رضا جهازی ؛ شهیدی که جبهه او را شیفته خود کرده بود
شهيد رضا جهازي در پنجم تيرماه
سال 1347 در خانوادهاي مذهبي در تهران ديده به جهان گشود. رضا مرحله پنجم
ابتدايي را ميگذراند كه انقلاب اسلامي ايران به اوج خود ميرسيدند ايشان
فعاليتهاي ضد رژيم شركت مينمودند و پس از آن به صفوف به هم پيوسته مردم شتافت و
فعالانه از آنجا پايهگذاري انقلاب و فعاليتهاي ضد رژيم شركت مينمودند، تا اينكه
آمدند و انقلاب به ثمر رسيد.
پس از پيروزي انقلاب نيز به علت روحيه انقلابي سرشار
از ايمان طاقت نياورد و در تابستان سال 1358 به محض صدور فرمان امام خميني جهت
تشكيل بسيج 20 ميليوني وارد اين ارگان مقدس و مردمي شد اما فعاليتش در همين جا
محدود نميشد بلكه به محض تشكيل جهاد سازندگي و اعزام نيرو براي درو كردن محصولات
زارعي او نيز به همراه ديگران در هفته دو روز به مزارع ميرفتند. وي همواره به امت
و انقلاب عشق ميورزيد و براي تبعيت با حسين زمان خود بارها به عناوين مختلف به
ديدار امام شتافت.
رضا در فروردين ماه سال 1361 به همراه تعدادی مسجدي و بسيجي
براي بازديد از مناطق جنگي مهاباد عازم جبهههاي غرب شدند پس از 15 روز با كولهباري
از خاطرات به همراه برادران بسيجي و مسجدي بازگشتند اما ديگر رضا، رضا نبود ،
ايشان روي به خانه آمدن را نداشت زيرا جبهه او را شيفته خود ساخته بود و جان پاكش
را ميخواند، او با اصرار فراوان توانست رضايت خانواده را جلب كند و به همراه شهيد
عليرضا محمودي به كامياران كردستان برود و پس از 3 ماه به خانه بازگشت ، او با اينكه
بيشتر سال تحصيلي را جبهه بود ولي در خرداد ماه در پايه 3 راهنمايي با نمرات عالي
قبول شد و به همراه برادر شهيدش جهانگيز جهازي به جبهههاي غرب بوكان رفتند.
پس از سه ماه نبرد بيدريغ با دشمنان داخلي (دمكرات و كومله) به خانه بازگشتند به همراه شهيد عليرضا محمودي در دبيرستان سپاه ثبتنام نمودند و بعد از گذراندن اولين دوره همراه شهيد عليرضا محمودي عازم جبهههاي غرب (سومار) شتافتند و به قول گفته خودش: اين سفر بازگشتي نداشت. رضا هميشه سفارش ميكرد كه نامههاي مرا جمعآوري كنيد حالا ميفهميم كه اين نامهها درس خداشناسي است. رضا در 12 روز نبردي بيامان با كافران بعثي در روز پانزدهم مهرماه حمله مسلم بن عقيل با رمز يا ابوالفضل به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و به ملكوت اعلا جايي كه به آن تعلق داشت شتافت.