در سالروز شهادت «شهیدعلی رضا سامانی پور»
وقتی که به او می گفتیم که ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد. او می گفت: من قصد دارم با جبهه ازدواج کنم و او می گفت : عروسی مرا در مسجد بگیرید، فکر می کردیم او شوخی می کند . بعد از شهادتش متوجه شویم که او عروسی را وصل شدن به یاران امام حسین (ع) و محشور شدن با شهدا می دانسته است و این آرزوی قلبیش بوده است.

نویدشاهد البرز: در سال 1346،در روستای شهید پرور "هیو" در خانواده ای تهیدست و مومن کودکی چشم به جهان گشود، که او را به جهت علاقه خانواده به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام "علیرضا" نامیدند. دوران کودکی او نیز با سایر کودکان متفاوت بود. از همان زمانی که قادر به کار کردن و کمک به پدر در کارهای کشاورزی در وی احساس شد، شروع به کار کرد . به طوری که در همین سنین نوجوانی فردی بود که در تامین معاش خانواده نقش عمده ای داشت. او از همین کودکی رنج و فقر را حس نمود و از همان زمان با این مشکلات در ستیز بود.

بعد از مدتی ، پدر سالخورده و زحمت کش ایشان که با نهایت جدیت سعی در فراهم نمودن آسایش خانواده را به هر طریق ممکن به عهده داشت، از دار دنیا رحلت نمود و رنج دیگری که به مراتب از جمیع مشکلات قبلی آنها بیشتر بود، فرزندان را با آنها مونس و آماده مبارزه نمود.

تمنای رسیدن به وصال در جوار امام حسین (ع) و یارانش

 

شهید "علیرضا سامانی پور" در کارخانجات فخر ایران به کار مشغول گردید و بعد از اتمام کار کارخانه، در محل به ساختمان سازی و کارهای دیگر جهت تامین معاش مشغول شد. چون شدت جنگ تحمیلی در دوران جوانی ایشان به اوج رسیده بود و او نیز شرکت در جنگ را وظیفه شرعی می دانست، سه ماه به جبهه اعزام گردید. بعد از برگشت مشغول شده بود این بار جهت آموزش به پادگان نظامی رفت و بعد از آموزش که تقسیم نمودند جز کسانی بودند که باید در مهاباد به خدمت مقدس سربازی ادامه می دادند، مدت طولانی در این منطقه نا امن با حزب کومله مبارزه نمود.

سرانجام در تاریخ پنجم شهریورماه 1364، بدست افراد خدانشناس همین حزب به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه اسلام بود، رسید و دنیای فانی را با مشکلاتش برای بازماندگان باقی گذاشت. تا با اجداد طاهرینش محشور شود.

نقل قول از خانواده شهید:

وقتی که به اومی گفتیم که ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد. او می گفت: من قصد دارم با جبهه ازدواج کنم و  او می گفت : عروسی مرا در مسجد بگیرید، فکر می کردیم او شوخی می کند . بعد از شهادتش متوجه شویم که او عروسی را وصل شدن به یاران امام حسین (ع) و محشور شدن با شهدا می دانسته است و این آرزوی قلبیش بوده است.

پیام شهید : خواندن قرآن و انجام فرائض دینی و حفظ حجاب، ادامه راه شهیدان و رساندن پیام شهیدان به نسل های بعد پیام شهید بوده است.

 

 

شهید گرانقدر علیرضا سامانی پور در فرازی از وصیت نامه اشان چنین می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با عرض سلام بر پیشگاه تنها منجی عالم بشریت و نائب بر حقش حضرت امام خمینی (ره) و با درود بی کران بر شهیدان راه حق و حقیقت که با خون خود درخت اسلام را آبیاری نمودند.

من وصیت می کنم که اگر خدا مرا در پیشگاه خود پذیرفت و مرا به آرزویم رساند و به درجه رفیع شهادت نائل گشتم از شما می خواهم که برام  گریه مکنید چون با این کار دشمن را خوشحال می کنید و چند قطعه شعر نوشته بودند.
اگر که بر سرم خمپاره بارد    *    هزاران ترکش و موشک ببارد  

*   اگر دشمن مرا در خون کشاند    

*    به خاک گرم خوزستان نشاند   *  اگر خون از جگر فرا گیرد      *   که مادر در عذابم خون بگرید         *      اگر من در بیگانه سرم را    *   برد تحفه که سیم و زر بگیرد           *     قسم بر انقلاب سرخ ایران            *         جدا هرگز نکردم من زوران قسم بر پیکر پاک شهیدان    *   خمینی دارمت دوست از دل و جان     *    به امید پیروزی نهایی *     رزمندگان اسلام بر کفر جهانی .
              

                                                                                               خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار .


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده