یادِ شهدا آنقدر بزرگ بود که در قابها جا نمیشد
به گزارش نوید شاهد البرز؛ «نسرین ژولایی» نویسنده و عضو تشکل راویان ایثار استان البرز در سفری که همزمان با پیادهروی اربعین حسینی به کربلای معلی داشت، نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
«گام به گام تا کربلا»
سفرعشق آغاز شد. در سفری که به جنوب داشتم، حاج علی فرزندم «مسئول هیئت فرهنگی مذهبی لثارات العباس (ع)» پیشنهاد داد: مادر! امسال اربعین به اتفاق هم به کربلا برویم؟! از جایی که پایم جراحی شده بود و تواناییم محدود، بعیدمیدانستم محقق شود. ولی روزنهی امیدی در دلم روشن شد به فکر پاسپورتم افتادم که آماده نبود. در برگشت از سفر جنوب، مدام پیگیر پاسپورتم شدم ولی آماده نمیشد. هر روز حاج علی زنگ می زد. کی به کربلا برویم؟ پس چه شد پاسپورتت؟ غم عجیبی بردلم سنگینی میکرد. به اربعین نزدیک می شدیم. جهت عزیمت به کربلا بلیط پیدا نمی شد. راههای رفتن به کربلا بسته شدند.
در حالی که دیگر هیچ امیدی به رفتن به کربلا و اخذ پاسپورتم را نداشتم به اداره پست مراجعه کردم که گفتند: پاسپورتت آماده شده. تلفنی بلیط برایم مهیا شد و روز پنجشنبه نوزدهم شهریور ۱۴۰۱ سفر عشق آغاز شد. مدام زمزمه میکردم: حبیبی یا حسین، حبیبی یا حسین؛ همانند "عطیه و جابر" یاران امام حسین و اولین زائران اربعین حسینی که بعد از چهل روز بر سر مزار حبیبشان، امام حسین ع آمده بودند و فریاد «حبیبی یا حسینشان »به آسمان می رسید وملائک با آن ها براین فلسفه ی عشق خون می گریستند .
قلبم در سینه ام نمی گنجید. صدای طپش قلبم، مثل صدای طبل های عزاداری محرم بلند شده بود و ضربانش ناآرام.
قدمهایم نذر امام زمان «عج» شدند.
یاد شهدا آنقدر بزرگ بود که در قابها جانمی شد. رد نگاهشان در گلویم و در تک تک شنهای کویر پرنده هایی می شد که هر لحظه بامن بودند، در ثانیه ثانیهی این سفر کربلایی
باورم نمی شد؛ حسینم اینگونه مرا پذیرفته باشد.
خدایا! اگر اهالی بهشتت نبودند، من و عاشقانش چگونه در این پیاده روی شرکت می کردیم و وحدت مسلمین را چگونه باید به نمایش می گذاشتیم؟ (کنگره وحدت) سفارشی که نص صریح قرآن و معمار انقلاب حضرت امام خمینی «ره» که همواره به ما رهنمون داشته اند. بهراستی وحدت اینجا متبلور می شود. همه به عشق ارباب بی کفن و سقای کربلا راهی زیارت میشوند. مگر نه اینست که عشق در اینجا جلوه گر می شود ؟ پیرمرد ۹۰ساله ای که باقد خمیده نجف تا کربلا را پیاده آمده و زن رنجور و سالخورده ای که کنار موکب، شبانه روز در گرمای شدید کربلا، کنار تنور، باعشق، نان می پزد و به زوار امام (ع) خدمت می کند. آیا عشق جزاین هست؟
این عاشقانه ها را مدیون خون شهدا هستیم
حال آنکه معنویت و حلاوت این سفر به نیت و با یاد شهیدان، دوچندان می شود. چراکه این عاشقانه ها را مدیون خون شهدا و جانبازان هستیم. با این حرکت عظیم، جوانانی را
می بینم که از خدمت به زوار دریغ نمی کنند و آنهایی که با پای پیاده آمده اند؛ همین هایی هستند که آیندهی کشورمان را می سازند و به دنبال عزت مملکت هستند. اینان که به اهداف مهم این پویش توجه می کنند.
در پیاده روی اربعین صدای معرفت «یا لیتنا کنا معک »شنیده می شود. در این سفر معنوی دریافته ام که آمادگی جهت ظهور منجی عالم بشریت محقق می شود.
در این سفر روحانی مواکب در جوار هم و با تمام وجود و با اخلاص پذیرای زائران حسینی هستند.
پاها ی تاول زده، چهرههای بارانی خیس از اشک و عرق، صدای یا حسین یا حسینی که همواره به گوش می رسد، بشارت ظهور آقا و امام عصر (عج) است و من که آرام زمزمه می کنم: «اگر مرا رها کنی تو رو رها نمیکنم سر از تنم جدا کنی چرا چرا نمی کنم.»
زمزمهی عاشقانه با حضرت دوست اینجاست که معنا می یابد. اینجا فقط عشق است و عشق …و مصداقش در کربلاست؛ وقتی از خانم حضرت زینب (س) پرسیدند، در کربلا چه دیدی؟ ایشان فرمودند :«ما رایت الا جمیلا »شکل گرفت. آرزوی زیارت عشق را برای همگان از خدای حسین( ع )خواهانم.
روزگارتان منور به نور حسین( ع)
خادم الحسین (ع):ژولایی
انتهای پیام/