گذری بر زندگی و کلام شهید علیرضا سامانی پور
در سال 1346 در روستای شهید پرور هیو در خانواده ای مومن کودکی چشم به جهان گشود ، که او را به جهت علاقه خانواده به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام علیرضا نامیدند .
دوران کودکی شهید علیرضا سامانی پور نیز با سایر کودکان متفاوت بود. از همان زمانی که قادر به کار کردن و کمک به پدر در کارهای کشاورزی در وی احساس شد، شروع به کار کرد. به طوری که در همین سنین نوجوانی فردی بود که در تامین معاش خانواده نقش عمده ای داشت. او از همن کودکی رنج و فقر را حس نمود و از همان زمان با این مشکلات در ستیز بود.
بعد از مدتی ، پدر سالخورده و زحمت کش ایشان که با نهایت جدیت سعی در فراهم نمودن آسایش خانواده را به هر طریق ممکن به عهده داشت، از دار دنیا رحلت نمود ، و رنج دیگری که به مراتب از جمیع مشکلات قبلی آنها بیشتر بود، فرزندان را، با آنها مونس و آماده مبارزه نمود .
علیرضا در کارخانجات فخر ایران به کار مشغول گردید و بعد از اتمام کار کارخانه ، در محل به ساختمان سازی و کارهای دیگر جهت تامین معاش مشغول شد . و چون شدت جنگ تحمیلی در دوران جوانی ایشان به اوج رسیده بود و او نیز شرکت در جنگ را وظیفه شرعی می دانست ، سه ماه به جبهه اعزام گردید .
بعد از برگشت مشغول شده بود این بار جهت آموزش به پادگان نظامی رفت و بعد از آموزش که تقسیم نمودند جز کسانی بودند که باید در مهاباد به خدمت مقدس سربازی ادامه می دادند، مدت طولانی در این منطقه نا امن با حزب کومله مبارزه نمود . و سرانجام در تاریخ چهارم شهریور 64 بدست افراد خدانشناس همین حزب به درجه رفیع شهادت نائل آمد، و به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه اسلام بود رسید ، پیکر مطهر علیرضا در گلزار شهدای هیو به خاک سپرده شد.
من وصیت می کنم که اگر خدا مرا در پیشگاه خود پذیرفت و مرا به آرزویم رساند و به درجه رفیع شهادت نایل گشتم از شما می خواهم که برامی گریه مکنید چون با این کار دشمن را خوشحال می کنید.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری