مادر! گفتی "برگرد"... اما من راه بهشت را انتخاب کردم
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید قدرتالله حیدری (متولد ۱۳۳۷ تهران)، رانندهای بسیجی بود که در جبهههای خرمشهر خدمت کرد. پس از مجروحیت و بازگشت دوباره به خط مقدم، سرانجام در سوم خرداد ۱۳۶۱با اصابت گلوله به شهادت رسید. نامههای اشکآلودش به مادر، گواه عشق بیپایان او به خانواده و آرمانهای انقلاب بود.
در ادامه نامه به یادگار مانده شهید را بخوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
"وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ"
مادرجان عزیزم.
پس از درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی بزرگ، سخنانم را آغاز میکنم. مادرجان، من دیگر آن قدرت سابق نیستم. دیگر دروغ نمیگویم. دیگر نمازم ترک نمیشود. مادرجان میدانم که دست تقدیر روزگار تو را از من در دو سالگی جدا کرد، ولی مادرجان من گناه را به گردن تو نمیدانم. هر چند هم که گناهکار باشی.
مادرجان، خیلی دوستت دارم ولی افسوس که نمیتوانستم آن را به تو نشان بدهم. مادرجان، من به تو خیلی بدی کردم، چون هیچ وقت به تو "مامان" نگفتم. باور کن که دلم میخواست بگویم ولی نمیتوانستم. با اینکه بعد از خدا تو را از تمام دنیا، از تمام موجودات، از برادر، از پدر، از خواهر - باور کن از خودم هم بیشتر دوست دارم.
مادرجان، تو را به خدا قسمت میدهم. مرا حلال کن. مادرجان دوستت دارم. امیدوارم مرا به اندازه یک توک سوزن دوست داشته باشی. مادرجان، یادت میآید در بیمارستان بستری بودی؟ من با موتور گازی تکجا آمدم. مادرجان، چون دوستت دارم.
الان که این نامه را مینویسم، تمام صورتم خیس از اشک است. افسوس میخورم که من از تو جدا باشم. افسوس میخورم که چرا من باید بیمادر بزرگ شوم. مادرجان، تو را به خدا دلت به حال من نسوزد، بلکه خوشحال باش که پسرت دیگر عوض شده و واقعاً توبه کرده است و یک حزباللهی واقعی شده است.
مادرجان، ما اکنون در جبهه خونینشهر هستیم و هنوز حمله نهایی آغاز نشده است ولی انشاءالله که بهزودی حمله شروع خواهد شد.
مادر عزیزم، مادر بهتر از جانم، وقتی با تفنگ کلاشینکف قلبم را سوراخ کردند، وقتی ترکش خمپاره مغزم را متلاشی کرد، وقتی قطعه قطعه گوشت بدنم را از زیر شنی تانک بیرون آوردند، یا وقتی اسیر شدم، اصلاً ناراحت نباشید. زیرا یک حزباللهی، حزباللهی است و راهم را انتخاب کرده بودم و آن را نیز به خوبی به پایان رساندم.
برادران عزیزم بیژن و بهرام.
میبخشم که به شما دروغ گفتم. میدانستم میتوانم شما را ببرم، ولی به خاطر مادرمان این کار را نکردم. بهرام جان، امیدوارم راهم را ادامه دهی و پیرو خط امام باشی، همیشه.
بابا؛ امیدوارم حالت خوب باشد و از من ناراحتی نداشته باشی.
خواهر عزیزم مسی؛ سلام من به تو خواهر... خواهرم از تو خواهش میکنم، تقاضا میکنم که یک... باشی. چون اگر مرا دوست داری، اگر زنده برگشتم... و اگر شهید شدم، به امید خدا روح مرا شاد کن. مسی، میبخشی که نتوانستم به عروسیت بیایم. امیدوارم که با هم پیر شوید.
خواهر کوچولوی عزیزم مهناز خانم؛ امیدوارم حالت خوب باشد و درس را بخوانی و انشاءالله یکضرب قبول بشوی.
با اجازه، دیگر نامهام را تمام میکنم. دوستت دارم مادر.
پینوشت: این نامه در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۰، یک ماه قبل از شهادتش در سوم خرداد ۱۳۶۱ در خرمشهر نوشته شده است. شهید حیدری در این نامه تمام وجودش را به تصویر کشیده؛ از عشق به مادر گرفته تا ایمان راسخ به راهش. او که خود را برای شهادت آماده میکرد، با این نامه یادگاری ماندگار از خود به جای گذاشت.
انتهای پیام/