همسرم رفت تا ثابت کند عشق به وطن از عشق به فرزند هم بزرگ تر است
این گفت و گو روایتی از اشکها و لبخندهای زنی که امروز با افتخار میگوید: "رمضانعلی رفت تا ثابت کند عشق به خدا و انقلاب، حتی از عشق پدر به فرزند هم بزرگتر است..."
به گزارش نوید شاهد البرز؛ در آستانه شهادت سردار شهید رمضانعلی چوبداری، به سراغ همسر گرامیاش رفتهایم تا روایتی شنیدنی از عاشقی سربازی را بشنویم که در سختترین شرایط، میان "دلبستگی به خانواده" و "تعهد به میدان جهاد" راهی انقلابی برگزید.
شهید چوبداری، مردی که درست در روزهای پایانی خدمت، وقتی خبر تولد نخستین فرزند دخترش را انتظار میکشید، در خط مقدم عملیات رسانهای علیه استکبار جهانی ایستاد. او که میتوانست به بهانه تولد فرزند از جبهه کاری مرخصی بگیرد، ترجیح داد همانند سربازان غیور دفاع مقدس، تا آخرین نفس در سنگر بماند.
"فاطمه" دو روز پس از شهادت پدر به دنیا آمد. دختری که هرگز گرمای آغوش پدر را احساس نکرد، اما وارث میراثی شد به وسعت یک زندگی سراسر ایثار. امروز پای صحبت همسر این شهید بزرگوار نشستهایم تا از مردی بگویند که "شهادت" را به "پدر شدن" ترجیح داد، تا آیندهای روشن برای تمام فرزندان این سرزمین بسازد.
در ادامه ماحصل این گفتوگو تقدیم مخاطبان میشود.
نوید شاهد البرز: لطفا ضمن معرفی خودتان، یک بیوگرافی کوتاه از همسر شهیدتان برای آشنایی مخاطبان بفرمایید.
همسر شهید: من «رقیه محمودیپندری»، همسر سردار شهید رمضانعلی چوبداری هستم. همسرم، شهید سرهنگ پاسدار «رمضانعلی چوبداری» در اولین روز بهار سال ۱۳۶۳ در روستای اغلان تپه به دنیا آمده است. از همان دوران کودکی نشانههای نورانی بودن در او آشکار بوده است؛ از پنج سالگی نماز و روزهاش را با اشتیاق خاصی به جا میآورد و در مسجد و پایگاه بسیج محل، همواره پیشگام فعالیتهای مذهبی بوده است.
تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سر میگذارد و با استعداد درخشانی که داشته، در دبیرستان نمونه دولتی هشتگرد پذیرفته میشود. پس از اتمام تحصیلات، به خدمت سربازی اعزام میشود و در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به خدمت میپردازد. در همین دوران بوده که با قبولی در دانشگاه سپاه، فصل جدیدی از زندگی پربرکتش آغاز میشود.
همسرم پس از طی مراحل گزینش، به جمع پاکبازان سپاه پاسداران میپیوندد و خدمت خود را در سپاه ولیعصر(عج) آغاز میکند. از همان ابتدای خدمت، عشق به شهادت در جانش موج میزند. در سالهای اخیر به استان البرز منتقل شده بوده و ابتدا در سازمان عقیدتی سیاسی سپاه البرز مشغول به خدمت شد، سپس به عنوان مسئول روابط عمومی استان البرز منصوب می شود.
اکنون ما صاحب سه فرزند پسر به نامهای مهدی، محمد و حسین و یک فرزند دختر به نام فاطمه هستیم.
همسرم در دوم تیرماه ۱۴۰۴ در اثر حمله موشکی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. او که دارای دو مدرک لیسانس بوده است، در زمان شهادت مشغول تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد بود.
*نوید شاهد البرز، خانم محمودیپندری، چگونه با شهید آشنا شدید؟
آشنایی ما به سالهای جوانی برمیگردد. او را در مسجد محلمان دیدم؛ جوانی با نگاهی مصمم به آرمانهای انقلاب. همان روز اول به شوخی گفت: «من سرباز امام زمانم، زندگی با من پر از خطر است.» ولی من عاشق ایمان راسخش شده بودم..."
*نوید شاهد البرز: شهید چوبداری چگونه به شهادت رسیدند؟
صبح روز حادثه با هم بودیم. برای ثبتنام پسرم در کلاس هفتم رفتیم. همسرم داخل ماشین بود و طبق عادت، گوشی به دست، مشغول کار رسانهای بود. (کار او به گونهای بود که در هر مکان و زمانی، وظایف خبرگزاری را انجام میدادند و محدود به محل کار خاصی نبود.)
پس از پایان کارمان، به سپاه رفتند. حدود ساعت ۱۱:۳۰ با هم در تماس بودیم، اما تنها پنج دقیقه پس از قطع تماس، صدای انفجار مهیبی شهر را لرزاند. تمام تماسهای بعدی بیپاسخ ماند...
نوید شاهد البرز: پیام شما خانواده شهدا چیست؟
همسر شهید: "به تمام مادران، همسران و فرزندان شهدا میگویم: ما بازندگان این جنگ نیستیم! وقتی موشکهای دشمن خانهمان را ویران میکند، خدا با شهادت عزیزانمان، قلعههای آهنین میسازد. رمضانعلی حالا فرمانده لشکر شهیدان است... و من قسم خوردهام که پرچمش را زمین نگذارم. (رو به آسمان فریاد میزند) «سلام بر تو ای سرباز حسین(ع)! دیروز با موشک آمدی، فردا با ظهور بازمیگردی!»" «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِ
نوید شاهد البرز؛ شهید چوبداری در زندگی شخصی و خانوادگی چه ویژگیهای اخلاقی بارزی داشتند؟
همسر شهید: پاکدستی و خداپسندی، عصاره وجود رمضانعلی بود. در خانواده، همسری مهربان و پدری دلسوز بود، اما همیشه خط قرمزش اخلاق الهی بود. حتی در سختترین شرایط مالی، همیشه شکرگزار بود.
یک ویژگی فوقالعادهاش این بود که هیچگاه از کمتقدیری دیگران ناراحت نمیشد. بارها دیده بودم که پس از انجام خدمات بزرگ، برخی ناسپاسی میکردند. فقط میخندید و میگفت: «ما که برای خدا کار کردیم، نه برای تشکر مردم! اگر قرار بود چشممان به دهان دیگران باشد، همین امروز از پای میافتادیم.»
الآن که او نیست، بیشتر از همیشه میفهمم چقدر زندگیمان را بر اساس اصول الهی بنا کرده بود. هر بار که وسوسههای مادی به سراغم میآید، صدایش را میشنوم که زمزمه میکند: «رقیه! پایدار باش... پیروزی از آنِ متقین است.» «وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»
نوید شاهد البرز؛ خانم محمودی، لطفاً خاطرهای از شهید تعریف کنید که بهترین ویژگی اخلاقی ایشان را نشان دهد.
همسر شهید: بله... یک خاطره از همان روزهای ابتدایی ازدواجمان همیشه در ذهنم مانده. ایشان وقتی برای خواستگاری آمدند، با صراحت و احترام گفتند: "من همسری میخواهم که حجابش را حتی در برابر مهمانان نامحرم در خانه هم کاملاً رعایت کند، چون این چادر هدیه حضرت فاطمه(س) به ماست." این نشان میداد که غیرت ایشان فقط ظاهری نبود، یک اعتقاد ریشهدار بود.
نوید شاهد البرز: این ویژگی در زندگی مشترک شما چگونه بروز میکرد؟
همسر شهید: همیشه با لطافت خاصی مرا به رعایت حجاب تشویق میکردند. یادم هست یک بار که برای مهمانی خانوادگی آماده میشدیم، با دیدن چادر مرتب من چشمانشان برق زد و گفتند: "امروز هم مثل همیشه ملکهی حجاب و عفافی!" این توجه و تشویقهای او باعث میشد با عشق و علاقهی بیشتری حجابم را رعایت کنم.
نوید شاهد البرز: به نظر شما چرا شهید اینقدر بر مسئله حجاب تأکید داشتند؟
همسر شهید: ایشان همیشه میگفتند: "حجاب فقط یک پوشش نیست، یک خط مقدم فرهنگی است. هر زن محجبه یک سرباز در جبههی جنگ نرم است." اعتقاد داشتند حفظ حجاب در همه شرایط، نشانهی پایبندی به ارزشهای انقلاب و اسلام است. این دیدگاه ایشان ناشی از ارادت خاصشان به حضرت فاطمه(س) بود.
نوید شاهد البرز: این خاطرات اکنون که شهید در میان ما نیستند، چه حسی در شما ایجاد میکند؟
همسر شهید: الان که او را در کنار حضرت فاطمه(س) میبینم، بیشتر از همیشه به ارزشهایشان پی میبرم. هر بار که چادر میپوشم، احساس میکنم ایشان از آسمانها مرا میبینند و لبخند میزنند. این برایم بزرگترین انگیزه است که راهشان را ادامه دهم و در تربیت فرزندانمان نیز همین ارزشها را حفظ کنم.
نوید شاهد البرز: خانم محمودی، شهید چه عادتها یا رفتارهای خاصی داشتند که برای شما الهامبخش بود؟
همسر شهید: چند ویژگی بارز در ایشان همیشه مرا تحت تأثیر قرار میداد. اول سحرخیزی اش بود؛ هر شب قبل از اذان صبح بیدار میشدند و با نوای "یا فاطمه(س)" وضو میگرفتند. حتی در سردترین روزهای زمستان هم این عبادت ترک نمیشد. به نماز اول وقت اهمیت زیادی می دادند و مصمم بود و تذکر می داد.
نوید شاهد البرز: این سحرخیزی چه تأثیری بر خانواده داشت؟
همسر شهید: ما همه با صدای مناجات او از خواب بیدار میشدیم. یادم هست یک بار مهدی کوچک که 5 سالش بود، پتو را دور خودش پیچید و کنار پدرش نشست. رمضانعلی او را بوسید و گفت: "پسرم، این ساعات سحر، زمانی است که خداوند به بندگان خاصش توجه ویژه دارد."
نوید شاهد البرز: گفتید ایشان آرامش خاصی به شما میدادند. چگونه این کار را میکردند؟
همسر شهید: (دستش را روی سینه میگذارد) بله... هر وقت نگران میشدم، با همان لبخند آرامشبخشش میگفت: "رقیه جان! نگران نباش، حضرت فاطمه(س) خودش کارگردان این ماجراست." و عجیب بود که دقیقاً همانطور که پیشبینی میکرد، اتفاقات میافتاد. یک بار که برای درمان بیماری حسین نگران بودم، گفت: "سه روز دیگر خبر خوبی میرسد." و دقیقاً روز سوم پزشک خبر بهبودی کامل را داد.
نوید شاهد البرز؛ این آرامش از چه منبعی نشات میگرفت؟
همسر شهید: (اشک در چشمانش حلقه میزند) رمضانعلی واقعاً مظهر توکل بود. همیشه میگفت: "ما فقط وظیفهمان را انجام میدهیم، نتیجهاش با خداست." قبل از هر کاری، حتی کارهای کوچک خانه، "یا فاطمه(س)" میگفت. یادم هست یک بار موقع تعمیر شیر آب هم گفت: "یا فاطمه(س)، کمک کن این شیر درست بشه!" و بعد خندید و گفت: "حضرت فاطمه(س) فقط برای کارهای بزرگ نیست، از کوچکترین مشکلات هم میتوانیم به ایشان متوسل شویم."
نوید شاهد البرز: الان که ایشان نیستند، چگونه این ویژگیها را حفظ کردهاید؟
همسر شهید: هر صبح که سحر بیدار میشوم، صدای اذان ایشان را در گوشم میشنوم. به بچهها یاد دادهام که مشکلاتشان را با "یا فاطمه(س)" حل کنند و در سختترین لحظات، وقتی نگران میشوم، صدای آرامشبخش همسرم را میشنوم که میگوید: "فاطمه! حضرت فاطمه(س) که نگذاشت تو تنها بشی..."
نوید شاهد البرز: چه برنامههای خاصی در این زمینه داشتند؟
همسر شهید: اجازه بدهید با جزئیات بیشتری توضیح دهم: رصد رسانهای و پاسخگویی هوشمندانه: رمضانعلی یک ستاد عملیاتی رسانهای راه انداخته بود که ۲۴ ساعته اخبار و تحلیلها را رصد میکرد. یادم میآید یکبار تا صبح بیدار مانده بود تا پاسخ مستدل و مستندی برای یک شبهه رسانهای آماده کند. میگفت: "در جنگ روایتها، یک دقیقه تأخیر یعنی باخت!"
او کارگاههای آموزشی مشترک با خبرنگاران برگزار میکرد. نه فقط برای ارائه خبر، بلکه برای خلق روایتهای اثرگذار. یک پروژه ویژه داشتند به نام "خبرنگاران جبهه سازندگی" که خبرنگاران را به دل مناطق محروم میبردند تا از نزدیک شاهد فعالیتهای جهادی باشند. برنامهای داشتند به نام "رسانه در خط مقدم". خودش به شخصه تیمهای رسانهای را به روستاهای دورافتاده میبردند. میگفت: "باید مردم شهرها، فداکاریهای نیروهای جهادی در نقاط محروم را ببینند." این سفرها گاهی چند روز طول میکشید.
شاهکارش تشکیل "تیمهای روایتگر مردمی" بود. از بسیجیان علاقهمند آموزش میدادند تا با گوشیهای همراهشان از فعالیتهای جهادی مستندسازی کنند. یک بانک تصویری عظیم ایجاد کرده بودند که الان هم مورد استفاده قرار میگیرد.
همسرم به این برنامهها نه به عنوان کار اداری، بلکه به عنوان یک عملیات فرهنگی نگاه میکرد. همیشه میگفت: "هر گزارش درست مثل یک عملیات نظامی نیاز به طراحی، اجرا و ارزیابی دارد."
نوید شاهد البرز: خانم چوبداری، آخرین تماس شما با شهید بزرگوار در چه شرایطی بود و چه گفتوگویی بین شما رد و بدل شد؟
همسر شهید: (با آرامش خاصی که نشان از تسلیم به اراده الهی دارد) بله... آن تماس آخر، دقیقاً ۹ دقیقه قبل از شهادتش بود. ساعت ۱۱:۲۹ دقیقه بود که تلفن همراهم زنگ خورد.
نوید شاهد البرز: محتوای این تماس چه بود؟
همسر شهید: (با لبخندی ملکوتی) همانطور که همیشه اولین سوالش حال خانواده بود، این بار هم گفت: "رقیه جان، حالتون چطوره؟ بچهها خوبن؟" و من گفتم: "همه چیز رو به راهه، نگران نباش.
نوید شاهد البرز: ادامه مکالمه چگونه بود؟
همسر شهید: (با چشمانی درخشان) گفت: "کارمون اینجا تموم شد، به زودی میآیم دنبالتون." و همانطور که همیشه قبل از پایان تماس میگفت، اضافه کرد: "التماس دعا... به بچهها بگو باباشون خیلی دوستشون داره." ." قرار شد بعد از اینکه کارش تمام شد بیاید دنبالم .
نوید شاهد البرز: و پایان تماس؟
همسر شهید: (با وقار و آرامش) دقیقاً ساعت ۱۱:۳۱ بود که خط قطع شد... اما نه به آن معنا که ارتباطمان گسسته شد... گویی پردهها کنار رفت و ارتباط ما از این دنیای فانی به عالم ملکوت منتقل شد.
نوید شاهد البرز: الان که به آن لحظات فکر میکنید، چه احساسی دارید؟
همسر شهید: (با اطمینان قلبی) میدانم آن تماس، یک خداحافظی نبود... یک تجدید پیمان بود. هر روز در همان ساعت، گوشیام را در دست میگیرم و میشنوم که از ملکوت زمزمه میکند: "من همیشه پیش شما هستم... فقط یک سفر مأموریت رفتهام."
نوید شاهد البرز: خانم چوبداری، شهید عزیز چگونه بین شادی پدر بودن و مسئولیتهای جبهه و جنگ تعادل برقرار میکردند؟
همسر شهید: رمضانعلی استاد مدیریت زمان قلبها بود. برایش پدر بودن یک عبادت بود و جهاد در راه خدا یک وظیفه مقدس. همیشه میگفت: "خانواده سنگر اول من است و جبهه، سنگر دفاع از همه خانوادهها."
نوید شاهد البرز: با وجود چهار فرزند، چگونه این مسئولیتها را مدیریت میکردند؟
همسر شهید: "رمضانعلی برای مدیریت زندگی خانوادگی و مسئولیتهای جهادیاش، سه اصل طلایی داشت که همیشه به آنها پایبند بود. اول اینکه معتقد بود 'وقت کیفی' مهمتر از 'وقت کمی' است. حتی در شلوغترین روزها، اگر فقط ده دقیقه فرصت پیدا میکرد، تمام وجودش را به بچهها اختصاص میداد. یادم هست بعضی شبها که خسته از مأموریت برمیگشت، قبل از هر کاری کنار تخت بچهها مینشست و با وجود خستگی، برایشان قصه میگفت یا با آنها بازی میکرد. میگفت: 'بچهها باید حضور پدر را با تمام وجود احساس کنند، نه اینکه فقط او را در خانه ببینند.'"
"اصل دومش این بود که 'خانه جایگاه آرامش است'. رمضانعلی هیچگاه مشکلات و دغدغههای کاری را به خانه نمیآورد. حتی در سختترین شرایط، وقتی پا به خانه میگذاشت، گویی تمام خستگیها را پشت در میگذاشت. همیشه میگفت: 'خانه ما باید مثل بهشت کوچکی باشد که بچهها در آن احساس امنیت و آرامش کنند.' یادم نمیآید حتی یک بار با استرس یا نگرانی از کار، فضای خانه را متشنج کرده باشد."
"اما اصل سومی که واقعاً زندگیمان را متحول کرد، اعتقاد راسخش به 'تربیت جهادی' بود. رمضانعلی بچهها را با همان روحیه انقلابی که خودش داشت، بزرگ میکرد. از همان کودکی به آنها یاد میداد که مسئولیتپذیر باشند و برای ارزشهایشان بجنگند. مثلاً مهدی را تشویق میکرد که در مدرسه نماز اول وقت بخواند یا محمد را همراه خودش به کارهای خیر میبرد. میگفت: 'بچههای ما باید هم قدیس باشند، هم سرباز!'"
"حالا که نیست، میبینم چقدر این اصول در زندگی ما ریشه دوانده. بچهها هنوز هم طبق همان روال زندگی میکنند و من هم سعی میکنم این میراث ارزشمند را حفظ کنم. رمضانعلی نه فقط با شهادتش، بلکه با همین اصول ساده اما عمیق زندگیاش، همیشه در کنار ماست."
نوید شاهد البرز: درباره علاقه ایشان به فرزند دخترتان بگویید.
همسر شهید: وقتی متوجه شد فرزندمان دختر است، گویی بهشت را به ایشان هدیه داده بودند! همیشه میگفت: "این دختر، هدیه خاص حضرت فاطمه(س) به ماست." برای همین نامش را فاطمه گذاشتیم.
نوید شاهد البرز: پیامی برای پدران جوان دارید؟
همسر شهید: (با احساسی عمیق) میگویم: "پدر بودن و مجاهد بودن دو بال پروازند!" رمضانعلی ثابت کرد میتوان پدری مهربان بود و در همان حال سربازی فداکار. او با نگاه الهی به خانواده، به ما آموخت که عشق به خانواده و جهاد در راه خدا، دو روی یک سکهاند.
نوید شاهد البرز، خانم پندری، درباره تولد فرزندتان پس از شهادت همسر بزرگوارتان برایمان بگویید. شهید چطور از این موضوع مطلع شدند؟
همسر شهید: (با چشمانی پر از معنویت) دو روز پس از شهادتش... وقتی درد زایمان شروع شد، دقیقاً در همان ساعتی که همیشه رمضانعلی از جبهه تماس میگرفت، احساس کردم حضور دارد. پرستاران میگویند در سختترین لحظات زایمان، ناگهان آرامش عجیبی بر من مستولی شد... گویی دستان گرمی شانهام را فشرد.
نوید شاهد البرز: چه حسی داشتید وقتی فرزندتان را بدون حضور پدرش در آغوش گرفتید؟
همسر شهید: (در حالی که دستش را روی قلبش میگذارد) وقتی فاطمه را اولین بار بوسیدم، بوی عطر رمضانعلی را احساس کردم. به پرستار گفتم: "ببین! انگار پدرش اینجاست و او را میبوسد.
نوید شاهد البرز: چگونه این فقدان را برای فرزندتان توضیح میدهید؟
همسر شهید: (با چشمانی مصمم) هر شب قبل از خواب، عکس پدرش را به فاطمه نشان میدهم و میگویم: "این بابای قهرمان توست که الآن فرشته نگهبان ما شده. او آنقدر عزیز بود که خداوند او را پیش خودش برد." وقتی بزرگتر شد، قصههای پدرش را برایش تعریف خواهم کرد.
نوید شاهد البرز: پیامی برای همسر شهیدتان دارید؟
همسر شهید: "رمضانعلی عزیز! دخترت را با یاد و نام تو بزرگ خواهم کرد. روزی در بهشت، او را به آغوشت خواهم سپرد و خواهم گفت: دیدی؟ همانطور که قول داده بودم، فاطمه را مانند الگویت حضرت فاطمه(س) تربیت کردم!" "رَّبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ"
"سلام بر تو ای پدری که با چشمهای زمینی فرزندت را ندیدی، اما الآن از ملکوت بر او نظارهگری!"
نوید شاهد البرز: خانم محمودی، امروز که به شهادت همسرتان مینگرید، چه درسهایی از این ایثار میگیرید؟
همسر شهید: (با چشمانی پر از نور و آرامشی عمیق) شهادت رمضانعلی به من آموخت که هیچ عشقی بالاتر از عشق به خدا نیست. وقتی کارها را فقط برای رضای او انجام دهی، خداوند هم همه چیز را به زیباترین شکل تقدیر میکند...
نوید شاهد البرز: این نگاه چگونه به شما در ادامه راه کمک میکند؟
همسر شهید: (با اطمینان) سه درس بزرگ از شهادتش گرفتم: "خداوند زیبا میخرد و زیبا میبرد" - همانطور که رمضانعلی با عشق آمد و با شکوه رفت.
"شهادت پایان نیست، شروع یک همراهی بالاتر است" - الآن بیشتر از همیشه احساس میکنم او همراهمان است. "رضایت الهی برترین پاداش است" - میبینم چگونه خداوند پس از شهادتش، برکاتش را بر زندگی ما جاری کرده است.
نوید شاهد البرز: این نگرش چگونه در تربیت فرزندانتان مؤثر است؟
همسر شهید: به بچهها میگویم: "بابای شما آنقدر عزیز بود که خداوند او را به مهمانی ویژه دعوت کرد." و اینگونه شهادت را برایشان تبدیل به مایه افتخار کردهام.
نوید شاهد البرز: پیام شما به دیگر خانوادههای شهدا چیست؟
همسر شهید: میگویم: "به یاد داشته باشید! وقتی خداوند شهدا را میخرد، قیمتش را هم میپردازد." همانطور که رمضانعلی همیشه میگفت: "رقیه جان! اگر کار برای خداست، نتیجهاش هم با خداست."
"فَمَن زُحزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدخِلَ الجَنَّةَ فَقَد فازَ"
"سلام بر تو ای همسرم که به زیباترین شکل خریداری شدی و به زیباترین وجه به آغوش حق سپرده شدی!"
نوید شاهد البرز؛ خانم محمودی، دوست دارید فرزندتان در آینده چه ویژگیهایی از پدر شهیدش را بشناسد؟
همسر شهید: میخواهم فاطمه بداند پدرش الگوی کامل یک مرد الهی بود:
"وقتی میخواهم مردانگی رمضانعلی را برای دخترم توصیف کنم، همیشه از آن «مردانگی حسینی» میگویم. مردانگیای که در میدان جنگ با شجاعتی مثالزدنی میدرخشید، اما در عین حال در دفاع از حق و حقیقت همیشه استوار و پابرجا بود. در عین حال، مسئولیتپذیریاش در قبال خانواده را هیچگاه فراموش نمیکرد. حتی در سختترین شرایط، نانآور خانه بود و محبتپدریاش را از ما دریغ نمیکرد."
"اما «غیرت حضرت فاطمهیی» رمضانعلی چیزی بود که همیشه مرا به تحسین وا میداشت. عشق او به بانوی دو عالم، حضرت فاطمه(س)، در تمام وجودش موج میزد. بارها شنیدم که میگفت: 'حفظ حجاب همسر و دخترم، اولین خط دفاعی من در این جنگ فرهنگی است.' این جمله برای من فقط یک شعار نبود، بلکه در عمل میدیدم که چطور با تمام وجود از حریم خانواده دفاع میکرد. یادم هست یکبار که در خیابان متوجه نگاههای نامناسب به خانمها شده بود، با شجاعت خاصی تذکر داد و گفت: 'غیرت مرد مسلمان باید مانند غیرت امیرالمؤمنین(ع) باشد.'"
"شجاعت رمضانعلی در بیان و عمل هم برای من همیشه الهامبخش بود. او «ترس را نمیشناخت»، اما این به معنای بیاحتیاطی نبود. در بیان حق هرگز مماشات نمیکرد، اما همیشه با «ادب و احترام» حرفش را میزد. یادم میآید در جلسات کاری، وقتی میدید کسی میخواهد از خط انقلاب منحرف شود، با قاطعیت اما با احترام کامل، مواضع اصولی را بیان میکرد. میگفت: 'شجاعت یعنی گفتن حق، حتی وقتی همه سکوت کردهاند، اما با زبانی که دشمن را هم به تفکر وادارد.'" اما آنچه همه این ویژگیها را کامل میکرد، خضوع بینظیرش در برابر پروردگار بود. هرگاه سجادهاش را پهن میکرد، گویی به دنیای دیگری پا میگذاشت. در سجدههای طولانی شبزندهداری، اشکهایش با خاک سجاده مخلوط میشد. به دخترم همیشه میگویم: 'ببین عزیزم، پدرت در همان لحظاتی که سربازی شجاع بود، در خلوتهای شبانه، بندهای گریان و خاشع هم بود.' این تصویر همیشه در ذهنم مانده؛ مردی که در روز شجاعانه میجنگید و در شب، در پیشگاه معبودش به خاک میافتاد."
"حالا که نیست، میخواهم دخترم بداند پدرش چگونه مردی بود. نه با تعریفهای کلی، بلکه با همین خاطرات ملموس و واقعی. میخواهم بداند مردانگی واقعی یعنی همان چیزی که پدرش داشت: ترکیبی از شجاعت در میدان، غیرت در حریم خانواده، شهامت در بیان حق، و خضوع در برابر خدا. اینها درسهایی است که رمضانعلی نه با حرف، که با زندگیاش به ما آموخت."
نوید شاهد البرز؛ به فاطمه از پدرش چه می گویید؟
همسر شهید: میدانم که هیچ چیز جای پدر را نمیگیرد، اما حداقل میخواهم فاطمه بداند پدرش چه انسان بزرگی بود و چقدر دوستش داشت، حتی اگر فرصت دیدنش را نداشت. رمضانعلی همیشه میگفت: "فرزندانمان باید بدانند که ما برای چه ارزشهایی زندگی میکنیم و اگر لازم باشد، میمیریم."
نوید شاهد البرز: آرزوی شما برای آینده فاطمه چیست؟
همسر شهید: میخواهم روزی در بهشت، فاطمه را به آغوش پدرش بسپارم و بگویم: "دید رمضانعلی جان؟ دخترت را همسان شخصیت خودت پرورش دادم!"
"کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ"
[در حالی که به عکس شهید نگاه میکند] "سلام بر تو ای همسرم! قول میدهم نهال وجود فاطمه را با آب یاد و خاطرههایت آبیاری کنم تا شاخههایش تا بهشت برسد!"
نوید شاهد البرز: اگر بخواهید یک جمله کلیدی از زبان شهید به نسل جوان امروز منتقل کنید، چه خواهد بود؟
همسر شهید: (با اطمینان و صراحت خاصی که یادآور بیان شهید است) رمضانعلی همیشه با همان لهجه صمیمیاش به جوانان میگفت:
"جوانان عزیز! راز سعادت شما در سه کلمه است: ولایت فقیه، ولایت فقیه، ولایت فقیه! بدانید هر چه دارید از برکات همین پیروی است. من هم با همین باور به شهادت رسیدم و الآن در جوار رحمت الهی آرمیدهام!"
نوید شاهد البرز: چرا شهید اینقدر بر مسئله ولایت تأکید داشتند؟
همسر شهید: چون میدیدند ولایت، تنها سد محکم در برابر توطئههای دشمنان اسلام است. همیشه میگفت: "جوانان! اگر میخواهید راه شهدا را ادامه دهید، باید مانند آنها پشت سر ولی فقیه مانند یک تن واحد حرکت کنید."
نوید شاهد البرز: این توصیه چگونه در زندگی خود شهید تجلی داشت؟
همسر شهید: (با افتخار) رمضانعلی سراسر وجودش تجسم ولایتمداری بود. در سختیهای جبهه، تسلیم فرمان ولی بود. در فعالیتهای فرهنگی، خط ولی را دنبال میکرد. حتی در زندگی شخصی، معیارش رضایت رهبر بود.
نوید شاهد البرز؛ پیام شما به جوانان امروز چیست؟
همسر البرز: (با دستانی که به سوی تصویر رهبری دراز میکند) میگویم: "جوانان غیور! رمضانعلی و هزاران شهید دیگر با خونشان نوشتند که راه نجات فقط در سایه ولایت است. امروز شما باید با علم و عملتان این راه را ادامه دهید!"
"إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا"
[با نگاهی به عکس شهید] "سلام بر تو ای سرباز وفادار ولایت که با خونت مهر تأیید زدی بر راهی که تا قیامت باید ادامه یابد!"