کار برای کمک به بی بضاعتان
نویدشاهد البرز:
شهید "نصراله اصل فلاح" در تاریخ چهارم آبان 1338، د ر "شهرک هیو" از توابع شهرستان "ساوجبلاغ" در خانواده ای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود .تحصیلات ابتدائی را دردبستان شهرک هیو گذراند و برای تحصیل درمقطع راهنمایی به شهر " هشتگرد" رفت و این مسیر را هر روز برای تحصیل صرفنظر کرده و به کار اشتغال یافت.
ابتدا در معدن زغال سنگ مشغول به کار شد و پس از مدتی در آموزشگاه فاتح کرج به منظور آموزش حرفه ی تراشکاری مشغول کارآموزی گردید و پس از 4 ماه موفق شد مدرک درجه 3 تراشکاری را از آن مرکز دریافت کنداما پس از فراغت از آموزش در کاریابی دراین رشته موفق نشد و به ناچار مجددا درمعدن زغال سنگ مشغول کار گردید .
در زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایشان به عضویت بسیج در آمد و در جهاد سازندگی نیز فعالیتهای بسیاری داشت از جمله فعالیتهای ایشان این بود که با عده ای دیگر از جوانان بسیجی محل همه پیمان شد که روزهای جمعه را به کارگری بروند و مزد آن را صرف کمک به افراد بی بضاعت محل نمایند.
این کار خداپسندانه را تا مدتها ادامه داد. وقتی به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد. بی درنگ خود را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد و به مدت 7ماه درکرمان خدمت کرد و سپس به تهران بازگشت اما دل پرتنش او مدام به جبهه ها پرواز می کرد و عشق به حضور در دفاع مقدس او را بر آن داشت تا تقاضای اعزام به جبهه نماید اما چون عده زیادی از سربازان نیز داوطلب اعزام بودند، نوبت رفتن او زمانی رسید که یکماه و نیم به پایان خدمتش باقی نمانده بود .
بنا براین با مخالفت فرمانده اش روبرو شد و لیکن او که عزم خود را جزم و اراده را محکم ساخته بود بی تردید روانه میدان جنگ شد و در منطقه سر پل ذهاب مشغول نبرد با دشمن و پاسداری از خاک میهن اسلامی گردید و درست پس از یکماه و اندی زمانی که فقط 6 روز از خدمت مقدس سربازیش باقی مانده بود در دشت قلاویز واقع در منطقه ی سرپل ذهاب در تاریخ یازدهم شهریور 1360،به آرزوی دیرین خویش دست یافت گرچه او آنقدر مشتاق و دلسوخته ی جنگ بود که پس از سربازی نیز اگر جانی دگر می داشت در راه عشق معبود تقدیم و پیشکش می نمود.
شهید نصراله اصل فلاح در وصیت نامه اش چنین می نگارد:
من در راه دين و شرف و مكتب و وطن خود در اين جنگ سرنوشت ساز شركت مى كنم. جنگى كه برعليه كفر جهانى است و اگر در اين راه شهادت نصيب من شد و اگر چه جانم را در اين راه از دست دهم ولى خوشحالم كه تن به ذلت و ظالم و سازش با آنها نكرده و در اين راه كشته شدم. من سربازى بودم كه در راه برافراشته نگهداشتن پرچم توحيد جان داده ام و هميشه در قلب تاريخ قرار گرفته ام و زندگى تازه اى را آغاز كرده ام و رحمت خداوند زياد است و كسانيكه در راه خدا قدم برمي دارند خداوند نيز آنان را راهنمايى مى كند .
از شما امت شهيد پرور مي خواهم كه راه شهيدان را زنده نگه داريد و تا نابودى ظلم و ريشه كن شدن استعمار دست از نبرد برنداريد باشد كه روزى تمام جهان را از ظلم و ستم پاك سازيم .
نصرالله اصل فلاح
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری