاض دوران متوسطه را در
دبيرستان «اروندرود» ثبت نام كرد ولي به دنبال امر امام منبي بر شركت جوانان در
جبههها تابستان سال 1360، به جبهه سرپل ذهاب اعزام شد و مدت سه ماه در اين جبهه
خدمت كرد.
همزمان با شروع مدارس به تهران آمد و با علاقهاي كه به تحصيل داشت به
ادامه تحصيل پرداخت. در ضمن تحصيل به يك دوره آموزشي و آرپيجي هفت و تيربار را
آموخت و در كنار درس و برنامههاي ديگرش يك دوره فشرده امدادگري را نيز گذراند و
خلاصه بيشتر هدفش اين بود كه از نظر رزمي وجودش در جبهه مثمرثمر واقع گردد. بعد از
مدتي تصميم گرفت كه به جبهه برود و طي يك اعزام به جبهه كردستان روانه شد و مدت
پنج ماه در آنجا مشغول ستيز با دشمنان شد
و در اين مدت نشان ميداد كه همواره جواني شهادتطلب و شجاع است.
بعداز پنج ماه به تهران بازگشت ولي هنوز10 روز از بازگشتش نگذشته بود كه دوباره به جبهه جنگ اعزام شد دراين مرتبه ابتدا به جبهه جنوب و سپس به جبهه غرب منتقل شد و يك بار نيز مجروح و به پايش تركش خورد و مدتها در بيمارستان مجروحين جنگي باختران بستري بود ولي براي اينكه خانواده نگران نشوند و بديدنش نروند و احياناً از ترس اينكه مبادا او را به تهران منتقل كنند به هيچ وجه اطلاعي به هيچ كس نداد تا اينكه بعداز مدتي بلافاصله بعد از بيمارستان دوباره به جبهه رفت و اين باردر مرحله اول عمليات «مسلم بن عقيل» در منطقه سومار به درجه رفيع شهادت نائل گشت و پيكر پاكش در منطقه بجاي مانده است.
نقل قول از خانواده شهید:
به گفته خانواده شهيد تمام رفتار و كردارش براي خانواده خاطره بود. و بسيار در مقابل خانواده متواضع بود و همه از او راضي بودند. او بسيار شوخطبع بود و به شوخي ميگفت كه مادر من ميخواهم دكتر بشوم و هر طور كه شده آنقدر درس ميخوانم و روزي دكتر ميشوم و چقدر خوب است كه يكي از خانواده ما هم دكتر باشد ولي او عشق ديگري در وجودش ريشه كرده بود و آنهم جبهه بود و بالاخره با تلاشهاي بسيار در راه پيشبرد هدفش به معشوقش كه همان الله بود، رسيد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری