"در این نامهٔ سرشار از مهر برادری، شهید سیدحسین آقائیطبالوندانی خطاب به خواهرش مژگان، از دریافت نامهاش ابراز خوشحالی میکند و با ذکر جزئیاتی از زندگی خانوادگی - از خبر تولد داوود تا احوالپرسی از سمیه خواهر کوچکتر - تصویری صمیمی از دغدغههای یک رزمنده در میانهٔ جنگ ترسیم میکند."
"شهید سیدحسین آقائیطبالوندانی در این نامه با افتخار از خدمت در گردان تکاور لشکر ثامنالائمه(ع) میگوید و با بیان «الحمدلله در نهایت سلامتی»، تنها نگرانیاش را ناراحتی خانواده بهویژه مادر بزرگوارش عنوان میکند. این نوشته ساده و صمیمی، روایتی از دغدغههای یک رزمنده در خط مقدم است."
در این نامهٔ سرشار از مهر فرزندی، علی با زبانی ساده و صمیمی حال خود را خوب توصیف میکند، برای سلامتی پدر و مادرش دعا مینماید، به برادرانش سلام میرساند و برای خواهرانش آرزوی خوشبختی و موفقیت دارد. این نوشتهٔ ساده و بیآلایش، گویای عمق عواطف انسانی و دغدغههای یک عضو خانواده برای عزیزانش است.
در آرشیو خاطرات شهدای البرز، نامهای از شهید «سیدجعفر آتشپیکر» نگهداری میشود که روحیه لطیف و ایمان عمیق این سرباز سادات را در اوج درگیریهای جنگ تحمیلی به تصویر میکشد. این نوشته به تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۰، امروز پس از چهار دهه، همچنان درسهای نابی از صبر و امید به همراه دارد.
"در آخرین نامهاش به مادر، با دستانی لرزان نوشت: «مادرجان! میدانم همیشه میگویی برگرد... اما این بار نمیتوانم فرمان تو را اطاعت کنم. من راهی را انتخاب کردهام که پایانش آسمان است؛ راهی که با خون سرخ میشود و با نور خدا پایان مییابد. اگر اشک میریزی، بدان این اشکها را فرشتگان به نشانهی افتخار جمع میکنند. من دیگر آن پسر سرکش نیستم... حالا یک سرباز خدایم.»
علی حاتمی نمیدانست این آخرین نامهاش خواهد بود؛ آخرین کلماتی که سه ماه بعد، در خاکریزهای شلمچه با ترکشهای دشمن ممهور شد. امروز این سطور، نه یک نامهی ساده که وصیتنامهی عاشقانهای است از نسلی که عشق به معشوق و عشق به وطن را در هم آمیخت و هر دو را با خون خود امضا کرد.