زندگی نامه و متن وصیت نامه معلم شهید «علی عدالت منش»
شهید علی عدالت منش در
تاریخ 1325/11/15 در تهران و در خانواده ای مذهبی قدم به عرصه وجود گذاشت و
قبل از رسیدن به سن ثبت نام با ترغیب و هدایت مادرش که خود نیز گوینده و مبلغه مذهبی، سیاسی بود، شروع
به فراگیری قرآن کرد. پس از طی مراحل تحصیل، به قم مراجعت و به تحصیل علوم
دینی پرداخت و پس از مدتی کتابی با عنوان «تجوید قرآن» تألیف نمود.
در
جریان قیام خونین پانزده خرداد به حمایت از امام خمینی(ره) جزء حمله
کنندگان به شهربانی و ژاندارمری محل بود که ضمن حرکت به سمت تهران در محل
پل باقرآباد ورامین با مأمورین مسلح روبه رو و دستگیر شد و به زندان قصر و
زندان مرکزی منتقل و بعد از چندین ماه آزاد گردید. پس از آزادی از زندان به
علت تکثیر و پخش رسالة حضرت امام و نیز بعد از سخنرانی در مسجد ورامین
مجدداً دستگیر و به سه سال زندان محکوم گردید. در دوران زندانی اش نزد دایی
خود «مرحوم حضرت آیت الله طالقانی» به فراگیری علوم اسلامی و تفسیر قرآن
پرداخت. پس از آزادی از زندان، دوباره در مجالس مذهبی و مساجد به تبلیغ و
نشر معارف دین مبین اسلام می پرداخت.
در سال 1354 به کرج عزیمت کرده و
به منظور تامین معاش زندگی با تهیه یک دستگاه مینی بوس به کار مشغول و در
حین رانندگی به تبلیغ و ارشاد مردم می پرداخت . بعد هم به صورت دبیر حق التدریس در آموزش و
پرورش کرج مشغول به کار شد و در دبیرستان های کرج از جمله؛ دهخدا شهدای
انقلاب- فارابی- شهید رجایی و ... به تدریس دروس دینی، قرآن و عربی پرداخت.
شهید
علی عدالت منش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با هماهنگی شهید مصطفی چمران
در مَعیت گروهی از برادران ازجمله حجه الاسلام شیخ حسین عوالی، مهدی
امیرکمالی، نیک جلال و سردار حسن باقری(افشردی) در سفر چند ماهه ای به
لبنان گزارشاتی از اوضاع آن منطقه تهیه و پس از بازگشت به استحضار
نمایندگان مجلس شورای اسلامی و دفتر نخست وزیری رساندند.
با شروع جنگ
تحمیلی چندین بار به طور داوطلبانه و بسیجی از سوی سپاه پاسداران کرج به
جبهه ها اعزام شد که در آنجا هم ضمن جهاد، به تبلیغ علوم و معارف اسلامی می
پرداخت.
در آخرین بار، مرداد سال1361 به همراه گروه بهداری به مریوان
اعزام و در آنجا پس از تلاش زیاد جهت رساندن آب به رزمندگان اسلام (که پمپ
آب را هم خودشان تهیه کرده بودند) در منطقه «قوچ سلطان» پس از تأمین
آب، هدف گلوله و ترکش خمپاره دشمنان اسلام و مزدوران بعثی قرار گرفت و به
درجه رفیع شهادت نائل آمد.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
فرازی از وصیت نامه معلم شهیـــد علی عدالت منش
پروردگارا!
چراغ عقلم را پر نور بدار و زبانم را از لغو بگریزان و لغزش و انحراف را
از دست و زبان و قلم و قدم و چشم هایم دور بدار و نیت بد را در قلبم رسوخ
ناپذیر بدار.
الآن که مشغول نگارش این سطور هستم، عصر دوشنبه 60/6/9 است
و آفتاب همچون عقل من رو به -زوال است. بهرحال فردا صبح عازم جبهه غرب
کشور هستم و جانم را برکف گرفته و از علایق دنیا بریده ام تا بتوانم در حد
توانم با مزدوران داخلی و خارجی بجنگم و امیدی به بازگشت ندارم و از دشمن
باکی و از هجومش هراسی ندارم.
شهادت را یک تحول عینی و عملی و وجودش را
یک وجودِ نه ذهنی، بلکه خارجی می دانم، نه یک انفعال ذهنی و تئوری در عالم
تخیل؛ و می دانم که به آن مرحله نرسیده ام، اگرچه کشته شوم ولی شاهد نیستم
چه رسد شهید؛ چون شاهد مشاهده می کند و من می دانم که نمی بینم.
شما شخص
مسلمان در شبانه روز چه قدر قرآن می خوانید و چه مقدار در آیات قرآن تدبر و
برسی می کنید؟ آیا حداقل نهج البلاغه را فهرست وار مطالعه کرده اید؟ مگر
برای پذیرش یک مکتب ابتدا نباید تحقیق کرد و بعد مگر نباید مقایسه کرد؟
تاکنون چه کرده اید؟
دلم می خواست توان ذهنی و قلمی داشتم تا ثابت کنم و
بگویم که چگونه ابرقدرت ها و جهانخواران، در صفحة شطرنج سیاست بین المللی
در برابر «سیّدی با یک عبا» مات و مبهوت و گیج شده اند.
ملت ما شهید
داده و لحظه ای در اطاعت فرمان رهبرش درنگ نخواهد کرد.
خدایا از همه عمر من بکاه و بر عمر رهبرم بیفزا. متأسفم که نماز می خوانند و
«الله» را نام می برند ولی «روح الله» را نیافته اند و دعا می خوانند اما
حرکت نمی کنند.
مگر مرحوم «طالقانی» را قبول ندارید؟ مگر او نگفت که
مخالفت با رهبریِ امام و شخص او مخالفت با اسلام است؟ مگر او نگفت که ساواک
و دربار می خواهند مرا در برابر رهبری امام علم نمایند؟ مگر طالقانی نگفت
که نسبت به رهبری امام بارها نظر داده ام و رهبری ایشان را برای خودم
پذیرفته ام و همیشه سعی کرده ام که مَشی من از مَشی این شخصیت بزرگ، خارج
نباشد؟ آیا می دانید این حرف را در سی ام تیر1358 در میدان بهارستان در
برابر مصدق ها و ملی گراها بیان کرد؟ مگر نگفت که رهبری و شخصیت رهبر به
قدری قاطع، دارای ایمان و حُسن نیت است که شما کمتر می توانید رهبری مثل
«آیت الله خمینی» پیدا کنید؟ مگر او نگفت من هر وقت احساس ضعف می کنم و
گاهی یأس برایم پیش بیاید از چنین رهبر قاطع، با توکل، ایمان و خلوص، الهام
می گیرم؟ مگر نگفت هر وقت احساس ضعف می کنم به قم می روم و از چنین رهبری و
خلوص او لذت می برم و ایمان می گیرم؟
آیا می توانید نتیجه بگیرید که
طالقانی خط و حرف و حرکت امام را مقدم بر خط و حرکت خود می-دانست؟ یادم آمد
که طالقانی می گفت: «اگر قدر این رهبری را ندانیم به عذاب الهی گرفتار
خواهیم شد».
حضرت امام می فرماید: «من نمی خواهم بگویم در زمان ملّیت،
در زمانی که این همه از او تعریف می کنند، چه سیلی به ما زد آن آدم. اسلام
سیلی های زیادی از ملی گرایان خورده است. نگذارید بگویم که در زمان ملی
گراها چه بر ما گذشت! آن رهبر ملی چقدر از طلاب حوزه را کشت».
هیچ می
دانید که آمریکا کیست و چیست و چه می خواهد و عمل شما در منافع آن ها هست
یا خیر! «خدایا شخصیت رهبر را برایم روشن تر بدار و ما را قدردانِ قدر پاکش
بفرما».
در حیث نبوی است که اگر کسی دارای این سه خصلت باشد، مسلمان نیست حتی اگر نماز بخواند و روزه بگیرد:
1- کسی که در گفتارش دروغ باشد. 2- در امانت خیانت کند. 3- به عهد خود وفا نکند.
در هر حال حرکت بدون جهت و جهت بدون حرکت و عمل بدون نیّت پاک و نیّت پاک بدون عمل صالح ارزشی ندارد.
اگر
امر دایر شود بین اسلام و هر چیز دیگر، وظیفه داریم هر چیز دیگر را فدای
اسلام کنیم،
هیچ محبتی بالاتر از محبت خداوندی برایم مفهومی ندارد و محور دوستی ها و
دشمنی ها اوست.
و در آخر نظرتان را به اطلاعیه منصوبه در منزلم جلب می کنم: «از معاشرت با افراد ضد ولایت فقیه و ضد امام هرکه باشد جداً معذورم.»
و افتخار می کنم که چنین توانی دارم و اعلام می کنم که تا آخرین قطرة خون از یاری «حسینِ زمان» دست بر نمی دارم.
والسلام
الاحقر العبد الفانی- علی عدالت منش
دوشنبه 60/6/9