قسمت نخست خاطرات شهید «غلامحسن خان‌محمدی»

روزه گرفتن در ماه رمضان، صفای دیگه‌ای داره

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۰۹:۲۶
مادر شهید «غلامحسن خان‌محمدی» نقل می‌کند: «گفتم: اینکه ناراحتی نداره، ان‌شاءالله خوب می‌شی و بعد از ماه رمضون، روزه قضا رو به‌جا می‌آری! گفت: توی ماه رمضان، روزه گرفتن صفای دیگه‌ای داره. بیست و یک ماه رمضان به شهادت رسید.»

به گزارش نوید شاهد سمنان، «شهید غلام‌حسن خان‌محمدی» دوم بهمن‌ماه ۱۳۴۹ در روستای غنی‌آباد از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. پدرش عباسعلی و مادرش صغرا نام داشت. دانش‌آموز اول متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سی و یکم اردیبهشت ۱۳۶۶ در منطقه خندق عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

روزه گرفتن در ماه رمضان، صفای دیگه‌ای داره

بار اول و آخری بود که معلمش از او شکایت کرد

داشتم خمیر را به تنور می‌چسباندم که دیدم توی برف و کولاک، غلامحسن پای برهنه آمد خانه. پاهایش از سرما سِر شده بود و نمی‌توانست قدم بردارد. گفتم: «کفشت اون‌قدر داغون شده که پا برهنه اومدی؟»

گفت: «آره، با اینکه چند بار دوختمش باز پاره شد و از پام در اومد.»

پای برهنه‌اش حواسم را پرت کرده بود. گفتم: «به این زودی از مدرسه تعطیل شدی؟»

گفت: «نه! معلم از کلاس بیرونم کرده.»

گفتم: «چرا؟»

گفت: «یکی از بچه‌ها شیشه کلاس رو شکست و انداخت گردن من. معلم هم بیرونم کرد.» سه کیلو پسته‌ای را که مادرشوهرم برای ما آورده بود، بردم شهر پانزده قِران فروختم. یک جفت کفش برای غلامحسن خریدم و فردا همراهش رفتم مدرسه. به مدیر گفتم: «قیمت شیشه چند تومن می‌شه؟»

گفت: «یک قِران.» دادم و او رفت سر کلاس نشست. بار اول و آخری بود که معلم غلامحسن، مرا خواست و از او شکایت کرد.

(به نقل از مادر شهید)

نگران نباش، جای بدی نمی‌برنمون

تلفن زنگ زد. گوشی را که برداشتم، غلامحسن پشت خط بود. خیلی خوشحال شدم و بعد از احوال‌پرسی گفتم: «عمه‌جان! برای ما نامه بده و نشانی جایی رو که هستی بنویس تا ما هم بهت نامه بدیم.»

گفت: «عمه! ما جا و مکان مشخصی نداریم که برات آدرس بنویسم. نگران نباش، جای بدی نمی‌برنمون.»

(به نقل از عمه کوچک شهید)

روزه گرفتن در ماه رمضان، صفای دیگه‌ای داره

سینی غذا را که برایش بردم، آه کشید و گفت: «حیف شد که توفیق روزه گرفتن رو از دست دادم.»

گفتم: «پسرجان! این که ناراحتی نداره، ان‌شاءالله خوب می‌شی و بعد از ماه رمضون، روزه قضا رو به جا می‌آری!»

گفت: «توی ماه رمضان، روزه گرفتن صفای دیگه‌ای داره.» بیست و یک ماه رمضان به شهادت رسید.

(به نقل از مادر شهید)

اهمیت حجاب

هفت ساله بودم. تازه از مدرسه آمده بودم. سریع روپوش و مقنعه را درآوردم و رفتم طرف تلویزیون. می‌خواستم برنامه کودک تماشا کنم که دیدم تلویزیون جز برفک چیزی نشان نمی‌ده. برای اینکه کارتون دکتر ارنست را از دست ندهم، دویدم به طرف حیاط مدرسه.

غلامحسن با دوستانش داشتند بازی می‌کردند، صدایش کردم تا بیاید آنتن پشت بام را بچرخاند. تا چشم غلامحسن به من افتاد، آمد طرفم. عرق از سر و رویش می‌ریخت. دستم را گرفت و به طرف خانه کشید. دعوایم کرد: «بی روسری اومدی بیرون که چی؟ چرا جلوی این همه پسر صدایم کردی؟» آن‌قدر دعوایم کرد که نگذاشت بگویم آنتن را درست کند تا من دکتر ارنست ببینم.

(به نقل از خواهر شهید)

مشقت درس خواندن

غلامحسن صبحِ خیلی زود راه می‌افتاد که به مدرسه برسد. روستای غنی‌آباد فقط مدرسه ابتدایی داشت. غلامحسن مجبور بود مسیر روستای غنی‌آباد تا شهر را پیاده برود که از درس و مشق عقب نیفتد.

(به نقل از پدر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده