شهید «عبدالزهرا بحرانیانی» با گامهایی سَبُک به سویِ شهادت
به گزارش نوید شاهد البرز؛ «نسرین ژولایی» عضو تشکل راویان ایثار استان البرز، نویسنده کتاب الدوز، دیداری با مادر شهید عبدالزهرا بحرانیانی دارد که از این دیدار چنین روایت میکند: «مقارن با شهادت مظلومانهی بیبی دو عالم خانم حضرت زهرا (س) دیدار با خانواده «شهید عبدالزهرا بحرانیانی» نصیب من و همسر جانبازم شد. مادر حساسیت خاصی روی فرزندانش به ویژه «شهیدعبدالزهرا بحرانیانی» داشت. به گفته او عبدالزهرا سال ۱۳۴۴، در شهر آبادان متولد شده است و در کودکی منضبط و آرام بود. اهل شر و شور نبود. ارتباطش با من بسیار صمیمی بود و چنین شد که تعلق خاطر من را به خودش بیشتر کرد.»
ژولایی از خواهر شهید که در این دیدار حضور داشته نیز بیان میکند: «خواهرش شهناز که او هم خانم مقید، متعهد و همسر جانباز است، از خصوصیات رفتاری شهید اینگونه روایت میکند که او در تمام اموراتش ابتدا رضای خدا را پیشهی راه خود کرده و نماز اول وقت را به هر کاری ترجیح میداد و تاکید فراوان به رعایت و حفظ حجاب اسلامی و اخلاق حسنه داشت. برادرم به نظام جمهوری اسلامی مقید و گوش به فرمان رهبر انقلاب امام خمینی (ره) بود و بر حفظ نظام و انقلاب تاکید میکرد. او عاشق شهادت بود و اولین اولویتش در زندگی جهاد در راه خدا بود. از هوش سرشاری برخوردار بود در امتحان کنکور سال ۱۳۶۱با رتبه بالایی در دانشگاه صنعتی شریف رشته مهندسی برق تهران قبول شد. وی بارها به فرمان رهبر و مقتدایش لبیک گفته بود و عازم جبهه می شد. مادر به دلیل علاقه وافری که به شهید داشت ممانعت میکرد و بارها اشکهای فراوان مادر بدرقهی راه عبدالزهرابود و ساعتها از فراقش میگریست. آن روز که عبدالزهرا با چهره خندان و گامهای سبک مانند کبوتری که دوست دارد به اوج آسمان پرواز کند پرکشید و عازم جبهه شد. شب هنگام مادر سراسیمه از خواب پرید و هراسان بود و می گریست، به سختی آرامش کردیم. آرام که شد با بغض گفت: "خواب دیدم کنار رودخانه نشسته بودم و گردنبندی که عبدالزهرا برای روز مادر به من هدیه داد از دستم در آب رودخانه افتاد. هرچه در رودخانه جستجو کردم آن را پیدا نکردم. گویی ناخودآگاه به دل مادر شهید گواهی می رسد که خبر ناگواری در راه است و دو روز بعد درتابستان سال ۱۳۶۳ خبر شهادت عبدالزهرا را برادر دیگرم «عبدالخالق امینیان فر» که اکنون جانباز هستند و انسانی فرهیخته و سرآمد و از سربازان نظام جمهوری اسلامی است به خانواده رساند. خبر برای مادرم بسیار دشوار و تکان دهنده بود زندگی اش دگرگون شد. از صبح تا شب در بهشت شهدا با پارهی تنش نجوا میکرد و میگریست به طوری که بیناییاش محدود و قلبش هم اکنون ۲۰ درصد میزند.»
وی در ادامه از این مادر شهید روایت میکند: «مادر بیرمق از فراق یوسف گمگشتهاش روی تخت است. دستان خشک و رنجورش که حاکی از زحمات سالهای دور است در دستم گذاشته است من با بوسه او جان تازه ای گرفتم و گفتم: روح پسرت شاد، خواست خدا بود. خوشا به سعادتش و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. انگشتانش را بوسید و بر پیشانی گذاشت و گفت: "من شاکر خدایم، آرزومندم که در فردای محشر شهید مرا مورد شفاعتش قرار دهد."
شهید عبداللهالزهرا بحرانیانی در وصیتنامهاش مینویسد:
«مادر عزیزم، اگر خواستی برای من گریه کنی برای مولایم حسین (ع) گریه کن. همه عزیزانم را توصیه میکنم به نماز که مهمترین رکن دین است از خواهران میخواهم که با حفظ حجابشان قداست خون شهدا را حفظ کنند. آری! (شهدا قداست خاصی دارند و هدیه های خداوند بر روی زمین اند و دارای خصوصیاتی هستند که در انسانهای عادی به ندرت دیده می شود.»
انتهای پیام/