يکشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۰۰
جبهه مدرسه اي است به وسعت همه دنيا و بطول تاريخ و عرض زمان كه افراد درون آن از كوچك و بزرگ از همه چيز خود از زن و فرزند از پدر و مادر از برادر و خواهر و عزيزان خود گذشتند و بهترين كالاي زندگي خود يعني جان خود را در كف دست خويش نهاده و ..
نوید شاهد کرج: با درود و سلام به كبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و به رزمندگان دليرجمهوري اسلامي ايران و به ملت غيور و قهرمان پرور ايران و به شما اي خانواده عزيزم نامه و سخن خود را آغاز مي‌كنم.اميدوارم كه در پناه حضرت حجت امام مهدي (عج) موید و منصور باشيد .

پس از تقديم عرض سلام اميدوارم كه سلام خالصانه و پر از مهر كه از اعماق قلبم سر چشمه مي گيرد بپذيريد از در گاه خداوند تبارك و تعالي سلامتي و سعادت تك تك شما عزيزان را مسئلت دارم و از خدا مي خواهم كه به همه افراد حزب الله سلامتي و طول عمر عطا كتد تا در زندگي براي اسلام خدمت كنند و با اعمال و كارهاي خود براي استقرار هر چه بيشتر حاكميت حزب الله بكوشند باشد تا با ياري الله روزي شاهد حاكم شدن خط امام وجمهوري اسلامي ايران در تمامي منطقه كه خود مقدمه ظهور اربابان امام زمان (عج)است باشيم .انشاءالله

پدر و مادر خوب و مهربانم : قبل از هر چيز صحبتم را با شما شروع مي كنم و شما را مخاطب قرار مي دهم چه شايد بتوانم براي يك بار هم كه شده در اينجا كه به اين مسئله فكر مي كنم از شما تشكر مي كنم و از خداوند مي خواهم كه سايه عمر شما دو نفر را كه هميشه پناه من واميد من و تربيت كننده من بوده ايد ، را از سر ما كوتاه نفرمايد .

آري پدر جان واقعيت در اين است كه اگر تربيت و كوشش شما و مادر در جهت اسلامي بار آوردن من و ديگر بچه ها نبود اكنون ما چه بوديم خدا مي داند ؟ و روي همين اصل است كه صميمانه از راه دور دست مبارك و زحمتكش شما را مي بوسم و اميدوارم كه شما از من راضي باشيد زيرا در حقيقت من شما را خيلي خيلي زحمت داده ام .

مادر بخدا قسم و بجان خودت و پدر قسم كه در زندگيم بيش از همه دوستت دارم اگر بدانم شما ناراحت هستيد من هم ناراحت مي شوم مگر نه اينكه در كربلاي حسيني هنگامي كه سر پسري را براي مادرش مي فرستند سر پسر را بر مي دارد و بعد از بوسيدن به طرف دشمن و يزيد پرتاب مي كند و مي گويد من سر را كه در راه اسلام داده ام هرگز پس نمي گيرم مادر جان و پدر جان شايد بشود، گفت كه اين آرزوي من بود و هست و شما هم بايد هميشه صبر را پيشه كنيد و فقط از خدا بخواهيد كه هر چه رضاي خودش است انجام دهد.


حال و هوای جبهه در نامه زیبای شهید رضا جهازی (2)

چه بسيار مواردي كه ما خوشمان نمي‌آيد در حالي كه برايمان مضر و خطرناك است و چه بسيار مواردي كه ظاهراً براي ما ناگوار است و تلخ است در حالي كه حقيقتاً براي ما مصلحت است و خير ما در آن است و بارها من از خود شما شنيده و ياد گرفته‌ام كه سرنوشت هركس به دست قادر خداوند است و چنانچه اگر او خواسته باشد كه ما بمانيم و در زندگي به اسلام خدمت كنيم كه همانطور خواهد و اگر صلاحش بر نبود ما در جامعه باشد و عزرائيل را به سراغ ما بفرستد كه ديگر مشخص است و هيچ كس را توانائي فرار از رگ نيست (چنانكه شنيده‌ايد هنگامي‌كه عزرائيل به سراغ حضرت سليمان آمد سليمان آمد سليمان در ايوان خانه‌اش بر عصا تكيه داده بود و با آنكه سليمان از عزرائيل درخواست كرد كه اجازه بده چند لحظه ولي عزرائيل گفت نه همين الآن!!)

پدرجان و مادر عزيزم و تمام كسانيكه اين نامه را گوش مي‌كنيد حالا نکند فكر كنيد كه اينجا خبري است، نه خير مگر نه اينكه شهادت سعادتي است كه نصيب هر فردي نمي شود بخصوص بنده گنه كاري مثل من نخواهد شد، در حقيقت اينقدر حرف در دلم دارم كه نمي دانم كدامش را بگويم نمي دانم از وضعيت اينجا بگويم يا از روحيه حاكم بر برادران و اخلاق آنها و يا از ....

پدر جان اينجاست كه مي فهمم امام چه مي گويد هنگامي كه مي گفت اگر يك مقدار كمي از اين اصحاب و مردم فداكار ايران را پيغمبرخدا و امامان داشتند، سه بار دنيا را گرفته بودند و اينجاست كه امام عزيز مي‌گويد من از راه دور، دست و بازوي شما پاسداران عزيز را مي بوسم و بر اين بوسه افتخار مي كنم با توجه به اينكه برادران همسنگر ما همه آقا پاك هستند گذشت و ايثار دارند حاضرند بميرند تا ديگري زنده بماند و.......

خيلي چيزهاي ديگر كه فكر مي كنم قادر به نوشتنش نيستم خيلي دوست داشتم كه مي توانستم بطور خلاصه برايتان بگويم كه جبهه چه خبر است كه اينطور از بچه هاي 12 - 13 ساله تا پيرمرد 70 - 80 ساله را به خودش جذب مي كند، مثلاٌ ما يك پير مرد داريم به نام برادرجلال زيورنيا ، او يك مرد بسيار بسيار شوخ و با مزه است و واقعاٌ به بچه ها روحيه مي دهد ..

مي خواستم بگويم جبهه همانند يك دانشگاه است، براي ياد گيري و درسش محبت و عشق و علاقه به الله و ايثار و گذشت و شهامت و فداكاري و...... مي بينم كه نه ، جبهه نيست ، قصد داشتم كه بگويم كه جبهه جائیست كه انسان در درون آن ( در صورت داشتن لياقت ) احساس مي كنم سبك شده است، احساس مي كنم يقدري سبك شده است كه مي تواند پرواز كند مانند پرندگان بسوي بالاترين قله انسانيت، از اينجا تا بهشت موعود الهي راهي نيست و فقط لياقت مي خواهد و ...... و باز ديدم كه نه اين هم تعريف درستي از جبهه نيست و خواستم بگويم جبهه مدرسه اي است به وسعت همه دنيا و بطول تاريخ و عرض زمان كه افراد درون آن از كوچك و بزرگ از همه چيز خود از زن و فرزند از پدر و مادر از برادر و خواهر و عزيزان خود گذشتند و بهترين كالاي زندگي خود يعني جان خود را در كف دست خويش نهاده و حاضرند بدون هيچگونه توقعي آن را در راه خداي خود تقديم نمايند مي بينم كه نه جبهه نيست. همه اين حرفها كه گفتم هست ولي جبهه فقط اينها نيست جبهه جائييست كه هيچ كس توانائي و هيچ زباني قدرت وصفش و هيچ قلمي قدرت نوشتن تعريفش ندارد و اين را بدانيد فقط كساني مي توانند بفهمند كه در جبهه چه خبر است كه خودشان در آنجا شركت كنند و از نزديك درك كنند كه جبهه چيست!

بله مادر و پدر و برادر و زن برادر و خواهران عزيزم جبهه جبهه است و هيچ چيز نمي توان مساوي با آن يافت، اينجا سرزمين شهيدان گمنام و غريب است، اين تپه اي كه ما بر آن مستقر هستيم تا كنون از شهر تا اينجا در هنگام حمله به طرف ضد انقلاب بيش از 60 شهيد خرج برداشته است، آنهم با چه وضعي، صد رحمت به جبهه هاي جنوب و جنگ با عراق آنجا انسان خاطرش جمع است كه دشمن رو بروست و وضع معلوم است، ولي اينجا دشمن ناشناخته است به هر فردي از كوچك و بزرگ زن و فرزند و مرد بايد به ديده مشكوك نگريست، من اين نامه را در وسط دل شب و در نيمه هاي شب نزديك ساعت 5/2 نوشتم كه در ساعت 8 صبح همان شب خبر شهادت 4 تن از برادران همراه ما از جمله معاون فرمانده همان برادر تميمي و سه برادر ديگر كه مرخصي گرفته بودند كه به كرج بيايند كه يك راننده ماشين - راننده بولدزر و آن يكي ناشناخته مانده است گفتند كه شايد سعيد مختاري باشد كه آن هم فرمانده گروه ضربت حمله بود در راه 2 كيلومتر از ما دورتر به وسط جاده ريخته و ماشينشان را به گلوله ميبندند و اين چهار نفر در جا شهيد مي شوند. دو نفر ديگر هم كه در ماشين بودند پس از تمام شدن گلوله هايشان موفق به فرار مي شوند كه يكي از آنها زخمي بوده است.

اين بي شرفها و اين بي دين و ايمانها پس از شهيد كردن اين برادران عزيز جسد آنها را با ماشينش مي سوزانند بصورتي كه جسدشان تشخيص داده نمي شد يكي ديگر هم از برادران ما ديروز گم شده بود و تمام جا را دنبال او گشتيم كه پس از لحظه اي جسد شكنجه شده اش را در ميان گندمها پيدا كرديم كه بدنش بر اثر شكنجه زياد كبود شده بود سه تا از برادراني كه در ماشين بودند و شهيد شدند زن و فرزند داشتند و مثل من پدر و مادر ولي اين مسائل جاي هيچگونه نگراني نيست و اصلاٌ ما براي همين به اينجا آمده‌ايم كه يا بكشيم و يا با هم كشته شويم ولي بيشتر سعي مي كنيم بكشيم و در قرآن هم آمده كه اگر بكشيد در بهشتيد و اگر هم كشته شويد در بهشتيد تا شايد با اين كارمان در صف مومنان واقعي قرار بگيريم مگر نه اينكه قرآن مي فرمايد و وافعاٌ خوشا به حال آنها كه اين سعادت رت داشتند كه شهيد شوند.

مگر نه اين است كه شهيد قلب تاريخ است شهيد افتخار تاريخ و انسانيت اوست مگر نه اين كه اگر شهادت و خون نبود تا كنون ديگر نه از قران و نه از اسلام خبري نبود و بدرستيكه بقول استاد شهيد مطهري شهادت مانند خون است در پيكر جامعه كه اگر شهادت نباشد جامعه خشك مي شود مگر فراموش كرده ايد كه قرآن چقدر درباره شهيد سفارش مي كند در آنجا كه مي گويد « ولا تحسبن الذين قتلو في سبيل الله امواتاٌ بل احياء ربهم يرزقون » گمان نكنيد آن كسي كه در راه خدا كشته شده است مرده است بلكه زنده است و در نزد خداوند روزي مي طلبد و صدها صحبت و آيه ديگر كه لزومي به گفتنش نيست و خودتان بهتر از من مي دانيد و اين را به شما بگويم كه در تاريخ اسلام هيچ كدام از امامانمان به مرگ طبيعي نمردند بلكه همه شهيد شده اند و خدا انشاءالله از عمر ما و همه ملت ايران بكاهد و به عمر اين رهبر بزرگ انقلاب بيفزايد مگر نبايست عاقبت بميريم پس چرا در خانه و زير پتو بميريم بايد مردانه جنگيد و كشته شد مثل امام حسين (ع) در جنگ با دشمن و در ميدان كارزار و بقول خداوند كه مي فرمايد « ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفاٌ كا نهم بنيان مرصوص .»

بدرستي كه خدا دوست مي دارد آن دسته ازمومناني كه در راه او مثل كوه استوار مي ايستند و كشته مي شوند . مادر جان اين حرفها را براي تو مي زنم كه اگر سعادت داشتم و به آرزوي ديرينه خود يعني شهادت رسيدم تو از اين حرفهاي من پيروي كني و اصلاٌ خاموشي به ابرو هم نياوري ديگر در اين مورد عرض ندارم ..

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده