سیری در حیاتِ طیبه شهید آیت‌الله‌ حاج غلامرضا سلطانی:
شهید «حجت الاسلام و المسلمین حاج غلامرضا سلطانی» از شهدای دوران دفاع مقدس است که نماینده مجلس هم بود. او به عنوان پاسدار در جبهه حضور داشت و یکم اسفندماه سال 1364 به شهادت رسید.

سلطانی


به گزارش نوید شاهد البرز؛ او مرد خدا بود، هنگامی که وارد مسجد می‌شد ملائک بال‌هایشان را به زیر قدوم مبارکش، چون فرشی هزار رنگ می‌گستراند و او با قدم‌های باوقارش پا به محراب عشق می‌گذاشت و به درگاه احدیّت سجده می‌کرد. چه زیبا بود آن هنگام که تربت مُهر جانمازش با عرق جبین پیشانی‌اش آغشته می‌شد و به روی خط و خطوط آن سیر و سلوک معنوی را نقش‌نگاری می‌کرد، عظمت خدا را می‌شد به وضوح مشاهده کرد. هرگاه لب به سخن می‌گشود گویی صوتی از سوی بهشت می‌آمد و گوش محبان و مریدان حضرت عشق را نوازش می‌داد. ردایش، چون پرده‌ای روی تمامی گناهان عالم را می‌پوشاند، نگاه مهربانش به گرمای خورشید بود. همه از وجودش که، چون باران رحمت به روی همگان می‌بارید فیض می‌بردند. از حضورش عطری در تمام فضا پراکنده می‌شد گویی در یک باغ پر از گل‌های رنگارنگ لحظاتت را کنار او سپری می‌کنی، سخنان شیرین و گهربارش، چون درُی میان دهانش می‌درخشید، و ما از تلالؤ آن بهره‌مند می‌شدیم. نشستن پای منبر او افتخاری بود که نصیب هر بنده‌ای نمی‌شد. امین مردم بود و آغوش امن دستان مهربان و نگاه پر محبتش همواره پشت و پناه کودکان یتیم، جوانان دم بخت، مجرمان بی‌گناه و قشر مستضعف جامعه بود.

شهید حجت الاسلام و مسلمین حاج سردار غلامرضا سلطانی به سال ۱۳۲۲ در اشتهارد واقع در ۶۰ کیلومتری شهرستان کرج از خانواده‌ای پاک و متدین چشم به جهان گشود. حاج عطا امرا... سلطانی پدر شهید غلامرضا یکی از مردان خداجو و نامی شهر اشتهارد بود که وی را به درستی، پاکی، ایمان، امانت داری و اخلاص می‌دانستند. علاقه حاج امرا... سلطانی به مذهب تشیع به حدی بود که سخنوران و برادران روحانی هنگامی که به زادگاه آیت‌الله غلامرضا سفر می‌کردند، در آن مدت که در اشتهارد می‌ماندند حاج عطا امرالله و غلام رضا به اتفاق خانواده با گشاده‌رویی پذیرای آن‌ها بودند. صله رحم این اشخاص خدا پرست. دروازه‌ی طریقت را به روی شهید غلام رضا گشود و او دل در گرو دریای وسیع نور و معرفت سپرد. رفته رفته عاشق طی کردن سلوک معنویّت شد. به طوری که او در یازده سالگی به مدرسه علمیه اشتهارد وارد شد و علوم قرآنی را با جدیت دنبال کرد و با پشتکار همچنان ادامه داد تا موفقیّت را به آغوش خود بکشد.
شهید وارد مرحله‌ی جدیدی از زندگی شد و فضایل اخلاقی این شهید بزرگوار، چون خورشیدی بر عالم خود نمایی کرد. این روند رو به رشد به زیر سایه‌ی حق تعالی هر روز که می‌گذشت بر سرشناسی این روحانی مبارز نور علیه ظلمت اضافه می‌کرد. او علاقه‌ی فراوانی به یادگیری معرفت از وجود علما داشت و پند‌ها و اندرز‌های آنان را به گوش جان می‌سپرد و آن‌ها را الگوی زندگی و رفتار و کردار خود قرار می‌داد. آیت الله سلطانی انسان نیرومند و پر طاقتی بود و همیشه تا مراسم نماز جماعت مغرب و عشا که مسئولیّت برگزاری آن را آقای سید عبدا... کرار، بر عهده داشت شرکت می‌کرد و برایش فرقی نمی‌کرد در سرما و گرما زیر بارش باران و تگرگ و زوزۀ تازیانه‌وار باد هرطور بود خود را به مساجد می‌رساند تا به جماعت با معبود خویش مناجات کند و معتقد بود خواندن نماز به جماعت بسیار ثواب دارد. کردار و رفتار و گفتار شهید روز به روز بهتر می‌شد شخصیّت والای او، چون عالمان بزرگ به درستی هر چه تمام شکل می‌گرفت. وی پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری با پشتکار پشت سر گذاشت. عشق به معبود او را فرا می‌خواند و همین امر موجب شد در سن سیزده سالگی در سال ۱۳۳۵ به شهر خون و قیام و شهر منتظران مهدی (قم) سفر کند، از حضور اساتید آنجا استفاده نماید و به دانش و معنویّت راه یابد تا راه مریدان خدا زیر پرچم اسلام را ادامه دهد. شهید غلامرضا سلطانی برای رسیدن به اهدافش وارد قم شد و از همان ابتدا در مدرسه حاج شیخ صادق اطاقی گرفت و تحصیل خود را با زبان عربی، فرهنگی و اسلامی شروع کرد. در این زمان تقلید او به رعایت تقوی و کسب علم چنان او را نزد دوستانش محبوب کرد که ضرب المثل شد و در همه جا نقل دهان هم کلاسی‌ها قرار گرفته بود. هرگاه در جمع علما از تقوی و پرهیزگاری سخن به میان می‌رفت همه به یاد او می‌افتادند. پس از طی مقدمات و گذشتن سه سال در مدرسه فیضیه نیز اطاقی گرفت و برای رشد هرچه بیشتر به تحصیلات خود ادامه داد.


روایتی از یک رفیق
یکی از دوستان او می‌گوید: شهید غلامرضا یکی از معدود جوانانی بود که در آن دوره به دلیل علاقه بسیار به علوم دینی شبانه به زیر نور فانوس کتاب‌های دینی را مطالعه می‌کرد و همه مطالب کتاب‌ها را حفظ بود و طوری تفسیرشان می‌کرد که گویی از کودکی عالم و فقیه به دنیا آمده است. شبی از صدای گریه او از خواب برخواستم و دیدم غلامرضا سوره بقره را با حال عجیبی قرائت می‌کند. از وی پرسیدم: می‌شود به ما هم بگویید در آنجا چه نوشته شده است که دیدگانتان را به آن دوخته و به آن می‌گریید. او در جواب گفت: کسانی که در راه خدا جهاد می‌کنند اگر روح از جسمشان نیز جدا شود، باز هم زنده اند و هیچگاه نمی‌میرند. یعنی می‌شود خداوند چنین مرگی را نصیب من کند؟ در این ایام شهید سلطانی با آیت الله حاج شیخ صانعی هم حجره بودند. این فقیه عالم در سال ۱۳۳۷ درس کتاب مکاتب و رسائل را در مدرسه فیضیه شروع کردند و تمام وقت خود را به فراگیری فقه جعفری با یارانی متعهد که اکنون هر یک ازآن‌ها از جمله اساتید به نام حوزوی به شمار می‌روند به تحصیل می‌پرداخت. در همان ایام ماه مبارک رمضان و ماه محرم که حوزه علمیه تعطیل بود به نقاط مختلف برای انجام تبلیغ و ارشاد مردم سفر می‌کرد و همواره هدفش این بود که بیهوده از تعطیلاتش استفاده نکند. بیشتر این سفر‌ها به اطراف شهرستان‌های یزد، کرمان و نائین بود. مردم آن دوران که سالمندان این روزگاران هستند حتماً چهره نورانی او را به خاطر دارند. این سفر‌ها همواره با سختی و مشقّت صورت می‌گرفت و گاهی به دلیل نبود امکانات او با پای پیاده کیلومتر‌ها مسیر را طی می‌کرد. تا با فداکاری و ایثار ایشان اسلام زنده بماند. این سختی‌ها ذرّه‌ای خلل و سستی در اراده شهید سلطانی وارد نیاورد، زیرا وی هدایت مردم را وظیفه خود می‌دانست و لحظه‌ای در انجام این امر کوتاهی نمی‌کرد. او با طی نمودن مدارج مقدماتی به حضور اساتید بزرگ حوزه علمیه قم راه یافت و توانست در سال ۴۱ و ۴۲ به فراگیری درس خارج در محضر حضرت استاد امام خمینی (ره) و اساتید بزرگ از جمله آیت ا... منتظری، گلپایگانی، اراکی و مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی بپردازد. شهید دست پرورده علمایی بود که هرگز تکرار نخواهند شد و در کنار فراگیری فقه و اصول نزد این اساتید به نام به تحصیل اخلاق و فلسفه همّت گماشت تا آنجا که در درس اخلاق به درجه فرا استادی رسید. هم زمان با کسب علم به تدریس نیز پرداخت و دروس لمعه و مکاتب را در مدرسه فیضیه و مسجد اعظم قم به دوستداران اسلام تعلیم کرد.

مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی

با شروع قیام مردم به رهبری امام خمینی (ره) شهید غلامرضا به مبارزین پیوست و با سخنرانی‌های تکان دهنده خود مردم را دعوت به قیام بر علیه نظام فاسد ستم شاهی کرد. او که از بدو شروع انقلاب در سال ۱۳۴۲ خود را با این حرکت همگام کرده بود و در شهر‌هایی مانند آمل، بابل، نساء، شیراز، نائین و رفسنجان با سخنرانی‌های خود به افشاگری رژیم خیانت پیشه پهلوی پرداخت. در یکی از سخنرانی‌ها شهید سلطانی به همراه یکی از دوستانش (شهید حقاتی) توسط مأمورین بی رحم ساواک دستگیر و بازداشت شد. به گفته دوست ایشان این مرد گذشت، فداکاری و از جان گذشتگی وافری که از خود نشان می‌داد و در هدایت مردم و شکستن قالب ناآگاهی مردم از هیج فعّالیتی دریغ نمی‌کرد. روزی در رفسنجان مشغول سخنرانی بود که آتش سخنانش دامن دشمنان اسلام را فراگرفت. هیچگاه از خاطرم نمی‌رود که او می‌فرمود: سلام و درود می‌فرستم به شهدا، خوشا به سعادت آن‌ها که دنیا و آنچه در دنیا است پیش چشمانشان پست و حقیر است و طبع بلند و همّت والایشان گرامی‌تر از آن است که در بند امور دنیوی باشد، خوشا به حالشان که اکنون هم‌نشین پیامبران و صالحین و زیر سایه شهدا و صدیقین هستند. به راستی که آنان از ما زنده ترند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند و با انبیاء، صالحین و صدیقین هم نشین هستند. سوره فاتحه را می‌خوانم و از خدا می‌خواهم که ما را به راه آن‌ها هدایت کند که همان صراط مستقیم است و از راه‌هایی که گمراهی است و یا خدا را به غضب می‌آورد به الله پناه می‌بریم. کتاب تاریخ امیرالمؤمنین (ع) را می‌خوانیم که در قسمتی از آن به این جمله امام (ره) که مفهومش این بود: مردم ملّت ما شب را سپری می‌کنند در حالی که از ستم پادشاهانشان و سران شان نگرانند، و ما شب را می‌گذرانیم در حالی که از ستم شاهنشاهی نگران هستیم و همیشه در طول تاریخ رهبران الهی مورد ستم قرار می‌گرفتند که ایشان را پس از اتمام سخنرانی به طرز مخوفی بازداشت کردند. اما پس از آزاد شدن شهید علامرضا سلطانی از پای ننشست و به از خود گذشتگی همواره ادامه داد، به طوری که مجالس او در اشتهارد از انبوه جمعیت موج می‌زد و با انجام راه پیمایی‌های متعدد بعد از سخنرانی‌های ایشان مردم به قیام و انقلاب می‌پیوستند. با سقوط حکومت پهلوی و نیاز انقلاب به افراد متقی، مطلع به امور فقهی و دینی، آیت ا. سلطانی قبول مسئولیّت کرد. در ابتدا به دلیل مهارت در امور مذهبی و فقهی از طرف حضرت امام (ره) جهت حل مسائل قضایی شهرستان بندر عباس در سال ۱۳۵۸ در کنار حضرات محصل، همدانی به این شهر‌ها رفتند. از آنجا که شهید مرد محراب، خطابه، اخلاق، سیاست و دیانت بود، همان سال‌های آغازین پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۸ از سوی حضرت امام ره به امامت جمعه اشتهارد انتخاب شد. او که چندین سال به ارشاد مردم پرداخته بود در این سنگر خود را به عالم شناساند و با کوشش تمام به ارشاد مردم پرداخت. از آنجا که شهید سلطانی محبوبیت بسیاری در بین مردم داشت و شغلشان حاکی از صداقت و خلوص و تقوی بود، نماز جمعه را با شکوه هرچه تمام‌تر در زادگاهش اشتهارد، برگزار می‌کرد که در حد خود بسیار استقبال مردم قابل توجّه بود.

حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی کرج

در سال ۱۳۵۹ که شهید سلطانی سمت حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی کرج منسوب شد این مسئولیّت‌های خطیر برای انسان آزمایشی بزرگ به حساب می‌آمد، چرا که سرنوشت انسان‌های دیگر را در اختیار ترازوی خود می‌گرفت، ذرّه‌ای اشتباه و خطا در محضر پروردگار نابخشودنی است. شهید سلطانی که می‌دانست به چه امر خطیری منسوب شده است در این مورد از زبان مبارکش می‌گفت: من ادعا نمی‌کنم به مرحله‌ای رسیده ام که قضاوت اسلامی توسط من مو به مو اجرا گردد، او بسیار متواضع بود. تا آنجا که بعد از قبول این سمت ضمن ادامه تحصیل در قم روز‌های چهارشنبه و پنج شنبه را در کرج به امر قضاوت می‌پرداخت و معتقد بود قضاوت انسان در مورد انسان دیگر امری نسبی است. تنها قضاوت کننده مطلق خداوند است. طبیعی است که فردی در امر قضاوت دچار اشتباه شود، اما قضاوت شهید سلطانی را حتی محکومینش نیز می‌پذیرفتند، چون بر حق بودن آن را تایید می‌کردند. در طول زمان قضاوت وی از چنان محبوبیتی برخوردار بود که مهر نمازش را گنه‌کاران به رسم تبرک نزد خود نگاه می‌داشتند و آنگاه که خبر شهادتش را شنیدند به شدت می‌گریستند. عطوفت او نسبت به محکومینش چنان بود که به مانند پدری مهربان از او یاد می‌کردند، یکی از محکومین در خاطرات خود از آن شهید چنین نقل می‌کند: در سال ۱۳۶۰ یکی از دست پرورده‌های اقلیت پیکار که تحت تأثیر جو سازمانی قرار گرفته بود در دادگاه، هنگام اجرای رای عادلانه شهید سلطانی کاغذی را مچاله کرد و به سوی صورت مبارک آن شهید پرتاب کرد و دهانش را به ناسزا گشود، اما او خشم خود را فرو خورد و در کمال خونسردی و خشوع کامل و با ملاحظه آن شخص که دختر شانزده ساله بود رفتار کرد. با آنکه اکثر محکومین تحت شرایط ویژه‌ای و تحت فشار فکری سازمانی خود بودند، امّا چند برخورد با شهید سلطانی آن‌ها را به تمام اشتباهاتشان واقف