خواهر شهید عجمیان آهی کشید و گفت: «یک شب قبل از شهادتش به خانه من آمد. بهترین حس و حال را آن شب داشتم. چهره‌اش چقدر زیبا و نورانی شده بود.»

 

چهره نورانی شهید امنیت قبلِ شهادت به روایت خواهر

گزارش نوید شاهد البرز؛ «نسرین ژولایی» عضو تشکل راویان ایثار استان البرز به مناسبت فرا رسیدن روز مادرو هفته زن به دیدار مادر و خواهرهای شهید امنیت سیدروح الله عجمیان از شهدای اغتشاشات اخیر می‌ رود و از خاطره این ملاقات برای مخاطبان نوید شاهد می‌نویسد:

بسم الله الرحمن الرحیم 

دانه های سفید برف و نزول برکات آسمانی شروع به باریدن کرده بود آسمان هم یک دل سیر می‌خواست بگرید و با مادر شهید هم‌دردی کرده و هم نوا شود.

 مقصد کمالشهر بود. به اتفاق خانم های بسیج حوزه ۴۱۲ به درب منزل شهید روح‌الله عجمیان رسیدیم. خانه حیاطی کوچک با آجر نمای قدیمی داشت. وقتی درب مشرف به هال باز شد سادگی و بی آلایشی داخل به چشم می‌خورد. مادر دل سوخته باصلابت به استقبال ما آمد. آرامشی عجیب در خانه حکم‌فرما بود. همه به مظلومیت شهید می گریستند، ولی او نظاره گر بود.

وقتی یادی از سرور شهیدان عالم امام حسین(ع) کردم و گفتم: "سید روح الله راه جدش را ادامه داده و از او تقاضا کردم که درباره فرزند شهیدش برای ما سخن بگوید، با گوشه ی روسری اشکهایش را پاک کرد و گفت: "روح الله عاشق شهادت بود و همواره می گفت: خدایا شهادت را نصیب من بگردان. جگرم سوخته قلبم غمگین است و فراقش آزارم می دهد ولی آرامشی وصف ناپذیر دارم، چرا که روح الله راهش را خود انتخاب کرد." 

مادر نگاهی به عکس روی دیوار کرد و با افتخار خاصی گفت: "کوچکترین فرزندمن بود ولی دلی به وسعت دریا داشت به طوری که تمام خوبی ها را در آن جمع کرده و جای کینه در آن نبود."

خواهرشهید، پروانه خانم گوشه ای از اتاق نشسته بود که با صدای بغض آلود گویی که خاطره ای را به یاد آورده باشد و نتواند سکوت کند، وارد صحبت شد و گفت: "سیدروح الله زمانی که ده سال بیشتر نداشت روزی سراسیمه از خواب پرید و گفت: "در خواب آقای قد بلند و زیبا را دیدم که به من گفت: تو به شهادت می رسی!

 خواهر باز هم از برادر شهیدش گفت: "سیدروح‌الله به صورت روزمزد در بعضی از شرکت ها کار می کرد و به خانواده‌اش یاری می رساند. کمک به مردم اولویت اول او بود. خواهر شهید آهی کشید و گفت: "یک شب قبل از شهادتش به خانه من آمد، بهترین حس و حال را آن شب داشتم. چهره اش چقدر زیبا و نورانی شده بود. دوست داشتم تا صبح نگاهش کنم و با او حرف بزنم.

مادر شهید در حالی که قطرات مرواریدی اشک را از روی رخسار افسرده اش پاک می کرد، گفت: "فرزندم را مظلومانه به شهادت رساندند. او هم مانند شهدای جنگ تحمیلی برای دفاع از ناموس و هم وطنانش به شهادت رسید، او را غریبانه در خیابان از مو کشیدن و خنجر را بی هوا بر پیکرش فرود بردند، دور از چشمان مادر(وای که می دانم در آن لحظات مرا صدا زد).

 

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده