چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۱۵
«هنر بالاتر از هنر» با ویراستاری «جواد خلج» و صفحه آرایی و طرح جلد «محمدحسین شاه بیگ» توسط انتشارات «مدیرفلاح» به چاپ دوم رسید.

به گزارش نوید شاهد البرز؛ کتاب «هنرِ بالاتر از هنر» به قلم «غلامعلی محمدی‌مقدم»به روایت داستان حماسه آفرینی شهید «محمدرضا شاه‌بیگ» نوشته شده است. این کتاب در یازده فصل با عنوان های مختلف و مرتبط با خاطرات تدوین شده است. 
هنر بالاتر از هنر با ویراستاری «جواد خلج» و صفحه آرایی و طرح جلد «محمدحسین شاه بیگ» توسط انتشارات «مدیرفلاح» به چاپ دوم رسید و در حال حاضر به بها 50هزار تومان با 171صفحه در قطع رقعی در بازار کتاب موجود است. 

کتاب هنر بالاتر از هنر
نویسنده در مقدمه در خصوص قهرمان کتاب می گوید:«محمدرضا، معلمی هنرمند، متعهد و عاشق شهادت بود، پس به حق که که در روی سر تئاتر هم نقش شهادت را بازی نکرد بلکه آن را با جان و دل پذیرفته بود. به همین دلیل درست شش ماه شما بعد از پایان اجرای تئاتر، او در عملیات بیت المقدس ۲ به همان شکل به خون شهادت رسید و عاشقانه به دیدار حضرت حق شتافت؛ طوری که انگار اجرای نمایش هجرت تمرین چگونه شهادتش بود و یا شاید می خواست به ما دوستان و تماشاگران از نحوه به شهادت رسیدنش در آینده‌ی نزدیک نشان و خبری دهد. لذا کتاب حاضر اندک برآیند و انعکاسی است که از آن همه عرفان و معنویت خداجویانه رزمندگان اسلام که کوهی از اراده و ایمان راسخ در راه و رسمی خداگونه شان بود. رزمندگانی که ۸ سال با کمترین امکانات لجستیکی و پشتیبانی، جلوی قدرتمندترین ارتش آن روز جهان که کشورهای بزرگ و کوچک جهان حمایت و پشتیبانی‌اش می‌کردند، یک تنه ایستادگی کردند و در پایان هم او را به زانوی ذلت درآوردند تا جایی که تمام حمیان آن متجاوز به اصطلاح سردار قادسیه (صدام حسین) را وادار به اعتراف کنند که شروع‌کننده جنگ عراق بوده است و محکوم به پرداخت خسارت جنگی به ایران.»

برشی از کتاب را در ادامه می‌خوانید:

«بعد از دو روز، رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا شب هنگام وارد اردوگاه شدند که نزدیکی شهر میاندوآب قرار داشت؛ حدودا سه چهار کیلومتر بیرون شهر میاندوآب. وقتی شب هنگام نیروها از اتوبوس‌ها پیاده شدند، همه جا تاریک بود، تاریکِ تاریک. برف و یخ  سر تا سر زمین رو یک دست سفیدپوش کرده بود.

اردوگاه در بیابونی بی درو پیکر واقع شده بود و همه ی امکاناتش چند تا چراغ برقی بود که از تیرک های چوبی آویزان شده بودند. می شد گفت: این چند لامپ تو این بیابون بی‌سر و ته فقط کارشون شبیه فانوس دریایی بود. اون هم جهت تشخیص مسیر حرکت در شب های طوفانی تا رسیدن به مقصد، واقعاً هیچ خاصیت دیگه ای نداشتند. شب بود و سرما. بچه‌ها از شدت سرما، سریع به ساختمان هایی که برای نیروها در نظر گرفته شده بود، هجوم بردند. تو اون شلوغی هر از چندگاهی فریادی به گوش می‌رسید.»

انتهای پیام/


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده