شهیدی که با کامیون به جبهه رفت
به گزارش نوید شاهد البرز؛ محمود در دامان خانواده با ایمان و مذهبی تولد یافت. در کودکی پدر و مادرش را از دست داد اما با تلاش مشغول یادگیری احکام اسلامی شد و درسش را در ششم ابتدایی پی گرفت. در سن ۲۴ سالگی ازدواج کرد و در زمان جنگ وقتی شنید امام خمینی به جوانان فرمان داده که در جبههها حضور پیدا کنند داوطلبانه از سوی جهاد سازندگی به کمک رزمندگان اسلام شتافت و با بردن مواد خوراکی و با کامیون به جبهه رفت تا دین خود را به اسلام و انقلاب و کشور ادا کند.
شهادت در عملیات والفجر4
سرانجام سال ۶۱ در عملیات والفجر ۴ شرکت کرد و مرغ دلش از قفس تن رها شد و به سوی آسمانها پر گشود. از شهید صدری یک دختر و پسر به یادگار مانده است.
همسرش میگوید: من و شوهرم در سال ۱۳۵۴ ازدواج کردیم و در زمان جنگ ۳۴ بار به جبهه رفت. در اولین اعزامش که من باردار بودم. به او گفتم: اگر می شود به جبهه نروم و مرا با این وضعیت تنها نگذار. او قبول نکرد و گفت: من باید بروم وقتی به جبهه میرفت بچههایمان خیلی کوچک بودند و همیشه درباره آنها به من سفارش می کرد.
وقتی ازجبهه به مرخصی می آمد از آنجا هیچ صحبتی نمی کرد. او میگفت: شاید شما ازحرفهای من دچار ناراحتی بشوید پیش از آخرین اعزامش به من گفت: من این بار میروم و شهید می شوم. من ناراحت شدم و به گریه افتادم. همسرم گفت: اگر من شهید شدم مراقب بچهها باش و آنها را خوب تربیت کن از منزل بیرون بدهکاری های خود را به صاحبانش برساند با همسایه ها خداحافظی کرده بود و به آنها هم گفته بود شهید خواهدشد.
راضیام به رضای خدا
شوهرم در جبهه راننده بود و بارهای کامیونش را در مناطق مختلف جنگی جابهجا میکرد هر بار که به جبهه میرفتم هیچ مخالفتی نمی کردم و می گفتم: «راضی ام به رضای خدا»
بعد از شهادتش خواب دیدم که به خانه آمده و به بچهها میگوید: چقدر زیبا هستید به او گفتم: بچهها را زیبا و مرتب نگاه داشته ام تا شما از دیدنشان راضی و خوشحال باشید.
شهید "محمود صدری" فرزند حسن ۱۳۳۰ در اشتهارد به دنیا آمد. هفتم اسفند ۱۳۶۱ در چذابه به شهادت رسید. در گلزار شهدای اشتهارد به خاک سپرده شد.
منبع: کتاب مسافران بهشت