«الدوز» روایتی داستانگونه از زندگی امدادگر عملیات بیت المقدس در بازار کتاب
به گزارش نوید شاهد البرز؛ «کتاب الدوز» مجموعه داستان های کوتاه از زندگی نویسنده کتاب است. این کتاب 13 داستان کوتاه را بیان می کند که هر کدام عنوانی را به خود اختصاص داده است.
نسرین ژولایی از دانش آموزان انقلابی و امدادگران دوران دفاع مقدس است که خاطرات این فعالیت ها را به شکل داستان های کوتاه به رشته تحریر کشیده است. «الدوز» را انتشارات «نارین رسانه» با شمارگان 1000 نسخه به چاپ رسانده است. این کتاب در قطع رقعی در آبان 1400 به بها 45000 هزار تومان وارد بازار کتاب شد.
نویسنده این کتاب می گوید: «الدوز حکایت دختر ۱۷ساله ی خوزستانی است که به دلیل غیرت دینی اش و به اذن خدا و فرمان مقتدایش امام خمینی (ره) لبیک گفته و با تآسی از اهل بیت (ع) حجاب خانم حضرت زهرا (س) را به سر کرده و بی باکانه در عرصهی نبرد جنگ حق علیه باطل شرکت کرده و جهت محقق شدن این امر مهم، با مخالفت های خانواده در اعزام به جبهه مواجه میشود که دست به اعتصاب غذا می زند و این اقدام منجر به بستری شدنش در بیمارستان می شود.
اما در نهایت، رضایت خانواده را جلب کرده و برای امدادگری به جبهه می رود. از تعلقات خاطرش میگذرد و با عشق، به خدمتگزاری رزمندگان می پردازد.
این کتاب حاصل چند داستان از حضور این دختر فداکار و ایثارگر در جبهه ها است و حقایقی که در سرزمین تفتیدهی خوزستان روی داده است.
دختری کم سن که با صحنه های بی رحم جنگ و دیدن تصاویر تلخ، قطع عضو، جسم بی سر، سینه ی شکافته رو به رو می شود؛ از خداوند میخواهد که در این راه صبوری به او عنایت فرماید تا در راه رسالت عظیمش کم نیاورد و به این امر خطیر بپردازد. اتفاقاتی که در بیمارستان صحرای خرمشهر به وقوع پیوست، سر منشآ نگارش این مجموعه شد.»
برشی از این کتاب را بخوانید: « نسرین نگاهش را به چشمان ریز شده مرد دوخت. کلاه لبهداری که گذاشته بود بخش کمموی سرش را کاملا پوشانده و قیافش را کریهتر میکرد. بدون توجه به دست دراز شده و از اتاق خارج شد. لحظه آخر صدای پوزخنده رزمنده ایرانی به گوشش رسید. نسرین یک لحظه این فکر از ذهنش عبور کرد که آنها با وجود اینکه اسیر هستند اینقدر گستاخانه عمل می کنند. وای به حال روزی که وطن ما به دستشان بیفتد از این تصویر پشتش به لرزه افتاده بود. بلندگوی زرد رنگ و بزرگی روی تیرک وسط محوطه بیمارستان صحرایی نصب کرده بودند که لحظه به لحظه گزارش های جبهه؛ پیشرفت و عقبنشینی رزمندگان را در عملیاتها به گوش پرسنل و مجروحین میرساند. دلهره آورترین خبری که روز اول خرداد پخش شد خبر مرحله سوم عملیات بود که رزمندگان خود تا حدودی پیشروی کرده ولی شکست خورده بودند. روز اول خرداد در بیمارستان صحرایی تا چشم کار می کرد فقط مجروح و اسرای بسیجی بود که می آوردند. اینقدر تعداد مجروحین زیاد بود که حتی تا نزدیکی سرویسهای بهداشتی بیمارستان نیز مجبور بستری کرده بودند و سرم هاشان را با میخ به دیوار زده بودند. شکست و ناامیدی تنها چیزی بود که می شد در روز اول خرداد دید. روز دوم خرداد ماه نیز دست کمی از روز اول نداشت. تعداد شهدا و مجروحین که تخلیه نشدن بیشتر از ظرفیت بیمارستانها بود. بیمارستان صحرایی دو در داشت؛ یکی در اصلی بود و دیگری دری که در قسمت پشت تعبیه شده بود. بیمارستان و دکترا برای اینکه مجروحین روحیه خودشان را حفظ کنند شهدا و مجروحین را از در دیگر بیمارستان خارج میکردند و با هلیکوپتر به بیمارستانهای اطراف و معراج شهدا انتقال می دادند. به قدری تعداد مجروحان زیاد بود که نیروهای مردمی نیز کمک کادر درمان آمده بودند. این وضعیت تا ظهر روز سوم خرداد ادامه داشت. چند ساعتی از روز سوم گذشته بود. بلندگوی که در محوطه بیمارستان نصب شده بود آمار لحظه به لحظه جنگ را میداد. این بار با هیجان بیشتر مجری پشت میکروفن قرار گرفت و اینگونه اعلام کرد؛ مردم عزیز ایران به خبری که هم اکنون به دست من رسید توجه کنید: خرمشهر آزاد شد! خرمشهر آزاد شد! خرمشهر را خدا آزاد کرد!»
انتهای پیام/