می‌ساخت. شیوه قضاوت شهید نه تنها بر شهادت افراد عادل، بلکه برخورد با خود متهم را نیز شامل می‌شد. روزی در پاسخ یکی از دوستانش گفته بود، ملاک قضاوت من تنها گزارش مامورین نیست، بلکه با خود متهم صحبت کمی کنم و اعتراف خود متهم را ملاک قضاوت قرار می‌دهم. شیوه برخورد حسن خلق و عزمت شخصیّت آیت ا. سلطانی در بین مردم کرج باعث محبوبیّت او شد، تا آنجا که از او خواستند کاندیدای نمایندگی مردم کرج در دوّمین دوره مجلس شورای اسلامی شود. در این انتخابات مرحوم حجت الاسلام سلطانی با ۱۶۴ هزار و ۳۶۹ راس از مجموع ۳۷۳ هزار و ۵۸۴ رأس یعنی نزدیک به ۶۰ ٪ آراء اخذ شده از شهرستان کرج به مجلس شورای اسلامی راه یافت. شهید سلطانی در ابتدای ورود به مجلس به کمیسیون کشاورزی رفت و چنانچه دکتر گنجی، رئیس کمیسیون کشاورزی به روشنی نشان داد بعد از گذشت مدتی از آنجا که شهید سلطانی در امور قضایی بود به کمیسیون امور قضایی و حقوقی رفتند. دکتر در خاطراتش این چنین یاد می‌کند، به دلیل داشتن سمت ریاست کمیسیون با رفتن او مخالفت می‌کردم، به اجبار با رفتن وی تن دادم. شهید در کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس نیز مهارت خود را نیز نشان داد، چنانچه در مصاحبه‌ای دیگر که با آیت ا... یزدی صورت گرفت، ایشان به عنوان ریاست کمیسیون وجود شهید سلطانی را برمی شمرد. شهید با فداکاری‌های بی شماری که از خود نشان می‌دهد، سمت نمایندگی مجلس را برای دفاع از حقوق مردم با اتکا به اصول اسلام را سرلوحه خود قرار می‌دهد. از این رو سخنانش با موفقیّت نمایندگان رو به رو شد، عدم گرایش شهید سلطانی به هیچ جناحی سبب شده بود که تمام نمایندگان مجلس برای او احترام خاصی قائل شوند و سخنانش را به جان و دل بشنوند. شهید سلطانی با اعتماد کامل به مسئله وحدت، حوزه و دانشگاه، در این زمینه نیز فعالیّت بسیاری انجام داد. تدریس مبانی فقهی و اقتصادی اسلام در دانشگاه کشاورزی کرج و تربیت تهران و داشتن سمت نمایندگی حضرت آیت ا. عظمی منتظری در مجتمع دانشگاهی علوم انسانی علامه طباطبایی خود گواه احساس مسئولیّت این شهید نسبت به اقشار دانشگاهی این مملکت می‌باشد. اثر حضور ایشان در دانشگاه چنان بود که پس از شهادتشان تمامی افراد مجتمع دانشگاهی علوم انسانی در غم ایشان به سوگ نشستند. در این ماتم تمامی اساتید، دانشجویان و کارکنان خود را شریک می‌دانستند و این خود حکایت از شخصیّت والای آیت ا. غلامرضا سلطانی در قشر تحصیل کرده بود. با تمام اشتغالاتی که ذکرش گذشت که هر کدام به تنهایی برای توانایی‌های یک انسان بسیار زیاد است. شهید سلطانی در امر تحقیق و تالیف نیز آثار ارزنده‌ای از خویش بر جای گذاشته است که به شرح زیر می‌باشد:
کتاب فقه و اخلاق از جمله کتبی است که حاصل سال‌ها پژوهش او است که می‌تواند خواننده را به سوی تذهیب نفس رهنمون سازد. بخشی از این آثار با همکاری جمعی از اساتید و فضلای حوزه علمیه قم از جمله آقایان مظاهری، خرازی، استادی و مصلحی نگاشته شده است.
سرانجام این معلّم علم و ادب و اخلاق در تاریخ یکم اسفند۱۳۶۴، بر اثر سانحه هوایی جانش را در راه اسلام به خدا وند و مردم عزیز تقدیم می‌نماید و پیکر پاکش را در بهشت زهرا به خاک می‌سپارند.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده