گریه بر شهید شرکت در حماسه اوست
نوید شاهد کرج: شهيد
سيدابوالفضل ميرسلطاني در بيست و هفتم آذرماه سال 1347 در شهر تهران متولد شد. وي
دوران تحصيلي را در شهر تهران با موفقيت به پايان رسانيد. بعد از اخذ ديپلم به
عنوان بسيج دانشآموزي به جبهه اعزام شد و به مدت پنج ماه در جبهههاي حق عليه
باطل خدمت كرد و مجروح شد و در همان زمان كه مجروحيت را معالجه ميكرد، مطالعه خود
را ترك نكرد و در همان سال اول بعد از اخذ ديپلم در كنكور سراسري شركت كرد و در
رشته زبان انگليسي قبول شد.
در زمان جنگ ایران و عراق به جبهه ماووت عراق ميرود در آنجا زخمي ميشود و از ناحیه نخاع دچار آسیب میشود و همچنين از ناحيه مثانه فلج ميگردد ، اين اتفاق در سال 1367 ميافتد، يعني آخرين باري كه شهيد ابوالفضل ميرسلطاني به جبهه اعزام شد، ايشان بعد از آن به مدت سه ماه در بيمارستان رسالت تهران بستري گرديد و بعد از مدتي براي معالجه به آلمان رفتند ولي از آنجايي كه از طرف خداوند برگزيده شده بود در بیست و یکم مرداد 69 به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و پيكر ايشان در بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
توصیه های شهید به خانواده اش
پدر عزيزم ما بايد شهيد شويم تا نهال انقلاب را آبياري كنيم ما بايد شهيد شويم تا نسل بعد ازما در استقلال و آزادي به سر برند و بتوانند در سايه اسلام زندگي سعادتمندانه داشته باشند. پدرم و مادرم و برادرانم و خواهرانم اگر توفيقش را يافتم و به شهادت رسيدم كه منتهاي آرزوي من است ناراحت نباشيد و خدا را شكر كنيد و خوشحال باشيد كه هديهاي به خداوند تقديم نمودهايد، نميگويم كه گريه نكنيد زيرا به قول استاد شهيدمان مرتضي مطهري گريه بر شهيد شركت در حماسه اوست اما اگر گريه شما طوري نباشد كه دشمنان ما را خوشحال سازد.
این عکس را جلوی جنازه من بگذارید
به نقل از مادر شهيد: وقتي يك روزعكس ابوالفضل را پاك ميكردم سيدابوالفضل كنارم آمد و گفت: مادر اگر چيزي به شما بگويم ناراحت نميشويد به او گفتم بگو مادرجان ايشان گفتند كه تنها آرزوي اين بود كه اين عكس را جلوي جنازه من بگذاريد من آن لحظه ناراحت شدم امام بعداز پانزده روز پسرم در بيمارستان شهيد شد و همان عكس ايشان را جلوي جنازه فرزندم گذاشتيم و او به آرزوي خود رسيد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری