شهیدی که در خواب لحظه شهادتش را دیده بود؛ شهيد حبيبرضا آقاميرزايي
نوید شاهد البرز:
"شهيد حبيبرضا آقاميرزايي" در سال 1338 در تهران ديده به جهان گشود و در خانوادهاي مذهبي و متدين رشد نمود و دوران طفوليت را گذراند و در 7 سالگي قدم به مدرسه گذاشت و دوران ابتدايي و سپس راهنمايي را با موفقيت طي كرد و براي ادامه تحصيل وارد دبيرستان گرديد، خانواده شهيد در اينباره ميگويند: از اوان كودكي و نوجواني بسيار متدين و كم حرف بود و از همان سنين نوجواني هميشه نماز ميخواند و روزه ميگرفت. در مشكلات صبور و شكيبا و در برخورد با ديگران بسيار خوش اخلاق و مؤدب بود. علاقه زيادي به قرآن و كتابهاي ديني داشت به خاطر پاكي ضمير و قداستي كه داشت نسبت به مسايل ضد دين حساسيت عجيبي داشت.
در دوره دبيرستان صراحتاً با رژيم شاه مخالفت ميكرد و هميشه ميگفت: دين و آثار دين را دارند از بين ميبرند. تا اينكه انقلاب شكوهمند اسلامي با ايثارگري و جانفشاني مردم غيور و غيرتمند كشور اسلاميمان به رهبري امام خميني شروع شد. در پيشبرد اهداف انقلاب او از هيچ تلاش و كوششي دريغ نميكرد و در تمام تظاهرات و راهپيماييها شركت ميكرد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي بسيار خوشحال بود چون كه ميديد به خواستهها و آرزوهايش رسيده است.
همزمان با انقلاب دوره دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاشت و به سربازي اعزام شد. پس از گذراندن دوره تكاوري به جبهههاي حق عليه باطل اعزام شد و از جبهه براي خانواده نامه مينوشت و مرتب به خواهرانش توصيه ميكرد كه با وجود اينكه اين همه شهيد دادهايم مبادا نمازتان ترك شود و مبادا در حفظ حجاب كوتاهي شود.
بالاخره پس از 6 ماه جنگ با بعثيون عراقي اين سرسپردگان كفر و استكبار جهاني در حمله والفجر مقدماتي در منطقه فكه شركت و در حين حمله به دشمن به سوي مبعود خود شتافته و به درجه رفيع شهادت نائل گرديد.
به نقل از خواهران شهید است که:
او هميشه ما را به حجاب دعوت ميكرد و ميگفت كه مبادا حجابتان را فراموش كنيد و هميشه به ما تأكيد ميكرد كه در اول وقت نماز خويش را بجا بياوريم.
خاطرهاي با بیان دوست شهید ناصر عبدی :
روز بیست و دوم بهمن 1361 بود ما تازه از عملیات والفجر مقدماتی پیروزمندانه آمده بودیم که فرمانده خواست گروه بعدی را که تازه نفس بودند وارد عملیات کند و بچه های برگشته از عملیات استراحت و تجدید قوا کنند.شهید حبیب رضا اقا میرزایی دوباره داوطلب شد که باز با گروه جدید وارد عملیات شود. من به او گفتم : تو خسته ای استراحت کن شرایط بحرانبی نیست بچه ها هستند بگذار آنها بروند ولی به من گفت: من خواب دیدم که در این عملیات شهید می شوم . دوباره به منطقه فکه رفت و در همین عملیات والفجرمقدماتی بدرجه رفیع شهادت نایل آمدند.
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري