سیری در یاد و خاطره شهیدکمالی دهقان:
شهیدمدافع‌حرم «محسن کمالی‌دهقان» از شهدای مدافع حرم است. از او روایت شده است: «تقریبا بیشتر حقوق ماهیانه‌اش صرف خانواده‌های بی‌سرپرست می‌شد. محله‌های فقیرنشین محسن را خیلی خوب می شناختند. محسن با کمک خیرینی که می‌شناخت برای آنها خانه اجاره می کرد.»

وصیت

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهیدمدافع‌حرم «محسن کمالی‌دهقان» که نام پدرش یدالله است نوزدهم بهمن ماه 1363، در حصارک کرج چشم به جهان گشود. او دانش آموخته دانشکده افسری بود. پاسدار و مجرد بود. بیست و چهارم فروردین ماه 1394 در سوریه جنوب حلب منطقه خناصر به دست داعشیان تکفیری به شهادت رسید. 

چند پرده روایت از این شهید مدافع حرم را بخوانید.

زبان عربی

محسن کنجکاو بود و در مورد شهدای دفاع مقدس زیاد سوال می پرسید. اتاقش پر از عکس شهدای جنگ تحمیلی بود. از من می خواست خاطرات جنگ را برایش تعریف کنم. از دورانی که در لبنان بودم بگویم. زمانی که لبنان بودم با یکی از دوستان من از مهندسان حزب الله دوست شد. این دوستی دوطرفه بود. در زمینه ایثار و شهادت بر محسن اثر گذاشت. یکی از دلایل موفقیت پسرم در مأموریت‌ها، تسلطش بر زبان عربی بود.    راوی: پدر شهید

 

آخرین دیدار

آخرین باری که اعزام شد صبح زود بیدار شدیم و نماز صبح را خواندیم و از زیر قرآن ردش کردیم. با برادر کوچکترش تا محل کار رفت و از آن جا اعزام شد. دو سه روز قبل از شهادتش تماس گرفت. مسافرت عید بودیم که زنگ زد. مادرش در آن تماس به محسن گفت: «این بار که بیایی برات دختر خوبی نشون کردم، میریم خواستگاریش.« شب جمعه بود که که خبر شهادتش را دادند. پسر کوچکم با دوستانش رفته بود شمال. قرار بود چندروزی در شمال بمانند که دیدیم نیمه شب به خانه آمد. هر چه پرسیدیم: «چه شده؟» گفت: «حال پدر یکی از بچه‌ها بد شده و مجبورشدیم برگردیم» نگو خبر مجروح شدن محسن را در تلگرام منتشر کرده اند و او دیده و خبردار شده. همه با شنیدن خبر در مسجد جامع دست به دعا بودند که محسن شفا پیدا کند. صبح پسرکوچکترم گفت: «قصد داریم به پدر دوستم سر بزنم.» از خانه بیرون رفت و بعد از چند ساعت به خانه برگشت. گریه می کرد. در آن لحظه از شهادت محسن گفت. دوتا ترکش به سر محسن خورده بود. یکی از ترکش ها را درآورده بودند، اما با در آوردن ترکش دوم محسن به کما می رود و بعد هم شهید می شود.

راوی: پدر شهید

سقف خانه

 تقریبا بیشتر حقوق ماهیانه‌اش صرف خانواده‌های بی‌سرپرست می‌شد. محله های فقیرنشین محسن را خیلی خوب می شناختند. محسن با کمک خیرینی که می شناخت برای آنها خانه اجاره می کرد. نیازشان را برطرف می کرد. حتی یک مورد برای خانوادهایی که حمام نداشتن حمام ساخت. یک روز که رفته بود بهشت زهرا، مادر شهیدی را دیده بود که فرزندی نداشت و همسرش هم به رحمت خدا رفته است. وقتی متوجه شد که سقف خانه آن شهید بر اثر باران از بین رفته، بالافاصله برای ترمیم خانه پیش قدم شد و سقف خانه را ترمیم کرد. پدر شهید نماز جماعت وقتی همراه شهید کمالی به عراق رفته بودیم، محسن مقید بود نمازهای یومیه را به جماعت در حرم حضرت علی (ع) بخواند. ما صبح زود می رفتیم سرکار و ظهر تنها دو الی سه ساعت وقت استراحت داشتیم و به علت خستگی کمتر به حرم می رفتیم، اما محسن با توجه به خستگی زیاد، تمام نمازها را در حرم ادا می کرد.     راوی: هم‌رزم شهید

 

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده